دوا

/davA/

    cure
    drug
    medicament
    medication
    medicine
    remedy
    pharmaceutical
    physic

فارسی به انگلیسی

دوا زدن
to apply a medicine to

دوا کردن
to cure or treat

مترادف ها

medicine (اسم)
دارو، پزشکی، طب، دوا، علم طب، علم علاج

medicament (اسم)
دوا

succedaneum (اسم)
عوض، جانشین، دوا

پیشنهاد کاربران

علاوه بر معنی اصلی آن: دارو، به عرق و شراب دوا گفته می شد. عرق را دوای سفید و شراب را دوای قرمز می گفتند
دوا یک واژه عربی است
در زبان فارسی بجایش درمان گفته می شود
به باور من، واژه ی �دوا� که دهخدا آن را از ریشه ی عربی می داند، بسیار کهن تر است و از آسیای جنوب خاوری، ریشه گرفته است. بازرگانان عرب بهنگام خود، سده ها و شاید یکی دو هزاره پس از آن، این واژه را از آن
...
[مشاهده متن کامل]
سرزمین های دور وام گرفته و از روی آن واژه ی �ادویه� را ساخته اند. ( بنگرید به نوشته ی کاربری به نام آرتین در این باره، زیر برنام �ادویه� در همین واژه نامه )