دلو واژه ای فارسی و بر گرفته از �دلو� در زبان آکدی می باشد این واژه از آکدی وارد زبانهای عربی و آرامی نیز شده است . پاسخ به عبدالرضا : 1 - دول واژه ای فارسی به معنای چرخ اب کشی است و دولاب از آن ساخته شده است . 2 - در کشور مغولستان آبی وجود نداشته که برایش واژه ای باشد .
دلو واژه ای تورکی است که از کارواژه دولماق به چم پر شدن گرفته شده که ریشه آن دول بوده و به چم پر شده و ظرف می باشد دولچا نیز ظرف کوچک معنی می دهد در واژه نامه شاهمرسی نیز تورکی گفته شده است
منبع. عکس فرهنگ فارسی یافرهنگ عمید واژه ی دلو از ریشه ی واژه ی دول فارسی هست این واژه هم وارد عربی شده هست. زبان های ترکی�در چند مرحله بر�زبان فارسی�تأثیر گذاشته است. نخستین تأثیر زبان ترکی بر پارسی، در زمان حضور سربازان تُرک در ارتش�سامانیان�روی داد. پس از آن، در زمان فرمان روایی�غزنویان، �سلجوقیان�و پس از�حملهٔ مغول، تعداد بیشتری�وام واژهٔ�ترکی به زبان فارسی راه یافت؛ اما بیشترین راه یابی واژه های ترکی به زبان فارسی در زمان فرمانروایی�صفویان، که ترکمانان�قزلباش�در تأسیس آن نقش اساسی داشتند، و�قاجاریان�بر ایران بود. ... [مشاهده متن کامل]
• منابع ها. تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. اول و دوم، انتشارات ققنوس، ۱۳۷۴ • تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. سوم، انتشارات بدیهه، ۱۳۷۴ • حسن بیگ روملو، �احسن التواریخ� ( ۲ جلد ) ، به تصحیح�عبدالحسین نوایی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۹. ( مصحح در پایان جلد اول شرح مفصل و سودمندی از فهرست لغات�ترکی�و�مغولی�رایج در متون فارسی از سده هفتم به بعد را نوشته است ) • فرهنگ فارسی، محمد معین، انتشارات امیر کبیر، تهران، ۱۳۷۵ • غلط ننویسیم، ابوالحسن نجفی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۸۶ • فرهنگ کوچک زبان پهلوی، دیوید نیل مکنزی، ترجمه مهشید فخرایی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، ۱۳۷۹
آبریز
دقت کنید دلو را با دلق اشتباه نگیرید برای یادسپاری آسانتر می توان با کلمات بازی کرد و داستان ساخت: در بیابان برهوتی گام بر می داشتم تشنه و گشنه، از دور، پیرمردی دیدم که در این هوای گرم دلقی عجیب و غریب بر تن داشت خوب که دقت کردم دیدم دل گنده اش دلق را دریده و از آن بیرون زده و در دستش هم دلوی است که در کنار چاهی ایستاده است، خوشحال شدم که آب یافتم و از تشنگی نجات گشتم لذا به سرعت بسمت او دویدم اما با خود گفتم لابد سرابی بیش نیست ولی هرچه پیش می آمدم به واقعیتی مسرت بخش نزدیکتر می شدم ناگاه دیدم پیرمردِ دلق پوش با یک دست، درب چاه و با دست دیگر دلو را بلند کرد و با عصبانیت هر چه تمام تر هر دو را در چاه انداخت. صدای برخورد درب و دلو به ته چاه به گوشم رسید ناخودآگاه ایستادم و مات و مبهوت ماندم که ناگهان پیرمرد نگاهی به سمت من انداخت و بلند بلند شروع به خندیدن کرد و گفت ماءالشعیر می خوری، چشمانم به بطری پر از ماءالشعیری افتاد که در دستانش نمایان شده بود بعد از این حرف پیرمرد چیز دیگری هم شنیدم که یکی می گفت دلستر می خوری، دلستر می خوری بابا. چشمانم را باز کردم دیدم فرزند کوچکم متوجه تشنگی من در خواب شده است و برایم دلستر یا همان ماءالشعیر آورده است نگاهی به او انداختم و بطری را از دستش گرفتم و شروع به خوردن کردم اما هرچه می خوردم کمتر مزه آن را متوجه می شدم نگاهی به بطری انداختم و نوشته ی دلستر را خواندم لحظه ای درنگ کردم یادم آمد که دیشب تمام آن خورده شده بود گفتم عزیزم آب است سرش را با حالت تایید پایین آورد و با دستش آب حوض را نشان داد خدایا چه می گوید آب حوض، دستم را بالا آوردم و با پشت دست، دهانم را پاک کردم نگاهم به دستم افتاد چشمم را جلوتر بردم. دیدم کرمهای کوچولوی حوض پشت دستم حلقه زده اند. یاد حرف همسرم افتادم که مدتی بود می گفت آب حوض را عوض کن و من مرتب پشت گوش می انداختم بلند شدم دخترکم را بغل کردم و کنار حوض رفتم نگاهم به قامه حوض افتاد دستم را درون حوض کردم کرم های کوچولوی حوض، دور دستم می چرخیدند گویا فهمیده بودند که من دوستانشان را لقمه ی چربی کردم قامه را بالا آوردم و با خود گفتم نتیجه ی تنبلی، چیزی جز نوشیدن دلستر حوض نیست. ... [مشاهده متن کامل]
دلو دلو در فارسی ظرفی که بوسیله ان از چاه یا مخزن آبی که آب برداشت میشود همچنین نام ماه یازدهم شمسی است بواسطه شکلی که مجموعه ای از ستاره دارند. ریشه واژه دلو گرفته از ریشه آرامی دولا dawlā و عبری دلی deli هردو بمعنی سطل و دلو میباشند ... [مشاهده متن کامل]
( ) یکی دختری دید برسان ماه فروهشته از چرخ دلوی به چاه ) . فردوسی
سلام در زبان لری دلو به معنای بزرگ بودن است مثلاً میگیم سر دلو یعنی سرش بزرگه ولی نمیدونم توی زبان های دیگه منظورش همین هست یا نه
دلو به معنی قابی برای حمل یک واژه ایرانی باستان هست زیرا: دلو در زمانهای قدیم به معنی ظرفی بوده است که از چرم درست می شده است برابر نهاد آن در زمان های باستان تکلَتو بوده است . و برابر های واژه ایرانی /دلو/ در عربی در معنای دیگر، / انه سو/ بوده که به معنی ابزاری از چرم بوده است. ... [مشاهده متن کامل]
1 - با توجه به اینکه برابر نهاد عربی آن را باید در متون به جا مانده از زبانهای سامی جستجو کرد، در زبانهای اکدی و متون آشوری نیز همان گونه است که گفته شد یعنی/تکلتو/ گفته می شده است.
دَلو water bearer aquarius aqr صورت فلکی و یازدهمین علامت زودیاک
Dalu یه رپر نسل چهاری خفنه ! خودش گفته دلو معنی خاصی نداره، من اسمم اردلانه و داداشم منو دلو صدا میزد از بچگیم واسه همین اسممو گذاشتم دلو :/
دلو حاجی میرزا آقاسی : [عامیانه، ضرب المثل ] آدم بی قرار و پر تحرک.