دلداری دادنcondole, comfort, console, hearten, solaceدلداری دادن بهto console or comfortدلداری ناپذیرinconsolable
تسلی، تسلیت، دلگرمیحمید رضا مشایخی - اصفهاندل داردار پسوند دارندگی مثل پولداردلدار = دلی کسی را صاحب شدن دلداری = دل همدیگر را بدست اوردندلجویی و غمخواری کردنغمگساری. [ غ َ گ ُ ] ( حامص مرکب ) دفع ملالت و دلتنگی. ( ناظم الاطباء ) . گساردن غم. غمخواری. غمزدایی. دلداری و دلجویی :هرچند که غمگین بود نخواهداز پشه خردمند غمگساری. ناصرخسرو. غمگساری در ابر میجویم ... [مشاهده متن کامل] برق او دید هم نمی شاید. خاقانی. در جهان هیچ سینه بیغم نیستغمگساری ز کیمیا کم نیست. خاقانی.تسلی، تسلیت، دلگرمی+ عکس و لینک