ملول
هِرمانزده
دل افگار
دل ریش
غمناک
اندوهمند
رنجور
فسرده
دل خسته
بیقرار
دل آزرده
دل گرفته
محزون
غمین
دلخون
دل شکسته، شکسته دل
غمزده
اندوهگین
دلتنگتم دایی جان
پسر دلتنگ
. . . . . . . . ک. مثال. . . . . . . . . . . . . .
کسی که در انتظار دیگری خسته و ناراحت است
انتظار دیدن او را میکشد
دلتنگ می شود دل نواخت
غنچه خاطر. [ غ ُ چ َ / چ ِ طِ ] ( ص مرکب ) تنگدل و منقبض. ( بهار عجم ) ( آنندراج ) . مغموم. حزین. دلتنگ. ملول. ( ناظم الاطباء ) :
غیر اگر نشکفد از شعر تر من سنجر
غنچه خاطر نشوم کآن گل باغ حسد است.
سنجر کاشی ( از بهار عجم ) ( آنندراج ) .
دلتنگی ب زبان کردی پهله ای ورسه. .
ناراحت ٫غمگین
اندوهناک، غمگین، افسرده، اندوهگین
انتظار برای آمدن کسی، انتظار دیدن کسی
در گویش شهرستان بهاباد علاوه براستفاده از ترکیب دل تنگ شدن از ترکیب دل سوختن نیز استفاده می شود. مثال، دلم برایش سوخته. [دلم برات تنگ شده جونم]. البته این مورد تنها برای انسان به کار نمی رود. مانند، دلم برای خوردن یک بستنی سوخته. [ واسه بستنی خوردن، تو خیابونم، دلم تنگ شده]
اندوهین غمناک
move
or
nostolgic
I miss yiu
انتشار کشیدن برای دیدار دوباره
غمگین
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٧)