دلتنگ

/deltang/

    heavy-hearted
    cheerless
    homesick
    displeased
    gloomy
    close
    lonesome
    depressed
    down
    lonely

فارسی به انگلیسی

دلتنگ شدن
to feel homesick, to be annoyed, to take offence

دلتنگ وطن
nostalgic

دلتنگ کردن
depress, dispirit

دلتنگ کسی شدن
miss

مترادف ها

lone (صفت)
مجرد، تنها، دلتنگ، تک، یکه، بیوه، مجزا ومنفرد

depressed (صفت)
دژم، منکوب، افسرده، غمگین، ملول، محزون و مغموم، پژمان، دلتنگ، فرو رفته

down (صفت)
پایین، غمگین، دلتنگ، از کار افتاده، کرک صورت پایین

sad (صفت)
فجیع، غمگین، نژند، دلتنگ، محزون، اندوهناک، پژمرده، مکدر، سوزناک، غمناک، اندوگین، افسرده و ملول

low-spirited (صفت)
افسرده، کدر، گرفته، دلتنگ، دارای روحیه بد، دل مرده

nostalgic (صفت)
دلتنگ

homesick (صفت)
دلتنگ، بیمار وطن، در فراق میهن

heavy-hearted (صفت)
افسرده، غمگین، دلتنگ، دل افسرده

saturnine (صفت)
شوم، افسرده، سنگین، عبوس، دلتنگ، سربی

پیشنهاد کاربران

ملول
هِرمانزده
دل افگار
دل ریش
غمناک
اندوهمند
رنجور
فسرده
دل خسته
بیقرار
دل آزرده
دل گرفته
محزون
غمین
دلخون
دل شکسته، شکسته دل
غمزده
اندوهگین
دلتنگتم دایی جان
پسر دلتنگ
. . . . . . . . ک. مثال. . . . . . . . . . . . . .
کسی که در انتظار دیگری خسته و ناراحت است
انتظار دیدن او را میکشد
دلتنگ می شود دل نواخت
غنچه خاطر. [ غ ُ چ َ / چ ِ طِ ] ( ص مرکب ) تنگدل و منقبض. ( بهار عجم ) ( آنندراج ) . مغموم. حزین. دلتنگ. ملول. ( ناظم الاطباء ) :
غیر اگر نشکفد از شعر تر من سنجر
غنچه خاطر نشوم کآن گل باغ حسد است.
سنجر کاشی ( از بهار عجم ) ( آنندراج ) .
دلتنگی ب زبان کردی پهله ای ورسه. .
ناراحت ٫غمگین
اندوهناک، غمگین، افسرده، اندوهگین
انتظار برای آمدن کسی، انتظار دیدن کسی
در گویش شهرستان بهاباد علاوه براستفاده از ترکیب دل تنگ شدن از ترکیب دل سوختن نیز استفاده می شود. مثال، دلم برایش سوخته. [دلم برات تنگ شده جونم]. البته این مورد تنها برای انسان به کار نمی رود. مانند، دلم برای خوردن یک بستنی سوخته. [ واسه بستنی خوردن، تو خیابونم، دلم تنگ شده]
اندوهین غمناک
move
or
nostolgic
I miss yiu
انتشار کشیدن برای دیدار دوباره
غمگین
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٧)

بپرس