دستگاه

/dastgAh/

    set
    apparatus
    appliance
    device
    engine
    machinery
    plant
    system
    unit
    equipment
    machanism
    installation
    organization
    scheme
    flat
    pomp
    power
    ability
    contraption
    contrivance

فارسی به انگلیسی

دستگاه اب میوه گیری
juicer

دستگاه ابفشان در تظاهرات
water cannon

دستگاه اردسازی
grinder

دستگاه استریو
stereo

دستگاه استنسیل
cyclostyle

دستگاه اعلام خطر حریق
smoke detector

دستگاه افشانگر داروی دردمیدنی
inhalator

دستگاه الکترولیز
cell

دستگاه انتقال نیرو
gearbox, transmission

دستگاه بازجان بخش
resuscitator

دستگاه بازدمش
resuscitator

دستگاه بافندگی
loom, weaving-loom

دستگاه برای به کار بردن دارو
applicator

دستگاه برای بکار بردن رنگ
applicator

دستگاه برش
cutter

دستگاه بسته بندی
packer

دستگاه پرتاب
artillery

دستگاه پرس
mangle

دستگاه پنبه پاک کن
gin

دستگاه پنبه زنی
cotton gin

مترادف ها

apparatus (اسم)
لوازم، ساز، دستگاه، ماشین، اسباب، جهاز، الت

set (اسم)
دوره، جهت، مجموعه، دستگاه، دست، دسته، یک دست

appurtenance (اسم)
ضمیمه، متعلقات، دستگاه، اسباب، جهاز، جزء، حالت ربط و اتصال

device (اسم)
اندیشه، دستگاه، اسباب، اختراع، شعار، شیوه

machine (اسم)
دستگاه، ماشین

system (اسم)
دستگاه، جهاز، ترتیب، نظم، رشته، سبک، سلسله، روش، منظومه، اسلوب، نظام، سیستم، همست، همستاد، قاعده رویه

machinery (اسم)
دستگاه، ماشین الات، ماشین ها، تشکیلات و سازمان

plant (اسم)
دستگاه، ماشین، نبات، کارخانه، گیاه، رستنی، نهال، ماشینالات کارخانه

mechanism (اسم)
ساختمان، دستگاه، ماشین، مکانیزم، طرز کار، اجزاء متشکله چیزی، اجزاء و عوامل مکانیکی

پیشنهاد کاربران

منبع. عکس فرهنگ پاشنگ
واژه ی دستگاه از ریشه ی دو واژه ی دست و گاه فارسی هست.
زبان های ترکی�در چند مرحله بر�زبان فارسی�تأثیر گذاشته است. نخستین تأثیر زبان ترکی بر پارسی، در زمان حضور سربازان تُرک در ارتش�سامانیان�روی داد. پس از آن، در زمان فرمان روایی�غزنویان، �سلجوقیان�و پس از�حملهٔ مغول، تعداد بیشتری�وام واژهٔ�ترکی به زبان فارسی راه یافت؛ اما بیشترین راه یابی واژه های ترکی به زبان فارسی در زمان فرمانروایی�صفویان، که ترکمانان�قزلباش�در تأسیس آن نقش اساسی داشتند، و�قاجاریان�بر ایران بود.
...
[مشاهده متن کامل]

• منابع ها. تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. اول و دوم، انتشارات ققنوس، ۱۳۷۴
• تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. سوم، انتشارات بدیهه، ۱۳۷۴
• حسن بیگ روملو، �احسن التواریخ� ( ۲ جلد ) ، به تصحیح�عبدالحسین نوایی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۹. ( مصحح در پایان جلد اول شرح مفصل و سودمندی از فهرست لغات�ترکی�و�مغولی�رایج در متون فارسی از سده هفتم به بعد را نوشته است )
• فرهنگ فارسی، محمد معین، انتشارات امیر کبیر، تهران، ۱۳۷۵
• غلط ننویسیم، ابوالحسن نجفی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۸۶
• فرهنگ کوچک زبان پهلوی، دیوید نیل مکنزی، ترجمه مهشید فخرایی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، ۱۳۷۹

دستگاهدستگاهدستگاهدستگاهدستگاه
چیز درست معنی دستگاه رو نمیده
ومن راضی نیستم
شاید بشه با این الگو به چم و مین این واژه بهتر رسید
برای بخش بالایی از سر بهره شد
برای بخش پایینی از پا/پی
برای پهلو = کناره ( از پرثو و پارت / پرت و . . . آمده یعنی دور و کناره )
...
[مشاهده متن کامل]

برای بخش درونی از قلب ( همان قلوه بوده که با تبدیل و - - > ب قلب نوشته شد )
برای بخش درونی از اشکم = شکم و . . .
برای بخشی که قوس دارد و کمان دار است = کمر ( از کم و خم و قوس آمده => کمر = قوس شده و . . .
برای بخش که همانند ابر است = ابرو
برای بخشی که در کنار رخ و چهره قرار دارد = لپ ( از لبه و لیپ و . . آمده و لب هم یعنی کناره و یا جدا شونده )
و. . . .
دست به معنای حد و حدود میباشد ؛ استعاره از توان
دستکم = حد اقل
دوستان = حدود و آشنایان
داستان = محدوده = موضوع = caption = کاپ = ظرف = ظرفیت و گنجه و داستان
در دست من نیست = در اختیار ( حد و محدوده ) من نیست.
خود حد هم از قد و کد آمده ( کت و کول )

از آنجایی که دست مردم ودستگاه چاپ هر دو چاپ نوشته ها را به دست می دهند شپه هایی دارد که به آن شپه ها دستگاهه ( ها ) میگوییم.
سامانه
شکوه، قدرت، حکومت، ♥
عصا
دستگه - اداره
گال ( gal )
پسوندی به آرِش دستگاه مانند شمارگال ( دستگاه اعداد )
عظمت قدرتمند شکوه
راستش خودم هم نمیدونم فقط زده بودم مانیش رو بفهمم
شکوه قدرت عظمت
شکوه، قدرت، عظمت
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٣)

بپرس