داور

/dAvar/

    referee
    umpire
    arbitrator
    judge
    arbiter

فارسی به انگلیسی

داور اختلافات
judge

داور اغاز مسابقه
starter

داور خط
linesman

داور خط بازی
linesman

داور شدن
adjudicate

داور مسابقات
judge

مترادف ها

referee (اسم)
داور، داور مسابقات

arbiter (اسم)
داور، حکم، قاضی، مصدق، منصف

arbitrator (اسم)
داور، منصف، میانجی

juror (اسم)
داور، عضو هیئت منصفه

پیشنهاد کاربران

منبع. عکس فرهنگ ریشه شناختی زبان فارسی دکتر محمد حسن دوست
ببینیم در زبان پارسی باستان آیا زبان های دیگر هستند لینک پایین قرار می دهم
زبان های ترکی�در چند مرحله بر�زبان فارسی�تأثیر گذاشته است. نخستین تأثیر زبان ترکی بر پارسی، در زمان حضور سربازان تُرک در ارتش�سامانیان�روی داد. پس از آن، در زمان فرمان روایی�غزنویان، �سلجوقیان�و پس از�حملهٔ مغول، تعداد بیشتری�وام واژهٔ�ترکی به زبان فارسی راه یافت؛ اما بیشترین راه یابی واژه های ترکی به زبان فارسی در زمان فرمانروایی�صفویان، که ترکمانان�قزلباش�در تأسیس آن نقش اساسی داشتند، و�قاجاریان�بر ایران بود.
...
[مشاهده متن کامل]

• منابع ها. تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. اول و دوم، انتشارات ققنوس، ۱۳۷۴
• تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. سوم، انتشارات بدیهه، ۱۳۷۴
• حسن بیگ روملو، �احسن التواریخ� ( ۲ جلد ) ، به تصحیح�عبدالحسین نوایی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۹. ( مصحح در پایان جلد اول شرح مفصل و سودمندی از فهرست لغات�ترکی�و�مغولی�رایج در متون فارسی از سده هفتم به بعد را نوشته است )
• فرهنگ فارسی، محمد معین، انتشارات امیر کبیر، تهران، ۱۳۷۵
• غلط ننویسیم، ابوالحسن نجفی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۸۶
• فرهنگ کوچک زبان پهلوی، دیوید نیل مکنزی، ترجمه مهشید فخرایی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، ۱۳۷۹

داورداورداور
منابع• https://fa.m.wikipedia.org/wiki/زبان_فارسی_باستان
پاسخ به چنین ادعاهایی نیاز به بررسی دقیق زبان شناختی، ریشه شناسی علمی، و استناد به منابع معتبر تاریخی و زبان شناسی دارد. در ادامه به صورت مستند و با اتکا به منابع زبان شناسی معتبر، ادعای مطرح شده را بررسی و رد می کنم:
...
[مشاهده متن کامل]

- - -
🔴 ادعای نادرست: "دادگاه" از "دارت گاه / تارت گاه" ترکی به معنی وزن گاه آمده است.
✅ پاسخ علمی و مستند:
1. ریشه واژه �داد�
واژه ی �داد� در فارسی و فارسی میانه، از ریشه ی اوستایی 𐬛𐬁𐬙𐬀‎ ( dāta ) به معنی قانون، حکم، عدل آمده است.
این ریشه در سانسکریت نیز به صورت dā به معنی �دادن� آمده است.
در فارسی میانه: dād به معنی قانون و عدل است.
📚 منبع:
Bartholomae, Christian. Altiranisches W�rterbuch, 1904
MacKenzie, D. N. A Concise Pahlavi Dictionary, 1971
Bailey, H. W. Dictionary of Khotan Saka, 1979
- - -
2. واژه �گاه� در فارسی
واژه �گاه� به معنی جا، مکان، وقت، زمان است و از فارسی باستان gātu - آمده است.
در اوستایی هم به صورت gātu - به همین معنا دیده می شود.
📚 منبع:
Mayrhofer, M. Etymologisches W�rterbuch des Altindoarischen
Monier - Williams, Sanskrit - English Dictionary
- - -
3. ترکیب �دادگاه� یعنی جای عدل و قضاوت
ترکیب اسم گاه در فارسی بسیار رایج است، مانند:
خواب گاه
دانش گاه
یار گاه
کار گاه
پس �داد گاه� به معنای مکان اجرای عدل و قضا است.
- - -
❌ بررسی ادعای "دارت یا تارت در ترکی یعنی سنجیدن"
چنین واژه هایی با این معنی در ترکی معیار ( ترکی استانبولی، آذربایجانی، یا ترکی عثمانی ) وجود ندارد.
در زبان ترکی استانبولی:
"تارتماک" ( tartmak ) به معنی وزن کردن یا ارزیابی کردن است.
ولی این فعل از مصدر لاتین tractare ( باواسطه فرانسه یا ایتالیایی ) به ترکی عثمانی وارد شده و کاملاً وام واژه است.
📚 منبع:
Redhouse Turkish - English Dictionary
Nişanyan S�zl�k: T�rk�enin Etimolojik S�zl�ğ�
🔹 بنابراین واژه ی "تارتماک" ترکی، نه بومی ترکی است و نه قدیم تر از واژه "داد" در فارسی و اوستایی.
- - -
🔵 درباره ی "بونون دادنا باخ" یا "تادنا باخ":
در ترکی آذربایجانی:
�dad� به معنی طعم است.
اما این واژه از ریشه ی فارسی داد / ذائقه / ذوق یا از عربی ذوق گرفته شده است، نه بالعکس.
📚 منبع:
Clauson, Sir Gerard. An Etymological Dictionary of Pre - Thirteenth - Century Turkish
Nişanyan Etimolojik S�zl�k
- - -
🔴 ادعای �زبان دری گویش دوم ترکی است�؟!
این ادعا نیز به کلی نادرست، جعلی و بی پایه است:
زبان دری شاخه ای از زبان های ایرانی نو است، که مستقیماً از فارسی میانه ( پهلوی ) منشأ گرفته است.
ترکی از خانواده ی کاملاً متفاوت زبان های آلتایی / ترکی - مغولی / اورال - آلتایی است.
📚 منبع:
Gernot Windfuhr ( ed. ) , The Iranian Languages, Routledge, 2009
Johanson & Csat� ( eds. ) , The Turkic Languages, Routledge, 1998
- - -
✳️ نتیجه گیری نهایی:
واژه ریشه اصلی زبان توضیح
داد اوستایی ( dāta ) فارسی به معنی قانون و عدل
گاه اوستایی/فارسی باستان ( gātu ) فارسی مکان، جا
دادگاه فارسی ترکیب اصیل فارسی از دوره میانه
تارتماک ترکی با ریشه لاتین وام واژه به معنی وزن کردن
dad ( طعم ) وام واژه از فارسی یا عربی ترکی از "ذوق" یا "ذائقه"
ادعای فوق تلاش دارد با جعل واژگان و نسبت دادن ریشه های فارسی به زبان ترکی، هویت زبانی و تاریخی زبان فارسی را تحریف کند. این روش ها برخلاف اصول علمی زبان شناسی است و بیشتر مصرف سیاسی یا ایدئولوژیک دارد تا علمی.

داور واژه ای فارسی و برگرفته از واژه � daadwar� در فارسی میانه می باشد .
رودکی :
به داوری نگر آن را که داورست به داد
نه آن که دست درازد و تیغ برگیرد
فردوسی :
خداوند جان و خرد داورست
جهاندار و پیدا و ناپیداست
به داور پناه ست و داد و خرد
که از داوری کس نرنجد، سزد
دادگاه هم مثل خیلی از کلمات این زبان
مونتاژی تورکیست
دارت گاه
تارت گاه
دارت یا تارت یعنی وزن کردن
سنجیدن
مکانی که وزن میکنن
حتی تو تورکی میگیم
بونون دادنا باخ
یا
تادنا باخ
...
[مشاهده متن کامل]

به طعمش یه نگاهی بنداز بچش
یعنی بسنج ببین خوشمزس یا نه
زبان دری
گویش دوم تورکیست

ژوری
منبع. عکس فرهنگ پاشنگ
داورداورداورداورداور
داور:دادآور. دادور.
داور دادآور. داوور. دور.
داور در پارسی میانه به شیوه دادور بوده است. می توانیم بگوییم:
دادور=داد ور
ور در اینجا برابر پناه است.
عجب 🧐پس داور اسم پسره. . . نمیدونستم. . .
واژه داور
معادل ابجد 211
تعداد حروف 4
تلفظ dāvar
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) ‹دادور›
مختصات ( وَ ) [ په . ] ( ص . )
آواشناسی dAvar
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع لغت نامه دهخدا
...
[مشاهده متن کامل]

واژگان مترادف و متضاد
واژه داور از ریشه ی دادور پارسی است
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
واژه دادور
معادل ابجد 215
تعداد حروف 5
تلفظ dādvar
ترکیب ( اسم، صفت ) [پهلوی: dātowar] [قدیمی]
مختصات ( وَ ) ( ص مر. )
منبع لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی معین

قضاوت کننده
حاکم، حکم، قاضی، میانجی، هیربد
داور:
دکتر کزازی در مورد واژه ی " داور" می نویسد : ( ( داور در پهلوی در ریخت داتور dātwar بکار می رفته است . از نام های آفریدگار هست که ریخت کوتاه شده ی " دادور " می باشد . به معنی مرد داد و قانون ، ) )
...
[مشاهده متن کامل]

( ( نشستند سالی، چنین سوگوار؛
پیام آمد از داور کردگار. ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 246. )

احتمالا واژگان زیر بوده بمرور زمان و برای راحتی تلفظ به صورت داور درآمده است:
داد گر=دادگر
یا
داد ور=داور
Judge
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٦)