trouble (اسم)سختی، ازار، قید، زحمت، مزاحمت، خارشitch (اسم)خارش، جرب، خارشک، خراش سوزن، خنشitching (اسم)خارش، خارشک، خنشpruritus (اسم)خارشscabies (اسم)خارش، جرب، خارشک، گال، مامیثای صحراییprurience (اسم)هرزگی، خارش، خارشک، حکهpruriency (اسم)هرزگی، خارش، خارشک، حکه
منبع. عکس فرهنگ ریشه واژگان فارسی دکتر علی نوراییدر لری مینجایی کِلاشٓه یا کِلاشیدن می گویندخارش داشتن که علامت آن گزگز کردن پوست است.خارش : [عامیانه، اصطلاح] خاریدن، نام بیماری خاریدن نشیمنگاه.comezo'n+ عکس و لینک