خارجی

/xAreji/

    foreigner
    alien
    exotic
    exterior
    external
    extraneous
    foreign
    out
    out-
    outer
    outside
    outsider
    overseas
    peripheral
    strange
    stranger
    wog
    gringo

مترادف ها

alien (اسم)
مخالف، خارجی

foreigner (اسم)
بیگانه، خارجی، غریب، اجنبی

gringo (اسم)
بیگانه، خارجی، خصوصا انگلیسی یا امریکایی

exterior (صفت)
خارج، خارجه، خارجی، ظاهر، بیرونی، ظاهری، واقع در سطح خارجی، صوری

peripheral (صفت)
خارجی، پیرامونی، جنبی، دوره ای، ثانوی، وابسته به محیط

extrinsic (صفت)
فرعی، اتفاقی، خارجی، بیرونی، دارای مبداء خارجی، جزئی

extern (صفت)
خارجی، بیرونی، ظاهری، واقع در خارج

extraneous (صفت)
فرعی، خارجی، غیر اصلی، خارج از قلمرو چیزی

alien (صفت)
غیر، مغایر، ناسازگار، بیگانه، خارجی، غریب، غیره

out (صفت)
خارج، خارجی، اشکار، بیرونی، حذف شده، افشاء شده

outside (صفت)
خارجی، ظاهر، برونی، ظاهری

foreign (صفت)
خارج، خارجه، بیگانه، خارجی، اجنبی، ناجور، بیرونی، غریبه، نا مناسب

strange (صفت)
غیر عادی، خل، بیگانه، خارجی، غریب، عجیب، عجب، اجنبی، نامعلوم، غریبه، ناشناس، نااشنا

exotic (صفت)
بیگانه، خارجی، عجیب و غریب

oversea (صفت)
بیگانه، خارجی، انطرف دریا، متعلق به ماوراء دریاها

external (صفت)
بیرون، خارج، خارجی، ظاهر، بیرونی، ظاهری

outer (صفت)
خارج، خارجی، بیرونی

extra- (پیشوند)
خارجی، خارج از

پیشنهاد کاربران

خارجی. [ رِ ] ( ص نسبی ) آن که بنفس خود مهتر شود بی اصالت. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) . || منسوب به خارج. ( فرهنگ نظام ) ( ناظم الاطباء ) . بیرونی. ( ناظم الاطباء ) . بِرونی مقابل داخلی ، بیگانه. مقابل اندرونی و درونی ، غیر هم وطن. اجنبی. || مقابل ذهنی : وجود خارجی مقابل وجود ذهنی. وجود عینی. || منسوب است به بنوالخارجیه. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) . || وحشی. || استعمال خارجی ، دارو و ضماد و مرهم تدهین و امثال آن بکار رود مقابل استعمال داخلی. || دینار خارجی. دینار بیرونی. || قضیه ای که حکم در آن فقط روی افراد خارجی میرود. ( کشاف اصطلاحات الفنون ج 1 ص 448 ) . درکتب منطق بواسطه مطابقت صفت با موصوف بانتهای آن تاء اضافه می کنند و قضیه خارجیة می گویند: منه قول صاحب المنظومة: تسمی القضیة خارجیة و هی التی حکم فیها علی افراد موضوعها الموجودة فی الخارج محققة مثل : کل من فی العسکر قتل. ( شرح منظومه حاجی ملاهادی سبزواری چ ناصری ص 49 ) . || آفاقی . || هر کس که معتقد مذهب خوارج باشد او را خارجی گویند و کیش او را خارجیه نامند و آنها فرقه بزرگی از فرق اسلامی هستند و بر هفت شعبه تقسیم میشوند. محکمیة - یهیشیه - ازراقیه - نجدات - اصفریه - اباضیه - عجاردة. ( کشاف اصطلاحات الفنون ج 1 ص 448 ) . و از این جمله اند کسانی که بر علی علیه السلام خروج کردند. ( الانساب سمعانی ) . || آنکه بر خلیفه یا امام وقت خروج کند. کافر خروج کننده بر دولت مسلم. ج ، ( بسیاق فارسی ) . خارجیان : آذرج [ بشام ] شهری است خرم وبا نعمت و در وی خارجیانند. ( حدود العالم ص 100 ) .
...
[مشاهده متن کامل]

منبع. لغت نامه دهخدا

واژه خارجی
معادل ابجد 814
تعداد حروف 5
تلفظ xāreji
نقش دستوری اسم
ترکیب ( صفت نسبی، منسوب به خارج ) [عربی. فارسی]
مختصات ( رِ )
آواشناسی xAreji
الگوی تکیه WWS
شمارگان هجا 3
...
[مشاهده متن کامل]

منبع واژگان مترادف و متضاد
لغت نامه دهخدا
بهترین واژه به جای واژه بیگانه خارجی یا خارج واژه جایگزین پهلوی انیران است.

خارجی =فرامرزی .
اثباتی
جمله میخ. او

خارجی: خارجی ، نمایی است که درفضای باز فیلمبرداری می شود ویکی ازکلمات راهنمایی است که بالای هرصحنه از � فیلمنامه� نوشته می شود، مانند: خارجی. خیابان . شب. ( اصطلاح سینمایی )
بیگانه و انیرانی و فرنگی بجاترین میباشد
برون گانه
بیرونی
لاتین
( = بیگانه ) این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:
رَیوژی rayuži ( اوستایی: رَئُژدی )
پَروکس paroks ( سنسکریت: پَروکسَ )
ویدیسین ( سنسکریت: ویدِسین ) ، اَنودَگ ( پهلوی )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)