درختو. درخته. درختک. درختچه. بوته. بوتک . دارو. داره. دارک. ریزدار. ریزدرخت. ریزبوته. ریزنهال. دار. درخت. :درختهای جنگلی. . . . ان. ها. و . . . .
استن. استش. بودن. بودش. آمده . آمدن. آمدش. هست. هستن. هستش. هستا. بودا. استا. آمدایی. آمدا:حاضر.
به جای {حاضر} بگوییم {آماده}.
آماده در پیش
حاضِر: ١. هست، باشا، باشنده، پیشِ - رو، پیدا، پدید، درپیشگاه، بەپیشگاەآمده ٢. آماده، فراهم، تیار، ( در ) دسترس ٣. هستنده ۴. کنون، اکنون، اینگاه، ایندَم ۵. [کهنه] شهرنشین
واژه حاضر
معادل ابجد 1009
تعداد حروف 4
تلفظ hāzer
نقش دستوری صفت
ترکیب ( صفت ) [عربی، جمع: حُضّار]
مختصات ( ض ) [ ع . ] ( اِفا. )
آواشناسی hAzer
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ واژه های سره
حاضر :هست
غایب: نیست
علی امروز غایب است : علی امروز نیست.
باشنده= حاضر= آماده، پیدا، فراهم، باشا، هَی، هستا، باشنده
برگرفته از فرهنگ نامه ( ( چیلو ) ) .
اسل شناسی واژگان فارسی از ( ( زبان روزمره ) ) و ( ( زبان سازی دیرینه و نو ) ) .
نویسنده:
... [مشاهده متن کامل]
# امیرمسعودمسعودی مسعودلشکر نجم آبادی
# آسانیک گری
# asanism
# asaniqism
راهنمای بهره برداری و اسفایده.
ساختار نوشته شدن برابری واژه ها :
اسل= ساختگی= اسل های دیگر
حاضر:آماده
تن آور
گاهی به معنی راضی بودن
او باز حاضر نبود که به مدرسه برود
هستا
مهیا
باشا
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٤)