جنب

/janb/

    polluted
    ceremonially unclean
    adjacent
    adjoining
    alongside
    against
    apart
    contiguous
    motion
    move
    movement
    wave
    wet dream

فارسی به انگلیسی

جنب و جوش
bustle, dynamism, flutter, push, scramble, hoopla, hustle

جنب و جوش داشتن
vibrate

مترادف ها

side (اسم)
طرف، سمت، کناره، ضلع، سو، پهلو، جنب، جانب

periphery (اسم)
پیرامون، دوره، محیط، حدود، جنب، سطح بدن

next (حرف اضافه)
جنب

پیشنهاد کاربران

دوستان این فرد که خودش استاد حسین جعفری خویی می خواند فردی به اسم سعید سرور هست فقط کارش جعل منبع توهین زمین زمان از همه طلب کار هست می توانید در بخش واژه پارس استاد هزار چهره آبادیس که حساب زیاد داره آشنا شود
...
[مشاهده متن کامل]

جنب. [ جَمْب ْ ] ( ع اِ ) پهلو. ( منتهی الارب ) ( مهذب الاسماء ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) . ج ، جُنوب ، جَنائب ( منتهی الارب ) ، اَجناب. ( اقرب الموارد ) .
- در جنب ِ ؛ قیاس به :
این جهان در جنب فکرتهای ما
همچو اندر جنب دریا ساغر است.
ناصرخسرو.
در جنب رای روشن و کف جواد تو
خورشید کم ز ذره و دریا کم از شَمَر.
سوزنی.
- جارالجنب ؛ همسایه نزدیک چسبیده بتو. ( از اقرب الموارد ) . همسایه هم پهلو. ( منتهی الارب ) .
- ذات الجنب ؛ نوعی از بیماری پهلو. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) .
- ذوالجنب ؛ مبتلا به آزار ذات الجنب. ( منتهی الارب ) .
- صاحب بالجنب ؛ رفیق سفر. ( منتهی الارب ) .
- فی جنب اﷲ ؛ فی امر اﷲ. ( ترجمان علامه ترتیب عادل ) .
|| طرف. جانب. ( برهان ) . کرانه. ( منتهی الارب ) . ناحیه. ( اقرب الموارد ) . سو. ( برهان ) . || معظم چیزی و اکثر آن. و گاهی جنب را به وقیعه و شتم و ناسزا تفسیر کنند. ( از منتهی الارب ) .
جنب. [ جَمْب ْ ] ( ع مص ) دفع کردن. || شکستن پهلو. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) . || بر پهلو زدن. ( زوزنی ) . || دور گردانیدن. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) دور کردن. ( زوزنی ) ( ترجمان جرجانی ترتیب عادل ) .
جنب. [ ج َ ن َ ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ جَنیب. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) . رجوع به جنیب شود. || کوتاه. ( منتهی الارب ) . || شبه ظَلَع. || ( مص ) شدت یافتن تشنگی شتر تا حدی که ریه به پهلو چسبد. ( از اقرب الموارد ) . به پهلو چسبیدن شُش ِ شتر از غایت تشنگی. ( منتهی الارب ) . || همراه و هم پهلوگرداندن اسبی دیگر را در مسابقه تا هرگاه مرکوب سستی کند سوار بر اسب دیگر شوند. ( از اقرب الموارد ) . کشیدن اسبی را بسوی خود وقت گرو بستن که اگر اسب او سستی کند بر او سوار گردد. کشیدن اسبی را به پالهنگ. ( منتهی الارب ) . || قلق و اضطراب داشتن. ( از اقرب الموارد ) . || لنگیدن شتر از پهلو. || فرودآمدن ساعی در جای دور و امر کردن که خداوند آن ماشیه کشیده بیارند خود را در جایی که فرودآمده است یا آنکه خداوند ماشیه دور رود از جای خود و ساعی را تکلیف دهد تا نزد او رود. ( منتهی الارب ) .
جنب. [ ج َ ن ِ ] ( ع ص ) کناره گیر و گوشه نشین. غریب. ( از اقرب الموارد ) : رجل جنب ؛ مردی که از راه بیک طرف رود از ترس مهمانان. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) .
منبع. لغت نامه دهخدا

جُنُب: این کلمه از واژه جَنب، به معنی کنار و پهلو مشتق می شود، انسان جُنُب چون نمی تواند برخی کارها از قبیل نماز، روزه و تلاوت قرآن را انجام دهد و باید خود را از انجام این کارها کنار بکشد به او جُنُب می گویند. جنابت به معنی کناره گیری اجباری از انجام برخی مسائل شرعی است.
منبع. عکس فرهنگ ریشه شناختی زبان فارسی دکتر محمد حسن دوست
زبان های ترکی�در چند مرحله بر�زبان فارسی�تأثیر گذاشته است. نخستین تأثیر زبان ترکی بر پارسی، در زمان حضور سربازان تُرک در ارتش�سامانیان�روی داد. پس از آن، در زمان فرمان روایی�غزنویان، �سلجوقیان�و پس از�حملهٔ مغول، تعداد بیشتری�وام واژهٔ�ترکی به زبان فارسی راه یافت؛ اما بیشترین راه یابی واژه های ترکی به زبان فارسی در زمان فرمانروایی�صفویان، که ترکمانان�قزلباش�در تأسیس آن نقش اساسی داشتند، و�قاجاریان�بر ایران بود.
...
[مشاهده متن کامل]

• منابع ها. تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. اول و دوم، انتشارات ققنوس، ۱۳۷۴
• تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. سوم، انتشارات بدیهه، ۱۳۷۴
• حسن بیگ روملو، �احسن التواریخ� ( ۲ جلد ) ، به تصحیح�عبدالحسین نوایی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۹. ( مصحح در پایان جلد اول شرح مفصل و سودمندی از فهرست لغات�ترکی�و�مغولی�رایج در متون فارسی از سده هفتم به بعد را نوشته است )
• فرهنگ فارسی، محمد معین، انتشارات امیر کبیر، تهران، ۱۳۷۵
• غلط ننویسیم، ابوالحسن نجفی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۸۶
• فرهنگ کوچک زبان پهلوی، دیوید نیل مکنزی، ترجمه مهشید فخرایی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، ۱۳۷۹

جنبجنبجنب
رَخ، ور، روی، کران، سویه، راستا، رهسو، پهلو، کنار
طف
سلیم
جُنُب: به کسی می گویند که پس ازکارهای زناشویی یا خاب شب آلوده شده باشد.
اجتنبوا: جنب به معنای پهلوی انسان است. وقتی انسان چیزی را بخواهد و دوست بدارد، با روی خود به سمت آن می رود، و اگر چیزی را دوست نداشته باشد، و بلکه از آن متنفر باشد پهلوی خود را به آن کرده و سپس از آن دور می شود. اجتناب از کلمه ترک رساتر است.
جَنب:جنب در لغت به معنی پهلو است و سپس به هر چیزى که در کنار چیزى قرار گرفته باشد اطلاق می شود ، همانگونه که یمین و یسار به معنی طرف چپ و راست بدن است ، سپس به هر چیزى که در این ناحیه قرار گیرد یمین و یسار گفته می شود . ( تفسیر نمونه ج : 19 ص : 511 ) .
جنب ، janb ، کنار ، پهلو ، مجاور ، جانب
جنب jo neb , محتلم ، مردی که خروج منی داشته وغسل بر وی واجب شده
جُنب: تکان، حرکت
جَنب: کنار، پهلو
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)