جفا. [ ج َ ] ( از ع ، مص ) جفاء :
پدر مهر ببرید و بفکند خوار
جفا کرد بر کودک شیرخوار.
فردوسی.
که هر کس که تخم جفا را بکشت
نه خوش روز بیند نه خرم بهشت.
فردوسی.
که کرد آنچه کردی تو ای بی وفا
... [مشاهده متن کامل]
ببینی کنون زخم تیغ جفا.
فردوسی.
جفا برگزیدی بجای وفا
وفا را جزا کی شنیدی جفا.
فردوسی.
و براستای وی هیچ جفا نفرمودی. ( تاریخ بیهقی ) . او را [ محمودرا ] بر آن داشت که ما [ مسعود ] را جفا فرماید. ( تاریخ بیهقی ) .
چون برگ خوار گشتی اگر گاو نیستی ؟
انصاف ده مگوی جفا و مخور مرا
منبع. لغت نامه دهخدا
جفا : ترک صله و احسان , خشونت طبع و درشتخویی , رفتار خشونت آمیز در معاشرت با مردم , بیزارى و سردى در دوستی .
در شهرستان بهابادضرب المثلی داریم که می گوید:
راحتی اونور جفاست، یعنی آسایش، آن طرف سختی است.
جَفا یعنی سختی.
سَیَجْعَلُ اللَّهُ بَعْدَ عُسْرٍ یُسْرًا ( آیه ی ٧ سوره طلاق )
ﺍﻟﺒﺘﻪ ﺧﺪﺍ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻫﺮ ﺳﺨﺘﻲ، ﻧﻮﻋﻲ ﺭﺍﺣﺘﻲ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺁﻭﺭﺩ.
... [مشاهده متن کامل]
إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْرًا ( آیه ی ٦ سوره انشراح )
پس ( ﺑﺪﺍﻥ ﻛﻪ ) ﺑﺎ ﻫﺮ ﺳﺨﺘﻲ ﺁﺳﺎﻧﻲ ﺍﺳﺖ.
وفا
ظلم و ستم
جفا، آزار ، اذیت ، بی محبت.
مخالف جفا ، محبت
ستم /ضلم /, بی وفایی
جُفا : مخفف جفاء عربی ، آب آورد، آنچه سیل از اجسام خرد و سبک باخود آورد، خاشاک ( ( سیلاب جفای ایّام سرهای سروران را جفای خود گردانیدە ) ) نفثة المصدور ، محمد زیدری نسوی، تصحیح امیرحسین یزدگردی، انتشارات توس ، چاپ سوم، ۱۳۸۹، ص ۱
اذیت
آزار
جولفایی ـ Culfayı
نوعی پارچه که لحاف ـ تشک را با آن می بندند و بافنده آن را �جولفا� نامند.
جُفا:به ضمّ اول مخفف جُفاء ، خاشاکی که سیل بکرانه افکند ، کفی که از سیل برخاک باز ماند ، آب آورد ، باطل و نادرست.
( ( بهر آنست این ریاضت وین جَفا
تا بر آرد کوره از نُقره جُفا ) )
( شرح مثنوی شریف، فروزان فر ، بدیع الزمان ، چاپ هشتم ، 1375 . ص 121 )
ستم
جور
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٣)