جراح. [ ج ِ ] ( ع اِ ) ج ِ جراحة. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) . ج ِ جراحت است که یک زخم و یک ضرب باشد. ( شرح قاموس ) . زخمها. جراحتها. ( آنندراج ) . || ج ِ جُرح که اسم مصدر از جَرح است. ( از اقرب الموارد ) . خستگیها. رجوع به جرح شود : ما اجد من داء جراحها اشد مما اجد من الم وقعها. ( تاریخ بیهقی ص 188 ) .  
 ...  [مشاهده متن کامل]  
بر جگرصد جراحت است مرا
یک قصاص جراح بفرستد. 
منبع. لغت نامه دهخدا
سلیم
جراح: زخم پزشک، پزشکی که کارش درمان بریدگی و برش ها در هر جای بدن ست.
درود 
برابر پارسی واژه جراح و. . . . 
واژه 
 1. تنکاف ( تن کاف ( کافیدن ، شکافتن ) ) 
 2 . کرینتار ( پهلوی ) 
 - - - - - - - - - - - - - - - - - - - 
تنکاف = جراح 
تنکافگاه = اتاق جراحی  
 ...  [مشاهده متن کامل]  
تنکافی = عمل جراحی 
پزشک تنکاف ( تن کاف ) = دکتر جراح 
پزشک تنکاف دل = دکتر جراح قلب 
پزشک تنکاف مغز = دکتر جراح مغز 
و . . . . . . . . . . . . . . 
پارسی را پاس بداریم . 
بدرود
کافنده، شکافنده، 
کافگر، شکافگر، 
[کاف یا کاو]، بنِ کنونی از بُنواژه ی کافتن است به چمِ شکافتن، برش زدن. 
کافتمان یا کافمان به جای جراحی.
جراح: همتای پارسی این واژه ی عربی، این واژه ی کردی است:
نِژدار neždār
واژه	جراح
معادل ابجد	212
تعداد حروف	4
تلفظ	jarrāh
نقش دستوری	اسم
ترکیب	 ( صفت، اسم ) [عربی] ( پزشکی ) 
مختصات	 ( جِ ) [ ع . ] ( اِ. ) 
آواشناسی	jarrAh
الگوی تکیه	WS
شمارگان هجا	2 
 ...  [مشاهده متن کامل]  
منبع	لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ واژه های سره
فرهنگ فارسی هوشیار
جَرّاح، کاردپزشک، تَنشکاف درمانی، بازسازِ پزشکی
ای کاش از نام �سینا� بجای جراح بکار میگرفتیم چون ایشون نخستین کسی در گیتی بودند که کار جراحی رو انجام دادند.
جَرّاح
واژه های برگرفته از بُن سه تایی اَفزایی ( ثلاثی مزید ) جَرَحَ : جِراحت ، جَریح ، جَریحه ، مَجروج . . . خاستگاهی ایرانی دارد و همان " جِر " در جِر دادن ، جِر زدن در هماوردی ( مسابقه ) = خود را پاره کردن ، در زبانزدِ " جِرِ واجِر = پاره پوره " است.  
 ...  [مشاهده متن کامل]  
از سویی با واژه ی chrurg و chrurgy لاتین همریشه می باشد. 
برای پارسی سازیِ " جَرح " سِتاک " جَره "و کارواژه ی جِرهیدَن و جِرهاندن پیشنهاد می شود ، برابرنهاد واژه های اربی :
جَرّاح = جَرهَنده ، جَرهِشگَر ، جَرهیدار
مَجروج = جَرهیده
جِراحَت = جَرهیدِگی ، جَرهَت ( پسوند - اَت پارسی ست ) 
جَریحه = جَرها ، جَرهِشمَندی ، جَرهه ، جَرهاک/ جَرهاخ
برشنده هم میشود
چاکنده برشنده
از بن چاک یا برش
این واژه عربی هست . و برابر فارسی آن در زبان پهلویگ این است:
کَرینتار
پزشک کرینتار: دکتر جراح
این واژه از ریشه ی کَریتن به چم ( معنای ) برش دهنده شکاف دهنده. و واژه ی کارد ( چاکو، چاک دهنده ) با آن هم ریشه هست
تن شکاف
اگر جر به معنی پاره و شکاف ایرانی باشد واژه جراج و همخانواده های آن نیز خاستگاه آریایی دارند
surgeon
شکافگر
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٦)