ثبت

/sabt/

    registration
    register
    record
    inscription
    entry
    down
    [book.] entry

فارسی به انگلیسی

ثبت اسناد
registration of documents

ثبت حضور و غیاب
roll call

ثبت داد و ستدها در دفتر ویژه
bookkeeping

ثبت شده
registered, registration

ثبت نام
enrollment, enrolment, register, registration

ثبت نام شده
registered

ثبت نام کردن
enlist, register, inscribe

ثبت نشده
unrecorded

ثبت نشده در دفتر راهنمای تلفن
ex-directory

ثبت کردن
log, chart, enter, record, register

ثبت کردن تخلف در دفتر کلانتری
book

ثبت کردن در دفتر
docket

ثبت کردن در دفتر روزانه کشتی
log

مترادف ها

entry (اسم)
راه، مدخل، ورود، دخول، ثبت، ادخال، راهرو در، ثبت در دفتر، چیز ثبت شده یا وارد شده

record (اسم)
تاریخچه، یادداشت، سابقه، بایگانی، مدرک، ضبط، نوشته، ثبت، پیشینه، صورت جلسه، صفحه گرامافون، رکورد، صورت مذاکرات، حد نصاب مسابقه

notation (اسم)
توجه، حاشیه نویسی، یادداشت، ثبت، نشان گذاری، نمادسازی، بخاطر سپاری

roll (اسم)
تمایل، گردش، صورت، توپ، لوله، نورد، فهرست، ثبت، غل، چرخش، طومار، فرد، غلتک، نان ساندویچی، چیز پیچیده

recording (اسم)
ضبط، ثبت، صفحه گرامافون، نگارش

inscription (اسم)
کتیبه، نوشته، نقش، ثبت، نوشته خطی

registration (اسم)
نام نویسی، ثبت، اسم نویسی، موضوع ثبت

write-in (اسم)
ثبت

پیشنهاد کاربران

ثبت. [ ث َ ] ( ع مص ، ص ، اِ ) قرار دادن. برجای بودن. ثبوت. استواری. پایداری. || حجت. دلیل. برهان. بینة. سلطان. || نوشتن. || مهر توقیع. || مرد معتمد. || مرد دلاور و قائم بر جای و ثابت رای. || مرد ثابت دل. || مرد ثابت زبان وقت خصومت و جز آن. || و ثبت اگرچه مصدر است گاهی بمعنی مفعول هم میباشد، چنانکه ثبت بمعنی قرار داده شده و نوشته شده و مرقوم می آید. ( غیاث ) . || نوشته : و آن شعرها که خواندند همه در دواوین ثبت است. ( تاریخ بیهقی ص 276 ) . || استوار. ایستاده برجای مانده.
...
[مشاهده متن کامل]

- ثبت آمدن ؛ نوشته شدن :
ظلم کم کن برتن خود تا که ثبت از دست دین
آید اندر نامه عمرت و هم لایظلمون.
سنائی.
- ثبت برداشتن ؛ صورت برداشتن ، سیاهه برداشتن.
- ثبت کردن ؛ اثبات. نوشتن : نامها اینجا ثبت کنم تا بر آن واقف شده آید. ( تاریخ بیهقی ) . عتبی میگوید و آن رساله را به اشارت سلطان در ضمن شرح حال امیر نصر ثبت کردم. ( ترجمه تاریخ یمینی 442 ) . رجوع به تقیید کردن و تعداد کردن شود.
ثبت. [ ث َ ب َ ] ( ع اِ ) ثبات و قیام. له ثَبَت ٌ عندالحملة. || دلیل. حجت : لا اَحکم ُ بهذا الاّ به ثَبَت. || مرد ثقه : فلان ثبت من الأثبات و آن مجاز است چنانکه گویند: فلان حجة آنگاه که او در روایت ثقه باشد. ( اقرب الموارد ) . و در اصطلاح درایة، یقال : و أعلی مراتب التعدیل ثقة. و قد یؤکد بالتکریر و اضافة ثبت و ورع و شبههما ممّا یدل علی علوّ شأنه. ثم عدل ، ضابط، او ثبت او حافظاو متقن او حجة. ( درایة تألیف حسین بن عبدالصمد الحارثی الهمدانی ص 188 ) . ج ، اثبات. رجوع به متقن شود.
ثبت. [ ث َب ْ ب ِ ] ( ع ص ) در اصطلاح درایه رجوع به متقن شود.
ثبة. [ ث َ ب َ ] ( ع اِ ) میانه حوض که آب در آن گرد آید. || جماعت و گروه دلاوران. ج ، ثبات و ثبون.
ثبة. [ ث ُ ب َ ] ( ع اِ ) جماعت. گروه. گروه مردم. || گروه دلاوران. || میانه حوض که در آن آب گرد آید. ج ، ثُبات ، ثبون.
منبع. لغت نامه دهخدا

ثَبت: نوشت، نوشتن، نگارش، نگاشت، نگاشتن، آگاشت، آگاشتن، دفترینه ( کردن ) ، گنجاندن، گنجانیدن؛ کشیدن ( - ِ نگارِ چیزی ) ؛ بایگانی
ثبت: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است:
ممپ mamp ( سغدی: manpes )
ثبت:رکورد.
ثبت زد:رکورد زد.
رکورد کِیَک را زد :ثبت کِیَک را زد.
. . . . .
بررسی ساده واژگان "نِوِشتن، نگاشتن" و واژه سازی از آنها.
"نوشتن" دارای پیشوند "نِ" می باشد که برابر "به پایین" می باشد. با نگرش ( =توجه ) به مینه ( =معنی ) "نوشتن" در میابیم که "وِشتن" با بن کنونی "ویس" باید برابر "ثبت کردن، نقش انداختن، حک کردن" است.
...
[مشاهده متن کامل]

پس به جای "ثبت کردن، حک کردن" بگوییم "وِشتَن"
برای "نگاشتن" نیز همین را داریم. "گاشتن" با بن کنونی "گار" برابر "ثبت کردن، حک کردن" است.
از نگاه من "گاشتن" بن واژه شایسته تری ا ست ( چون برای نمونه میخواهید بگویید "ثبت کن، حک کن" ، بگوییم "بِویس" بهتر است یا "بِگار"؟ از نگاه من دومی کمتری بهتر است )

بدرود!

نگاشت
Record
واژه سامی نیست چون پیش از سامی ها سومری ها بکار می بردند و بعد به میان یهودیان رفت و همان واژه شبات و شنبه است که در آن هیچ کاری روا نیست ، این واژه و واژه های همخانواده آنها از زبان سومری به زبان های خاورمیانه راه یافته است
...
[مشاهده متن کامل]

ناگفته نماند که زبان سومری مثل زبان ایلامی زبان تک خانواده است ، یعنی همخانواده با هیچ زبانی نیست

معنای اسم هایدا که به کوردی است یعنی نفس مادر که از دو واژه های یعنی نفس و دا یعنی مادر تشکیل شده
ثبتیدن = ثبت کردن
م. ث = برای ثبتیدن این سند ها باید اول برید دفتر مرکزی.
گواهی شدن، سیاهه برداری
بسته به این یا آن باره از کاربرد این واژه ی از ریشه عربیِ راه یافته بزبان پارسی، آرش های گوناگون و نزدیک بهم دیگری نیز می یابد که دامنه ی کاربرد برابر پارسی آن را گسترش می دهد. این تنها دو نمونه از آن است:
...
[مشاهده متن کامل]

نام نوزاد بهزاد گواهی شد ( ثبت شد ) .
همه ی نامه های رسیده، سیاهه برداری شده اند ( ثبت شده اند ) .

در پهلوی " آگاشتن " برابر نسک فرهنگ برابرهای پارسی واژگان بیگانه از ابوالقاسم پرتو .
نگهش ، بیانور
درج
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٤)