تولید

/towlid/

    fabrication
    generation
    making
    manufacture
    output
    production

فارسی به انگلیسی

تولید انبوه
mass production, crowded, numerous, thick, bushy, exuberant, multitude, mob, large number

تولید شدن
breed

تولید شده از راه ترکیب شیمیایی
synthetic

تولید شده به طرز بخصوص
gen _

تولید شده توسط لقاح مصنوعی
test-tube

تولید شده در حلق
guttural

تولید شده در خورشید
solar

تولید طنین کردن
resonate

تولید لباس
rag trade

تولید مثل
reproduction, procreation

تولید مثل کردن
breed, multiply, procreate, reproduce

تولید نسل کردن
generate

تولید و فروش فراورده های شیری
dairying

تولید کردن
synthesize, ate _, breed, do, generate, produce, yield

تولید کردن با زحمت و دقت
elaborate

تولید کردن در کارخانه
fabricate

تولید کردن درکارگاه
fabricate

تولید کننده
producer

مترادف ها

efficiency (اسم)
کفایت، سودمندی، بهره وری، بازده، کارایی، راندمان، تولید، میزان لیاقت، پرکاری، فعالیت مفید، عرضه

genesis (اسم)
ریشه، پیدایش، سنخیت، منشاء، تولید، تکوین، سفر پیدایش، طرز تشکیل، پسوند به معنی ایجاد کننده

generation (اسم)
پشت، زایش، قبیله، نسل، تولید، تولید نیرو

manufacture (اسم)
ساخت، تولید

production (اسم)
عمل، ساخت، محصول، استخراج، تولید، عمل اوری

output (اسم)
محصول، بازده، تولید، برونداد

production rule (اسم)
تولید، قاعده

turn-out (اسم)
اجتماع، ازدحام، تولید، اعتصاب، اعتصاب گر

پیشنهاد کاربران

"زایید. زاییدن . زادآوری. زادآورد. زادآوردن. زاداوردن. زِیان. زاورد. زیورد. زیوردن. زادن. زید. زیدن. ":تولید.
" زا. زی. آورد. زاد. آوردن . زادن":تولید.
سپارش ( توصیه ) میکنم در بیشتر واژگانی که پسوند {کننده} میگیرن جاش از پسوند {گر} بهره بَرید.
نمونه ها:
تولید کننده=تولیدگر
تهیه کننده=تهیه گر
فراهم کننده=فراهم گر
تشویق کننده=تشویق گر
...
[مشاهده متن کامل]

دریافت کننده=دریافت گر
و بسیاری ( نه همه ) از واژگان همسان رو که این پسوند رو گرفتن رو میشه به چنین واژگانی دگرید ( دگرش داد=تبدیل کرد ) .
گرچه بسیاری از این واژگان عربی هستن و سپارش میکنم از همتای ( معادل ) فارسیشون بهره ببریم. ( برخی فارسی اما زیادی بلندن به همین سان آورده شدن )
نمونه ها:
تولیدکننده/تولیدگر: فرآور
تهیه کننده/تهیه گر: گردآر، گردآور، گردگر، آمایش گر
تشویق کننده/مشوق: شورگر، شوربخش، برانگیز، رمنده، خیزگر، برافزا، زندفزا
دریافت کننده: ورگیر، گیرنده، ستانگر، ستاننده
طراحی کننده/طراح: آرا ( آرایش آور/آرایش گر ) ، نگارگر، نماگر
معماری کننده/معمار: سازا، بُنگر، سازگر، سازنده
آفریننده/آفرینشگر: بَرگَر، پدیدآر
رافع/رفع کننده: بَرآر ، برآورگر
مخترع/اختراع کننده: نوآور
مؤسس/تأسیس کننده: بانی، پایگر، بنیادگر، پدیدگر، پی ریز
أدا کننده/به جای آور: گزارنده، گزارگر
انتخاب کننده/گزینش کننده: وانِگر، سنج گر، گمارنده، گزیننده، گزینشگر [منتخب/انتخاب شده: سرگزین، برگزین]
تفکیک کننده: جداگر
دنبال کننده/follower: پویان، پوینده، پی جو
کاشف/مکتشف/کشف کننده: کاوا، کاوشگر، کاونده، یابا، یابنده
جاسوس/جاسوسی کننده: انیشه، گُشگر ( گشاینده راز ) ، فاشگر، نهان پو، نهان جو، جست رو
محرک/تحریک کننده/برانگیزنده: پیشران
مبدع/مبتدع/ ابداع کننده: نوگر، نوکار، نوآفر، بُن آر، نوریز، پسزا، نگرزا، نوسا، نوآسا، بنسا
توجه گر/توجه کننده: وانگر، نگرکُن، دل سپار، نگرکاش، نگرپو، رویگر
عامل/عمل گر/عمل کننده: کنشگر، پیشکار، کارکن، کننده
امیدوارم بهره بَرید و این فرهنگ و بینش نو رو پذیرفته، بکاربسته و میان مردم جا بندازید. با سپاس از تو نگرکاش و کنشگر گرامی.
باور دارم ( معتقد هستم ) با بهره بریِ ( استفاده کردن از ) واژگان فارسی جای عربی و همه گیر شدن کاربست ( استفاده کردن از ) این واژگان دیگه برای کسی کاربست واژگان فارسی جای عربی یعنی واژگانی چون فرآور🇮🇷 جای تولید کننده🇸🇦 شگرف ( عجیب ) نخواهد بود.
فرجام ( در نتیجه ) مهین ( مهم ) فراگیر و گسترده شدن ( متداول شدن و جامعیت یافتن ) کاربست واژگان فارسیه اگر این، روی بده ( اتفاق بیفته ) خودکار ( اتوماتیک ) کاربست واژگان عربی میان هازه ( جامعه ) هم کمتر میشه. یا علی✌🏻

برابر واژه ها🇮🇷
∆ تولید: فرآیش
∆ تولیدکننده: فرآور
∆ محصول: فرآورده
تولید: فرآورده،
تولیدی: فرآوری؛
شرکت تولیدی= بنگاه فرآوری، بنیاد یا بُنلاد فرآوری
واژه تولید
معادل ابجد 450
تعداد حروف 5
تلفظ to[w]lid
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم مصدر ) [عربی: تَولید]
مختصات ( تُ ) [ ع . ]
آواشناسی towlid
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
زاستِش: تولید
زایش: تولد
تولید
پیشنهاد دیگر :
زاستار از کارواژه ی زاستَن مانند :
ساختار ، گفتار ، نوشتار ، کردار ، . . .
‏چیزاییدن = تولید کردن
چیزایش = تولید
{واژه تولید با ولد، تولد و . . . هم خانواده است. تولید را هم از این رو تولید گفته اند که در آن انگار چیزی زاده می شود. از این رو من واژه چیزاییدن ( آمیزه ای از �چیز� �زاییدن� ) را برای آن پیشنهاد می کنم}
‎#پیشنهاد_شخصی
‎#پارسی دوست
تولید از ولد یعنی زاییدن است که معمای دیگرش خلق است البته اعراب متقدند خلق برای خدا بهتر بکار رود .
رجوع به ولد
ولد تولید مولد اولاد و هم سان های آن از زبان قرآنی عربی است
اصلنم به گفته این آقای بالای دقت نکنید کاملا بی اساس و بی نیه است.
تولید
ریشهء این واژه پارسی ولی شکل کنون آن اربی ست :
این واژه از ریشه سه گانهء افزایندهء ( ثلاثی مزید ) : وَلَدَ گرفته شده و با آن واژه های: والِد ، والِده ، مُوَلِد ، مولود ، تولید ، تَوَلُد. . . بر ساخته شده است .
...
[مشاهده متن کامل]

این واژه : والیدن ، والاندن یا بالیدن و بالاندن پارسی است که می توان برای تمام برساخته ها با این ریشه برابر سازی کرد :
والد و والده = والَنده ( بالَنده )
مولود = والیده ( بالیده )
تولید = والانِش ( بالانِش )
تَوَلُد = والِش ( بالِش )
پیش نهاد های دیگر :
از ریشهء زاد و زای : فَرزادن ، فرزاییدن ، فرزایاندن
والد = فرزا ، فرزاینده
مولود = فرزاد ، فرزاییده
تولید = فرزایانش
مُوَلِد = فرزایش

دست ساخت
صنعتگری
کالاگری
واژه ای بی معنی و عربی که برابر زیبای آن " ساخت و ساز " است.
ساخت و ساز در ایران بیمار است

ساخت

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٧)