تلخ

/talx/

    bitter
    acrimonious
    caustic
    acridly
    acrid
    cynical
    [fig.] acrimonious
    scathing
    vinegary
    vitriolic

فارسی به انگلیسی

تلخ و تحقیرامیز
sardonic

تلخ و شیرین
bittersweet, tragicomedy

تلخ کام
disappointed, sad, afflicted

تلخ کام کردن
envenom
embitter

تلخ کامی
disappointment, sadness, affliction, affiction, embitterment

تلخ کردن
acerbate, to embitter

مترادف ها

bitter (صفت)
تند، تیز، تلخ، جگرسوز

virulent (صفت)
تند، تلخ، ساری، مسری، بدخیم، کینه جو، زهراگین

sec (صفت)
خشک، تلخ، ثانوی

پیشنهاد کاربران

زبان های ترکی�در چند مرحله بر�زبان فارسی�تأثیر گذاشته است. نخستین تأثیر زبان ترکی بر پارسی، در زمان حضور سربازان تُرک در ارتش�سامانیان�روی داد. پس از آن، در زمان فرمان روایی�غزنویان، �سلجوقیان�و پس از�حملهٔ مغول، تعداد بیشتری�وام واژهٔ�ترکی به زبان فارسی راه یافت؛ اما بیشترین راه یابی واژه های ترکی به زبان فارسی در زمان فرمانروایی�صفویان، که ترکمانان�قزلباش�در تأسیس آن نقش اساسی داشتند، و�قاجاریان�بر ایران بود.
...
[مشاهده متن کامل]

• منابع ها. تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. اول و دوم، انتشارات ققنوس، ۱۳۷۴
• تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. سوم، انتشارات بدیهه، ۱۳۷۴
• حسن بیگ روملو، �احسن التواریخ� ( ۲ جلد ) ، به تصحیح�عبدالحسین نوایی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۹. ( مصحح در پایان جلد اول شرح مفصل و سودمندی از فهرست لغات�ترکی�و�مغولی�رایج در متون فارسی از سده هفتم به بعد را نوشته است )
• فرهنگ فارسی، محمد معین، انتشارات امیر کبیر، تهران، ۱۳۷۵
• غلط ننویسیم، ابوالحسن نجفی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۸۶
• فرهنگ کوچک زبان پهلوی، دیوید نیل مکنزی، ترجمه مهشید فخرایی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، ۱۳۷۹

منبع. عکس فرهنگ پاشنگ
تلختلختلختلخ
واژه تلخ
معادل ابجد 1030
تعداد حروف 3
تلفظ talx
نقش دستوری صفت
ترکیب ( صفت ) [پهلوی: taxl، مقابلِ شیرین]
مختصات ( تَ ) [ په . ] ( ص . )
آواشناسی talx
الگوی تکیه S
شمارگان هجا 1
منبع واژگان مترادف و متضاد
کردی جنوبی: تییَل tīyal ، تال tāl
تلخ وش. [ ت َ وَ ] ( ص مرکب ) تلخ گونه. تلخ مانند. و کنایه از شراب از جهت تلخیی که در آن است :
آن تلخ وش که صوفی ام الخبائثش خواند
اشهی لنا و احلی من قبلة العذارا.
حافظ.
رجوع به تلخ و ترکیبات آن شود.
در پهلوی تخل بوده که در پارسی نو به تلخ دگردیسیده.
مر. . .
زننده، ناخوش، ناخوشایند، ناگوار، مر، حزین، غمناک، غمگین، اخمو، بداخلاق، عبوس، باده، شراب، می
جگر سوز
ناگوار. چیز مطلوبی نیست
مر
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس