تف

/tof/

    spit
    spittle

فارسی به انگلیسی

تف اندازی
expectoration

تف پراندن
sputter

تف دادن
roast

تف دادن نان
toast

تف دان
cuspidor

تف سر بالا
boomerang

تف همراه با اخلاط
sputum

تف کردن
expectorate, spit, ti spit out

تف کردن به گوی و پرتاب ان
spitball

مترادف ها

spit (اسم)
میله، شمشیر، دشنه، سیخ، رطوبت، تف، بزاق، اب دهان، خدو، سیخ کباب

sputum (اسم)
تف، بزاق، خلط سینه

spittle (اسم)
تف، اب دهان، مایع مترشحه از غدد بزاقی

fie! (صوت)
اه، اف، تف

پیشنهاد کاربران

بیایید با دقت و مستند به موضوع نگاه کنیم و این ادعای جعلی درباره ی �تف� را بررسی کنیم. قدم به قدم تحلیل می کنیم:
- - -
۱. ادعای مورد بررسی
> �تف واژه ای تورکی است که از توف تورکی به چم بیرون دادن هوا یا آب درون دهان گرفته شده است�
...
[مشاهده متن کامل]

( منبع ادعایی: واژه نامه شاه مرسی )
این ادعا دو مشکل عمده دارد:
1. ریشه ی تاریخی و زبان شناسی دقیق ندارد
2. هیچ منبع معتبر زبان شناسی ترکی یا ایرانی آن را تایید نمی کند
- - -
۲. شواهد تاریخی و زبانی فارسی و اوستایی
الف ) فارسی نو
واژه: تف
معنی: پراندن بزاق یا چیزی مشابه با دهان
ویژگی: عملی و محسوس
ب ) اوستایی
ریشه: taθ -
معنی: انداختن، پرتاب کردن، رها کردن
منابع معتبر:
Lommel, H. , Avestische Studien, 1910
Kellens, J. , Avestan Dictionary, 2000
> نکته: تطابق معنایی با فارسی نو ( پراندن با دهان ) طبیعی و کلاسیک است؛ انتقال معنای فعل فیزیکی به عمل ساده در زبان های ایرانی رایج است.
ج ) پهلوی ( فارسی میانه )
ریشه: taf / taf -
معنی: ریختن، پراندن، دور انداختن
منابع معتبر:
MacKenzie, D. N. , A Concise Pahlavi Dictionary, 1971
Gershevitch, I. , An Introduction to the Pahlavi Language, 1964
> نکته: واژه ی پهلوی taf - مستقیماً از اوستایی taθ - آمده و به �تف� در فارسی نو رسیده است.
د ) سانسکریت
ریشه های مرتبط: taph - , tāp -
معنی: عمدتاً گرما، فشار دادن، مالیدن
منابع: Monier - Williams, Burrow, Macdonell
> نکته: سانسکریت ممکن است هم ریشه از نظر هندوایرانی داشته باشد، اما معنا و نقش عملی در �تف� بسیار کمتر است و مستقیماً به پراندن بزاق مرتبط نیست.
- - -
۳. بررسی ادعای ترکی بودن واژه
1. واژه ی �توف� یا �tof� در ترکی معنای �بیرون دادن بزاق� ندارد و هیچ منبع ترکی معتبر ( عثمانی، قدیم، آذری کلاسیک ) آن را تأیید نمی کند.
2. تطابق تاریخی و تطور واجی نداریم:
�تف� در فارسی از اوستایی taθ - وارد شده، قبل از شکل گیری زبان های ترکی در ایران.
واژه های ترکی در ایران پس از ورود اقوام ترک قابل ردیابی هستند و تف در متون اوستایی و پهلوی قبل از ورود ترکی وجود دارد.
3. واژه نامه شاه مرسی و ادعاهای مشابه اغلب بدون استناد علمی نوشته شده و قابل اعتماد نیستند.
- - -
۴. جمع بندی مستند
زبان ریشه معنا منابع معتبر
فارسی نو – پراندن بزاق –
پهلوی taf - ریختن، پراندن MacKenzie 1971
اوستایی taθ - انداختن، پرتاب کردن Lommel 1910, Kellens 2000
سانسکریت taph - , tāp - مالیدن، فشار دادن Monier - Williams 1899
✅ نتیجه:
واژه ی �تف� کاملاً ایرانی است و از اوستایی taθ - گرفته شده، از طریق پهلوی taf - وارد فارسی نو شده است. ادعای ترکی بودن آن غیرعلمی و جعلی است.
- - -

از ریشه شناسی واژه ی �تف� بسیار منظم و دقیق است. اجازه بدهید قدم به قدم آن را مرور و کمی تکمیل کنیم، با تمرکز بر اوستایی، پهلوی، و ارتباط بالقوه با سانسکریت:
- - -
۱. فارسی امروز

...
[مشاهده متن کامل]

واژه: تف
معنی: پراندن آب دهان، بزاق یا چیزی مشابه آن
فعل مرتبط: �تف کردن�
ویژگی: معنای عملی و محسوس دارد و با عمل فیزیکی پرتاب یا انداختن مرتبط است.
- - -
۲. اوستایی
ریشه محتمل: taθ -
معنی: �انداختن، پرتاب کردن، رها کردن�
تحلیل: این ریشه در اوستایی معمولاً برای افعال فیزیکی به کار می رود و معنای �پراندن� را در فارسی نو به خوبی توضیح می دهد.
منابع:
1. Lommel, H. , Avestische Studien, 1910
2. Kellens, J. , Avestan Dictionary, 2000
3. MacKenzie, D. N. , A Concise Pahlavi Dictionary, 1971
> نکته: این تطابق معنایی بین پرتاب و پراندن با دهان، نمونه ی کلاسیک انتقال معنایی از فعل فیزیکی به فعل عملی ساده در زبان های ایرانی است.
- - -
۳. پهلوی ( فارسی میانه )
ریشه: taf / taf -
معنی: �ریختن، پراندن، دور انداختن�
تحول: از اوستایی taθ - گرفته شده و وارد فارسی میانه شده است، سپس به �تف� در فارسی نو رسیده.
منابع:
1. MacKenzie, D. N. , A Concise Pahlavi Dictionary, 1971
2. Gershevitch, I. , An Introduction to the Pahlavi Language, 1964
3. Humbach, H. , Die mittelpersischen Texte der iranischen Studien, 1984
> نکته: تغییر معنایی از �انداختن� به �پراندن با دهان� کاملاً طبیعی است، همان طور که در بسیاری از واژگان ایرانی اتفاق افتاده است.
- - -
۴. سانسکریت
ریشه های مرتبط: taph - یا tāp -
معنی: عمدتاً �گرما، فشار دادن، مالیدن�
ارتباط: معنای مستقیم با �پراندن آب دهان� ندارد، اما از نظر ریشه شناسی هندوایرانی می توان فرض هم ریشه بودن را مطرح کرد.
منابع:
1. Monier - Williams, M. , A Sanskrit - English Dictionary, 1899
2. Burrow, T. , The Sanskrit Language, 1955
3. Macdonell, A. A. , A Vedic Grammar for Students, 1910
> نکته: در مقایسه با اوستایی و پهلوی، سانسکریت کمتر به معنای عمل فیزیکی پرتاب نزدیک است، بنابراین نقش اصلی در شکل گیری معنای �تف� در فارسی نو، اوستایی و پهلوی است.
- - -
۵. جمع بندی
واژه ی �تف� در فارسی امروز از اوستایی taθ - گرفته شده و از طریق پهلوی taf - وارد فارسی نو شده است.
تحول معنایی:
انداختن / پرتاب کردن → پراندن با دهان
ارتباط با سانسکریت محتمل است، اما نقش عملی و معنایی واژه در فارسی نو بیشتر متاثر از اوستایی و پهلوی است.
- - -
منابع معتبر برای مطالعه بیشتر
1. MacKenzie, D. N. , A Concise Pahlavi Dictionary, Oxford, 1971
2. Gershevitch, I. , An Introduction to the Pahlavi Language, 1964
3. Lommel, H. , Avestische Studien, 1910
4. Kellens, J. , Avestan Dictionary, 2000
5. Humbach, H. , Die mittelpersischen Texte der iranischen Studien, 1984
6. Monier - Williams, M. , A Sanskrit - English Dictionary, Oxford, 1899
7. Burrow, T. , The Sanskrit Language, London, 1955
8. Macdonell, A. A. , A Vedic Grammar for Students, 1910
9. Schmitt, R. , Compendium Linguarum Iranicarum, 1989
10. Hintze, A. , Altiranisches W�rterbuch, 1975
- - -

تف واژه ای تورکی است که از توف تورکی به چم بیرون دادن هوا یا آب درون دهان گرفته شده است واژه نامه شاهمرسی
منبع. عکس فرهنگ پاشنگ
تفتفتفتف
منبع. فرهنگ ریشه های هندواروپایی زبان فارسی
تف
در شهرستان بهاباد برای توصیف وضعیت بسیار آسیب پذیر و شکننده داشتن شئ یا وسیله ای از ترکیب ( به تُفی بنده ) استفاده می شود. به این معنا که به جای استفاده از قطعات یا اتصالات محکم و مناسب مانند چسب، گویی از تف یا همان آب دهان برای اتصال یا احیانا ساخت استفاده شده است و همچنان که اتصال تف ناپایدار است و ممکن است سریع جدا شود اتصال یا اتصالات وسیله مد نظر هم سست و شکننده است. مثل، یک کلید پلاستیکی و نازک یک وسیله ی برقی که در اثر کمی فشار بیشتر بشکند یا از جای خود خارج شود. در این مواقع گفته می شود:
...
[مشاهده متن کامل]

دست نَکُن ( نزن ) که به تفی بنده. ( به تفی بسته شده )
یا
مواظب باش که به تفی بنده.
این ترکیب شبیه به مویی بنده یا مویی بسته شده هست که البته مصداق های به مویی بنده عمومیت بیشتری دارد.

تف داد:دروغ ، خیال بافی
تُف = هر آنچه که پرتاب شدنی باشد که در تفنگ و . . . نیز آنرا می بینیم
تَف = مزه کزی که ناشی از رسیدن بیش از حد باشد= کف زدگی که در دهان و برخی میوه ها همچون نارنج میبینیم - واژه کف شباهت زیادی به تَف دارد و گویا از یک ریشه می باشند
...
[مشاهده متن کامل]

تفت = گرما دادن است
تف = کزی ناشی از رسیدن بیش از حد
هرچند واژه های تفت/تف/کف شاید از یک ریشه باشند اما امروزه معانی پیدا کردند.

واژه پارسی ( تُف، توف، تفو ) و دگرریختهای آن در زبانهای گوناگون:
اوستایی:SPAMA
پهلوی: ( توف، توفک ) TUF، TUFEk
اوستی: TU
سانسکریت:SHTIV، SHTIVAIT، TUHIVATI
پشتو:TU، TUK، TUKAL
ارمنی:TUK، TKANEM
و. . .
تف با فتحه اول به معنای حرارت بخار گرما هرم با ضمه اول یعنی آب دهان خدو ( توف )
به معنی گرما . مثل بیت زیر =
بیت : شد چنان از تف دل کام سخنور تشنه که ردیف سخنش آمده یک سر تشنه
ترجمه: از شدت گرمای دل چنان دهن شاعر تشنه گشت که تمام ردیف شعرش کلمه ی تشنه شد. ♡
تَف به معنی حرارت زیاد، گرما
گرما، حرارت
داغی
حرارت
هوالعلیم
تَف : حرارت ؛ گرما ؛ هُرم ؛. . . .
تُف : آب دهان
ب زبان دزفولی میشه اب دهان
گرما و حرارت
حُرم
سوز
شورِ نشاطش در چنگ، شعله ی آتش رنگ
از تَفِ او آتش افشان شد دَمِ انسانی
گرما. حرارت
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٩)