نگره های فارسی نیما و گیرا به سان جایگزینی برای واژگان عربی متجاوز ( تجاوز کننده ) و تجاوز :
برافزون - نمونه: “قدرت برافزون این مقام، نگرانی هایی را ایجاد کرده است.
”مرزپوش ( مرز پوش ) - نمونه: “رفتار مرزپوش او بانی ناخوشی همکارانش شد. ”
... [مشاهده متن کامل]
پاگستر ( پا گستر ) - نمونه: “آن پاگستری بود که به حریم خصوصی دیگران احترام نمی گذاشت. ”
فرارو ( فرا رو ) - نمونه: “سیاست های فراروی دولت با اعتراض مردم روبرو شد. ”
فرامرز ( فرا مرز ) - نمونه: “رفتار فرامرز او در جلسه، همه را شوکه کرد. ”
حدبر ( حد بر ) - نمونه: “قوانین جدید برای مقابله با حدبران تصویب شد. ”
فراپا ( فرا پا ) - نمونه: “فراپا بودن در روابط اجتماعی پسندیده نیست. ”
مرزرُبا ( مرز ربا ) - نمونه: “مرزرباها در سازمان شناسایی و اخراج شدند.
بیش رو ( بیش رو ) - نمونه: “بیش روها در مصرف منابع، آینده را به خطر می اندازند. ”
فراخیز ( فرا خیز ) - نمونه: “فراخیزان در این جامعه جایی ندارند. ”
گذرگر - نمونه: “او گذرگری بود که به حقوق دیگران اهمیت نمی داد. ”
حقربا ( حق ربا ) - نمونه: “حقرباها در جامعه جایگاهی ندارند. ”
فراجهش ( فرا جهش ) - نمونه: “فراجهش این مدیر باعث اغتشاش در سازمان شد. ”
پیش دو ( پیش دو ) - نمونه: “پیش دویی او در کارها بدون هماهنگی، مشکل ساز است. ”
فرارس ( فرا رس ) - نمونه: “فرارسان همیشه با مشکل روبرو می شوند. ”
فراره ( فرا ره ) - نمونه: “فراره بودن در کار، احترام حرفه ای را از بین می برد.
فراپَر ( فرا پر ) - نمونه: “فراپرها در محیط کار دوستی پیدا نمی کنند. ”
حق گیر ( حق گیر ) - نمونه: “حق گیران حقوق دیگران را نادیده می گیرند. ”
ورادست ( ورا دست ) - نمونه: “ورادستی او در اختیاراتش مشکل ساز شده. ”
حدگسل ( حد گسل ) - نمونه: “حدگسلی این کارمند سبب شد اخراج شود. ”
فراجو ( فرا جو ) - نمونه: “فراجویان در این سازمان جایی ندارند. ”
حق پوش ( حق پوش ) - نمونه: “حق پوشان دیر یا زود شناسایی می شوند. ”
حق تاز ( حق تاز ) - نمونه: “حق تازی در روابط انسانی نابخشودنی است. ”
مرزکوب ( مرز کوب ) - نمونه: “مرزکوبان حقوق دیگران را زیر پا می گذارند. ”
فراکش ( فرا کش ) - نمونه: “فراکشی او از اختیاراتش باعث بی نظمی شد. ”
رَدمرز - نمونه: “رَدمرز بودن او همه را آزرد. ”
فراپی - نمونه: “فراپی در کارش باعث اخراجش شد. ”
برگذر - نمونه: “برگذران حقوق دیگران را نادیده می گیرند. ”
فراپو - نمونه: “فراپویی او در این پروژه مشکل ساز شد. ”
حق خور - نمونه: “حق خوری در هیچ شرایطی پذیرفتنی نیست. ”
فراجه - نمونه: “فراجه بودن او همه را ناراحت کرد. ”
رخنه گر - نمونه: “رخنه گران حریم دیگران احترام ندارند. ”
بیش کش - نمونه: “بیش کشی او در اختیارات مشکل ساز بود. ”
مرزخر - نمونه: “مرزخری در هیچ محیطی پذیرفته نیست. ”
فراچش - نمونه: “فراچشی او در این موضوع نابخشودنی بود. ”
تنداز - نمونه: “تندازی او در این جلسه غیرحرفه ای بود. ”
فراگر - نمونه: “فراگرها محبوب نیستند. ”
پارد ( پا رد شدن ) - نمونه: “پاردها در تیم جایی ندارند. ”
مرزشُد - نمونه: “مرزشُد بودن او آزاردهنده بود. ”
بیشخو - نمونه: “بیشخویی او مشکل ساز شد. ”
تاشکن ( تا شکستن ) : “تاشکن ها رعایت نمی کنن. ”
رهگم ( راه گم کردن ) : “رهگم بودن یعنی خط قرمز رو رد کردن. ”
فراپیچ ( فرا پیچیدن ) : “فراپیچ ها قانون رو دور می زنن. ”
تشر ( تند شر ) : “تشر بودنش همه رو اذیت می کنه. ”
برزش ( بر زشتی ) : “برزش ها رو باید گوشمالی داد. ”
پیشتک ( پیش تکاپو ) : “پیشتک ها به حریم بقیه احترام نمی ذارن. ”
تَرپا ( تر پا گذاشتن ) : “تَرپا بودن تو امتحان یعنی تقلب کردن. ”
تَخش ( تخطی شکستن ) : “تَخش ها جایی تو تیم ما ندارن. ”
بِش ( بی شرمی ) : “بِش بودنش باعث شد از تیم بیرونش کنن. ”
پیشر ( پیش رفتن ) : “پیشرها از حد خودشون خارج میشن. ”
نَف ( نفوذ فشار ) : “نَف بودنش باعث شد همه ازش دوری کنن. ”
سلیم
تجاوز: گذشتن از گرداگرد پیرامون یک سرزمین یا زیستگاه یا آدمی.
* دست درازی کردن با خشونت یا بی خشونت به هر آدمی چه خانم و دختر یا آقا و پسر باشد.
در مطلب قبلی ( الف ) فعل /تَجَاوَزْ /جا افتاده بود اصلاح می کنم:
تَجَاوَزْ/فعل امر عربی به معنی: درگذر، گذشت کن، عفو کن، ببخش
تَجَوَز/فعل امر عربی به معنی: درگذر، گذشت کن، عفو کن، ببخش
مثال : در دعا برای میت در نماز جنازه
159/4 ( ( اللَّهُمَّ عَبْدُکَ وَابْنُ أَمَتِکَ احْتَاجَ إِلَی رَحْمَتِکَ، وَأَنْتَ غَنِیٌّ عَنْ عَذَابِهِ، إِنْ کَانَ مُحْسِناً فَزِدْ فِیْ حَسَنَاتِهِ، وَإِنْ کَانَ مُسِیْئاً فَتَجَاوَزْ عَنْهُ ) ) [1]
... [مشاهده متن کامل]
( اى الله! این شخص بنده ى تو و فرزند کنیز تو است که به رحمت تو نیازمند است، و تو از عذاب دادن او بی نیازى، اگر نیکوکار است بر نیکیهایش بیفزاى، و اگر بدکار است از او گذشت بفرما ) .
منبع:
[1] الحاکم و آنرا صحیح دانسته و ذهبی با او موفقت کرده است 1/359، ونگا: أحکام الجنائز أثر ألبانی ص125.
درازدستی
دست درازی
کردن
تجاوز: فراتر رفتن از حیطه ی قانونی ـ فرهنگی، اخلاقی و یا طبیعی خویش و ایجاد ناهمخوانی با یک پدیده با تازش و یا دست اندازی به روند طبیعی آن. ( https://www. cnrtl. fr/definition )
همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: زاستر zāstar ( دری ) .
... [مشاهده متن کامل]
تعدی: اقدام گام به گام یا ناگهانی برای بالا کشیدن دارایی دیگران و یا غصب حقوق کسی.
( https://www. cnrtl. fr/definition/empeitement )
همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: زغم zoqam ( دری ) .
تخلف ( = تخطی ) : سرپیچی از یک قانون یا اجرا نکردن، ضعیف اجرا کردن، چیز دیگری را به جای آن اجرا کردن یا منحرف کردن آن از روندی که باید باشد و تضعیف آن چه که باید به آن احترام گذاشت؛ از میان بردن اعتماد دیگران به خویش و یا رفتن به جایی که نباید رفت و انجام دادن کاری که نباید کرد.
( https://www. cnrtl. fr/definition/violation ) .
همتای پارسی این واژه های عربی، اینهاست:
آخر āxer ( سغدی )
اخواس axvās ( سغدی: اخوای axvāy ) ،
تَجاوُز: ١. دستدرازی، دست - اندازی، دستیازی، چنگدرازی، چنگ - اندازی، چنگیازی، مرزشکنی، هریمشکنی ٢. سرپیچی ٣. یورش، تازش ۴. گذشت، چشمپوشی، بخشش، آمرزش
رابطه جنسی اجباری و با کتک خشونت
کار کثیف، بی وجدانی، بی ناموسی
در کشورهای عربی به معنی :سبقت غیر مجاز. ( رانندگی ) .
وتجاوز ( فارسی ) به عربی= غصب وإعتداء علی إعراض الناس.
حمله جنسی
حد شکنی
ورا رفتن
بیش از حد به حریم شخصی یک کشور یا فرد یا . . . نزدیک شدن و دست درازی و . . .
بیش از حد به حریم شخصی کسی نزدیک شدن که در آن شخص/کشور مورد آزار و ستم قرار میگیرد "چه با حرف چه با نماش و چه به طور فیزیکی "
زورگایی
تصرف کردن غارت کردن مال خود کرد
تجاوز:از اندازه خود فراتر رفتن،
زورمُرزیدَن .
مرزیدن. [ م ُ دَ ] ( مص ) نزدیکی کردن. مقارنه یافتن. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) . رجوع به مُرز شود
رَنپیدن = تجاوز کردن
رَنپش = تجاوز
{شاید با rape انگلیسی همریشه باشد}
بن مایه: فرهنگ سغدی، دکتر بدرالزمان قریب
#پارسی دوست
تجاوزیدن به کسی/جایی/چیزی.
Assault
زورگویی ستم کاری =تجاوز
پا از حد دراز کردن
حد شکنی٬مرز شکنی٬اجحاف٬دست درازی به حریم شخصی دیگران
حمله ی نامشروع به کسی چه زبانی چه غیرزبانی
درازدستی
تجاوز
نفوذ بیش از حد نیاز
چنگال یازی
زیاده روی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٢)