تبلیغ. [ ت َ ] ( ع مص ) رسانیدن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( اقرب الموارد ) ( قطر المحیط ) ( ترجمان علامه جرجانی ) ( غیاث اللغات ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) . رسانیدن و واصل کردن. ( فرهنگ نظام ) . || دست به عنان اسب کشیدن سوار تا در سرعت بیفزاید. ( از اقرب الموارد ) ( از قطر المحیط ) . دست بعنان دراز کردن تا تیز رود. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) . || رسانیدن پیغام و جز آن. ( ناظم الاطباء ) . رسانیدن عقاید دینی یا غیر آنها با وسایل ممکنه : علمای فرنگ در آسیا تبلیغ نصرانیت میکنند. فلان برای وزیر شدن خودش مشغول تبلیغ است. ج ، تبلیغها، تبلیغات. ( فرهنگ نظام ) . || نوعی از انواع مبالغه باشد. رجوع به مبالغه شود.
... [مشاهده متن کامل]
تبلیغ. [ ت َ ] ( اِخ ) آیه تبلیغ؛ آیه 70 سوره پنجم ( مائده ) که آغاز آن : �یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک و اِن لم تفعل فمابلغت رسالتک � است. و بر طبق اخبار و روایات مفسران درباره نصب علی بن ابی طالب ( ع ) بخلافت نازل شده است.
منبع. لغت نامه دهخدا
تبلیغ گات. جات. غات مانندِ
ترویج ترشیجات. تروی جات. فارسی اند.
تبل ( طبل ) گات. جات. غات.
تبلیغ= گرایانه
تبلیغات= گرایانه ها
تَبلیغ: ١. آگهی، آگهیِ / پیامِ بازرگانی، آگهگستری ٢. پیامرسانی، خبررسانی؛ پیامرسانیِ دینی ٣. گسترش، رسانش، فرارسانی، فراگستری؛ شناساندن، شناسانش ۴. رواجدهی؛ بازارگرمی
واژه تبلیغ
معادل ابجد 1442
تعداد حروف 5
تلفظ tabliq
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم مصدر ) [عربی]
مختصات ( تَ ) [ ع . ] ( مص م . )
آواشناسی tabliq
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ واژه های سره
سپاس از دوستانی که "فرا رسانی" را پیشنهاد کردند.
آگَه گُستَری، آگَه رسانی
کردی: ریکلام
اگهی
فرارسانی= تبلیغ
به طور دقیق میشه آگهی بازرگانی
به تور دقیق میشه آگهی بازرگانی
بازارگرمی
نمونه:
�کاخ سپید� از سویی، در چارچوب بازارگرمی نمایش گزینش میان �سگ زرد� و �شغال� و همچشمی های انتخاباتی آینده میان دو حزب ساخته و پرداخته ی امپریالیست های �یانکی� می گنجد که یکی از آن ها ( �حزب دمکرات� ) افزونه ای بر آن حزب دیگر ( �جمهوریخواه� ) بیش نیست و از سوی دیگر، بازارگرمی به سود مزدوران و سرسپردگان شان در . . . نیروهای با گرایش های نولیبرال و لیبرال دمکرات پیرامون آن را پی می گیرد.
... [مشاهده متن کامل]
برگرفته از یادداشتی در پیوند زیر:
https://www. behzadbozorgmehr. com/2015/03/blog - post_78. html
شناساندن ، آگهی ، آگاهی دادن
ترویج، بازارگرمی
آگه ساز
نگوییم فارسی این واژه ، بگوییم ایرانی دری این واژه " ویداک " است
ما زبان فارسی نداریم ، زبان ایرانی داریم
زبان ایرانی صدها گویش و زبان دارد که پر بار ترین زبان جهان است
ایرانی کردی
ایرانی گیلگی
ایرانی دری
ایرانی لری
و. . .
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٧)