underused, unused
فارسی به انگلیسی
مترادف ها
سست، بی اساس، تنبل، بیهوده، بی کار، عاطل، بیخود، بی پر و پا
بی مصرف، بی کار، بکار بیفتاده
بی موکل، بی کار، بی مراجعه
بی کار، بدون عمل، بی حرفه
بی کار، خالی، اشغال نشده، بی متصدی، بلاتصدی
پیشنهاد کاربران
منبع. عکس فرهنگ ریشه های هندواروپایی زبان فارسی
واژه ی بیکار از ریشه دو واژه بی و کار فارسی هست
زبان های ترکی�در چند مرحله بر�زبان فارسی�تأثیر گذاشته است. نخستین تأثیر زبان ترکی بر پارسی، در زمان حضور سربازان تُرک در ارتش�سامانیان�روی داد. پس از آن، در زمان فرمان روایی�غزنویان، �سلجوقیان�و پس از�حملهٔ مغول، تعداد بیشتری�وام واژهٔ�ترکی به زبان فارسی راه یافت؛ اما بیشترین راه یابی واژه های ترکی به زبان فارسی در زمان فرمانروایی�صفویان، که ترکمانان�قزلباش�در تأسیس آن نقش اساسی داشتند، و�قاجاریان�بر ایران بود.
... [مشاهده متن کامل]
• منابع ها. تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. اول و دوم، انتشارات ققنوس، ۱۳۷۴
• تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. سوم، انتشارات بدیهه، ۱۳۷۴
• حسن بیگ روملو، �احسن التواریخ� ( ۲ جلد ) ، به تصحیح�عبدالحسین نوایی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۹. ( مصحح در پایان جلد اول شرح مفصل و سودمندی از فهرست لغات�ترکی�و�مغولی�رایج در متون فارسی از سده هفتم به بعد را نوشته است )
• فرهنگ فارسی، محمد معین، انتشارات امیر کبیر، تهران، ۱۳۷۵





واژه ی بیکار از ریشه دو واژه بی و کار فارسی هست
زبان های ترکی�در چند مرحله بر�زبان فارسی�تأثیر گذاشته است. نخستین تأثیر زبان ترکی بر پارسی، در زمان حضور سربازان تُرک در ارتش�سامانیان�روی داد. پس از آن، در زمان فرمان روایی�غزنویان، �سلجوقیان�و پس از�حملهٔ مغول، تعداد بیشتری�وام واژهٔ�ترکی به زبان فارسی راه یافت؛ اما بیشترین راه یابی واژه های ترکی به زبان فارسی در زمان فرمانروایی�صفویان، که ترکمانان�قزلباش�در تأسیس آن نقش اساسی داشتند، و�قاجاریان�بر ایران بود.
... [مشاهده متن کامل]
• منابع ها. تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. اول و دوم، انتشارات ققنوس، ۱۳۷۴
• تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. سوم، انتشارات بدیهه، ۱۳۷۴
• حسن بیگ روملو، �احسن التواریخ� ( ۲ جلد ) ، به تصحیح�عبدالحسین نوایی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۹. ( مصحح در پایان جلد اول شرح مفصل و سودمندی از فهرست لغات�ترکی�و�مغولی�رایج در متون فارسی از سده هفتم به بعد را نوشته است )
• فرهنگ فارسی، محمد معین، انتشارات امیر کبیر، تهران، ۱۳۷۵





الاف
بیکار واژه ای فارسی و به معنای بی پیشه می باشد .
همچنین معرب واژه �پیکار� و �پرگار� فارسی نیز می باشد.
در پاسخ به جناب مهران که �بکار� که در زبان ترکی استانبولی کاربرد دارد ارتباطی با بیکار فارسی ندارد بلکه از �بکر� عربی گرفته شده و به معنای ازدواج نکرده و باکره ( معرب پاکیزه فارسی ) می باشد .
... [مشاهده متن کامل]
همچنین معرب واژه �پیکار� و �پرگار� فارسی نیز می باشد.
در پاسخ به جناب مهران که �بکار� که در زبان ترکی استانبولی کاربرد دارد ارتباطی با بیکار فارسی ندارد بلکه از �بکر� عربی گرفته شده و به معنای ازدواج نکرده و باکره ( معرب پاکیزه فارسی ) می باشد .
... [مشاهده متن کامل]
کسی که دنبال کسب و کار باشد
Bekar نوعی از مجرد بودن
سوبایو یالقوز و یالنیز
سوبایو یالقوز و یالنیز
بیکار:ستیز
ستیز
ترحبتاکا
بیکار :بیهوده و ناسودمند
( ( به هستیش، باید که خَسْتُو شوی
ز گفتار ِ بی کار ، یکسو شوی؛ ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 178 )
( ( به هستیش، باید که خَسْتُو شوی
ز گفتار ِ بی کار ، یکسو شوی؛ ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 178 )
بیکار ( Unemployed ) :[اصطلاح بازارکسب و کار] به کسی اطلاق می شود که فعالیت اقتصادی مشخصی به منظور کسب درآمد ثابت ندارد.
بیکارم و بی پول
بی شغل. بی پیشه
ول
بیهوده، بی فایده، بی ثمر
بیکار بود که در بهاران / گویند به عندلیب مخروش
سعدی
بیکار بود که در بهاران / گویند به عندلیب مخروش
سعدی
فاقد شغل و حرفه
علاف
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٧)