بی

/bi/

    without
    a-
    ex-
    in-
    less _
    minus
    non-
    tight

فارسی به انگلیسی

بی اب
dry, waterless, straight

بی اب و علف
barren
arid, gaunt, inhospitable

بی اب و علفی
aridity

بی ابر
cloudless, serene, fair

بی ابرو
notorious, disgraced, impudent, disgraceful, dishonorable

بی ابرو کردن
scandalize, derogation, to disgrace, to dishonour
blot, denigrate, discredit, disparage, foul, shame, smirch

بی ابرویی
disgrace, impudence, odium, smirch, blot, discredit, dishonor, infamy, notoriety, opprobrium, shame

بی ابری
serenity

بی ابهام
well-defined

بی ابی
dryness

بی اتکا
unbacked

بی اثر
feckless, flimsy, impotent, ineffective, ineffectual, inert, otiose, useless, void, null

بی اثر سازی
nullification

بی اثر کردن
abrogate, deactivate, frustrate, inactivate, negate, neutralize, nullify

بی اثر کننده
neutralizer

بی اثری
flimsiness, futility, ineffectiveness

بی اجازه
unauthorized

بی اجازه داخل شدن
invade

بی احترامی
disrespect, dishonour, desecration, indignity, irreverence

بی احترامی به مقدسات
profanity

مترادف ها

without (حرف اضافه)
بدون، بی

پیشنهاد کاربران

منبع. عکس فرهنگ ریشه واژگان فارسی دکتر علی نورایی
زبان های ترکی�در چند مرحله بر�زبان فارسی�تأثیر گذاشته است. نخستین تأثیر زبان ترکی بر پارسی، در زمان حضور سربازان تُرک در ارتش�سامانیان�روی داد. پس از آن، در زمان فرمان روایی�غزنویان، �سلجوقیان�و پس از�حملهٔ مغول، تعداد بیشتری�وام واژهٔ�ترکی به زبان فارسی راه یافت؛ اما بیشترین راه یابی واژه های ترکی به زبان فارسی در زمان فرمانروایی�صفویان، که ترکمانان�قزلباش�در تأسیس آن نقش اساسی داشتند، و�قاجاریان�بر ایران بود.
...
[مشاهده متن کامل]

• منابع ها. تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. اول و دوم، انتشارات ققنوس، ۱۳۷۴
• تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. سوم، انتشارات بدیهه، ۱۳۷۴
• حسن بیگ روملو، �احسن التواریخ� ( ۲ جلد ) ، به تصحیح�عبدالحسین نوایی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۹. ( مصحح در پایان جلد اول شرح مفصل و سودمندی از فهرست لغات�ترکی�و�مغولی�رایج در متون فارسی از سده هفتم به بعد را نوشته است )
• فرهنگ فارسی، محمد معین، انتشارات امیر کبیر، تهران، ۱۳۷۵
• غلط ننویسیم، ابوالحسن نجفی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۸۶
• فرهنگ کوچک زبان پهلوی، دیوید نیل مکنزی، ترجمه مهشید فخرایی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، ۱۳۷۹

بیبیبیبی
زبان های ترکی�در چند مرحله بر�زبان فارسی�تأثیر گذاشته است. نخستین تأثیر زبان ترکی بر پارسی، در زمان حضور سربازان تُرک در ارتش�سامانیان�روی داد. پس از آن، در زمان فرمان روایی�غزنویان، �سلجوقیان�و پس از�حملهٔ مغول، تعداد بیشتری�وام واژهٔ�ترکی به زبان فارسی راه یافت؛ اما بیشترین راه یابی واژه های ترکی به زبان فارسی در زمان فرمانروایی�صفویان، که ترکمانان�قزلباش�در تأسیس آن نقش اساسی داشتند، و�قاجاریان�بر ایران بود.
...
[مشاهده متن کامل]

• منابع ها. تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. اول و دوم، انتشارات ققنوس، ۱۳۷۴
• تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. سوم، انتشارات بدیهه، ۱۳۷۴
• حسن بیگ روملو، �احسن التواریخ� ( ۲ جلد ) ، به تصحیح�عبدالحسین نوایی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۹. ( مصحح در پایان جلد اول شرح مفصل و سودمندی از فهرست لغات�ترکی�و�مغولی�رایج در متون فارسی از سده هفتم به بعد را نوشته است )
• فرهنگ فارسی، محمد معین، انتشارات امیر کبیر، تهران، ۱۳۷۵
• غلط ننویسیم، ابوالحسن نجفی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۸۶
• فرهنگ کوچک زبان پهلوی، دیوید نیل مکنزی، ترجمه مهشید فخرایی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، ۱۳۷۹
در جواب به کسانی که فقط خودش رو گول می زنند و حرف های بدون سند و مدرک می زدند با این حرف خودتان خار و بی ارزش می کنید بس کنید هر کسی به من و خانواده من توهین حرمزاده بی ناموس بی رگ و ریشه سیم کش و جاکش و خودش و جد آبادش هست اگر توهین کند
درجواب شما ها
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
▪️انسان کور را می توان درمان کرد اما نادان متعصب را هرگز. . . !
تعصب کور کورانه انسان بینا را کودن می کند. تعصب یک امر اشتباه است، حال فرقی نمی کند که این تعصب نسبت به دین، مذهب، نژاد، قوم، رنگ و حتی فردی باشد. تعصب، تعصب نام دارد. انسان متعصب برای مخفی کردن ضعف اجتماعی خود همواره در حال فرافکنی، تهمت، افترا، دروغ پردازی و جعل سازی نسبت به منتقدان خویش است.
غافل از اینکه برجسته ترین راه شناخت یک انسان بزرگ، اعتراف شجاعانه او به اشتباهات گذشته ی خویش است. از تعصب بپرهیزیم؛ تعصب، بیجا و بجا ندارد. تعصب، تعصب است. هر کس به وسعت تفکرش آزاد است. . . !
✍کریستوفر هیچنز

واژه بی
معادل ابجد 12
تعداد حروف 2
تلفظ bi
نقش دستوری اختصار
ترکیب ( پیشوند ) [پهلوی: bē] ‹ابی›
آواشناسی bi
الگوی تکیه S
شمارگان هجا 1
منبع لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ فارسی هوشیار
واژگان مترادف و متضاد
بیبیبیبی
بیل از ریشه کلمه بولمک تورکی میاد یعنی جدا کردن نصف کردن اساتید
ضمنا این همه فهلوی و ف. میانه و اوستای و سانسکریت و غیره همش جعلیات هست ریشه بیشتر از ۴۰درصد واژه های فارسی مشخصا از تورکی و عربی هست
جناب وهسودانِ مرزبان درست فرموده اند که معنای ( بی ) اما یا ولی است، و بدین معنی با بیِ پیشوند کاملا ناهمسان است و باید از ان جدا به شمار اید. گفته باشد که معنای اصلی ( بی ) ولی و اما نیست، بلکه بیرون است و حتی در واژه ی بیرون نیز دیده می شود که مرکب است از ( بی ) ( بیرون، خارج ) رون ( جهت، سوی، سمت ) ، معنای ولی و اما از این معنای اصلی برخاسته است. در متون پارسی میانه این واژه بسانِ bē امده که بدان ترکیب هایی چون bērōn ( بیرون ) ، bēgānag ( بیگانه ) ، bēgār ( بیگار ) ساخته شده که تا کنون بکار روند ، گرچه امروزه بسیاری از مردم ان ترکیبات را مرکب از پیشوند ( بی ) بمعنای بدون می دانند که نادرست است زیرا ان پیشوند در پارسی میانه به ریخت abē بوده و نه bē. از این روی می توان گفت که واژگانی که در پارسی نو با ( بی ) شروع می شوند از دو دسته اند؛ گروه نخست گروه واژگانی ست که در پارسی میانه با abē به معنای بدون اغاز می شده اند مانندِ abēgumān ( بی گمان ) یا abēwināh ( بی گناه ) و گروه دوم برای واژگانی ست که در پارسی میانه با bē بمعنای بیرون، ولی، اغاز می شده اند همچونن bērōn ( بیرون ) ، bēgānag ( بیگانه ) ، bēgār ( بیگار ) . همانگونه که پیداست، ( بی ) بمعنای بیرون، ولی و ( بی ) بمعنای بدون به گذشت زمان هم ریخت و هم دیسه گشته و هر دو ( بی ) نوشته و خوانده می شوند.
...
[مشاهده متن کامل]

شایان گفتن است که وژاه ی bē ( بی ) که بخشی از کلمه ی بیرون است، به ندرت در پارسی نو بکار رود و امروزه تنها در تعداد کمی از واژگان ترکیبیِ بازمانده از پارسی میانه دیده می شود و فقط در واژه های ترکیبی بکار می رود، با این که در پارسی میانه هم پیشوند بوده و هم واژه ی جداگانه و کاربرد های بیشتری داشته. با این همه، هیچ دلیل قانع و خموش کننده ای نیست که برای ان ، ما از احیا کردن این واژه باز ایستیم . ان هایی که از طرز و روش گفتار و نوشتاری شان اگاه اند و از بهر ِ پاس داشتن زبان پارسی و بهبود بخشیدن بدان، می خواهند برای وام واژگان جایگزین های مناسب و درخور پیدا کنند، می توانند از این کلمه به عنوان هم چم ( هم معنی ) ولی، اما بهره برداری کنند. فراموش نشود که ادبیات پارسی تنها در اشعار و نثر پارسی نو اشکارا نیست، چه متون پارسی میانه نیز پاره ای از تنه ی ادبیات و فرهنگ ماست، و بهتر ست که ما پیش از ساختن الفاظ جایگزین، بکوشیم تا کلمه های فراموش شده را باز زنده کنیم
Bē az ( بی از ) بمعنای بدون. ترجمه ی تحت اللفظی ان ( بیرون از، خارج از ) است
Bē ō ( بی و/بی اُ ) بمعنای به جز، مگر. ترجمه ی تحت اللفظی ان ( بیرون به، خارج به ) می شود

Bēdom ( بیدُم، همانند افدُم، فردُم، یکُم، دوُم، و… ) بمعنای دورترین و بیرون ترین نسبت به خود. ترجمه ی تحت الرفظی ان ( بیرون ترین ) است زیرا
بی یعنی بیرون و پسوند دُم یا تُم در اینجا مترادف ترین است، ولیکن بسته به بافت جمله، معانی دیگری نیز می تواند دهد .
Bē ka ( بی کَه ) بمعنای بلکه. مرکب است از بی و کَه که معنای ( زمانی که، اگر ) دهد
bē āwurdan ( بی اوردن ) بمعنای بیرون اوردن. در ایجا به عنوان پیشوندِ فعل بکار رفته است
منابع:
Parsig Database
A Concise Pahlavi Dictionary, D. N Mackenzie

برای کاربر " محسن نقدی" :
"بی" در زبانِ اوستاییِ جوان به چمِ " دو" و عملگرِ پیشوندیِ " دو" بوده است.
ai = سانسکریت
S = سغدی
mp = پارسیِ میانه
np = پارسیِ نوین
j و YAv = اوستاییِ جوان
OAv = اوستاییِ کهن
PDw = پامیری
, . . .
بیبیبیبیبی
واژه بی
معادل ابجد 12
تعداد حروف 2
تلفظ bi
نقش دستوری اختصار
ترکیب ( پیشوند ) [پهلوی: bē] ‹ابی›
آواشناسی bi
الگوی تکیه S
شمارگان هجا 1
منبع فرهنگ فارسی معین
لغت نامه دهخدا
ای دل آن شاه سوی بی سویی است
خلق هرسو دند تو کم دو
پیشوند نایِش،
نایش = نفی، نفی کردن،
پیشوند "بی" همیشه در آغاز نام می آید و [نداشتنِ] چیزی را نمایان می کند، این پیشوند، نام را به فروزه ( صفت ) دگرش می دهد:
بیکار، بی نیاز، بی دست وپا، بیهوش، بی فرهنگ، بیجان و. . . ، برای نمونه بی نیاز=کسی که نیاز ندارد.
...
[مشاهده متن کامل]

پیشوند "نا" هم پیشوند نایش است و [نبودنِ] حالتی را نمایان می سازد، درآغاز فروزه آمده وآن را به فروزه ای نایسته ( منفی ) دگرگون می کند:
ناروا، ناخوش، نادرست، نازیبا، نامرد ( ناجوانمرد ) ، ناشناخته و. . . ، برای نمونه نازیبا=زیبا نبودن ( کسی یا چیزی )

Beyond به بندری برای بِی چه ( برای چی )
بی از
یکی اینکه واژه بدون عربی هست و فارسی نیست
دوم اینکه معادل واژه بدون در فارسی پیشوند بی است که از واژگان هندواروپایی است و از تغییر یافته واژه اپی در اوستایی و پارسی باستان هست
این همه ادعای زبان ترکیتون میشه
...
[مشاهده متن کامل]

حتی پیشوند منفی ساز هم ندارین
ضمیر اول شخص ترکی هم که همون واژه من فارسیه
ضمیر سوم شخصتون هم که همون اونلر هست که فقط لر ترکیه
و. . . .

بی پیشوند منفی ساز فارسی که در گذشته اپی بوده
بی = بیک برابر با اما و ولی -
بیک میخواهد تا پاک کند شمارا
ترجمه بلعمی از تفسیر طبری
فاکثرهم الناس لایشکرون
و بی گویشترین مردمان شکر نمیگذارند - گویش = بیش
بی : باشد
پدیدآرنده ی روز و شب و خلق
کهبرهربنده او روزی رسان بی
( در اینجا معنی باشد می دهد )
در زبان لری جنوبی به معنای بود هست
به لرهای استان فارس ، کهگیلویه و بویراحمد ، بوشهر لرهای جنوبی میگن
دیوان لغات الترک یک کتاب جعلی است که تندروان پانترک زمان عثمانی ساختندش و گفتند گم بوده تازه پیدا شده - ولی از انجا که ساختگی بود ان را به نام خلیفه عباسی تقدیم کرده که اصلا چنان خلیفه ای نبوده دوم مدعی شده که امیر بودم و کتاب را به خلیفه تقدیم کردم اصلا همچین امیری وجود نداشته دیگر انکه شعری اورده که ترکان را مسلمان فرض کرده و کافران را تات حال انکه ان موقع هنوز بیشتر ترکان مسلمان نشده بودند خصوصا در کاشغر هیچ ترکی مسلمان نبود - ترکان سلجوقی و قره خانی هم اواخر قرن چهار بعد از ۳۹۲ مسلمان شدند انهم تعداد کمی از انها - و مثلا سلجوقی ها افتخارشون این بود که سلجوق اخر عمرش مسلمان شده از اولین مسلمان ترک هست و با کافران جنگیده - دیگر انکه در کتاب از چیزهایی نامبرده که قرن ۱۷ میلادی درست شدند - سپس چگونه کسی درباره ترکی و لهجه ها و گویشهایش میخواد کتاب بنویسد و به عربی می نویسد از همه مسخره تر اینکه عربی ان عربی معاصر هست و نه عربی هزار سال پیش.
...
[مشاهده متن کامل]

حالا نمی دونم چجوری بیک رو به بی میچسبونن خدا میدونه.
《بی》پیشوند مانند=بی جان، بی کار ( بدون کار )
《بی》پسوند=کار بی ( کار بود )
هر دو مخفف شده ی ( بود، و بِدون ) هستند.
🚫وبه هیچ گونه ترکی نیستند🚫
تازگیا ترکای عزیز چقدر پدر کلمه رو در میارن که جا نمونن.

بیک . ( ترکی ، اِ ) عنوانی است که به شاهزادگان و نجبا داده میشد. ( حاشیه ٔ برهان چ معین از دائرة المعارف اسلامی ) . این صورت تصحیفی از �بک � است و بعضی که آن را به شکل �بیک � نویسند غلط است و این لقبی بوده است پائین تر از پاشا و اما خود کلمه ٔ بک مخفف بیوک است که بمعنی بزرگ است . ( از النقود العربیة ص 136 ) . بک ، بیگ ، بگ ، بی ، بای ( صورتهای دیگر آن بیکوات و بیکات ) .
...
[مشاهده متن کامل]

در لغات شیخ محمود کاشغری آمده که این پسوند تورکی است و مترادف آن در فارسی بدون است.

در لغات شیخ کاشغری آمده که این پسوند تورکی است و مترادف آن در فارسی بدون است.
بی:
دکتر کزازی در مورد واژه ی " بی" می نویسد : ( ( پیشاوند بی در دری کهن در ریخت " ابی " نیز به کار می رفته است. ) )
( ( ز بیدادگر شاه و ز لشکرش
وزان رسمهای بد اندر خورش ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 288. )

این شکل واژه با تلفظ متفاوت معنی متفاوت دارد . ( زبان لری وپهلوی )
بی =bi به معنی بود فارسی
بی=bey به معنی عروس وبیوه به معنی زن بی شوهر
بی= bei به معنی بز
بی =نداشتن چیزی مانند بی چاره .
بی= کوتاه شده ی ببین ( فعل امر )
بی= . . . . .
در زبان لری بختیاری به معنی
بود. بدون
زومین بی او::زمین بدون آب
ایی زومینو باغ بی::این زمین باغ بود
Bi
در زبان لری بختیاری به معنی
بود
Bi
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٣)