برنامه ریزی

/barnAmerizi/

فارسی به انگلیسی

برنامه ریزی نشده
unplanned

برنامه ریزی و اجرا
engineering

برنامه ریزی کردن
design, project, plan, program (or program

مترادف ها

schematization (اسم)
بدعتکاری، برنامه ریزی

planning (اسم)
برنامه ریزی، طرح ریزی

پیشنهاد کاربران

سلام ، من در مورد تمرکز واقعی به نکاح دائم و هدفمندی دست یافتنی به همسر همکفو آن چنان مقتدر نیستم ان شاء الله برنامه ها درست باشد ، خواسته ها عملی شود و همه از زندگی راضی و خرسند گردند .
برنامه ریزی در لغت چه معنایی دارد. معانی شما غالبا اصطلاحی است
نقشه داشتن
برنامه ریزی ( Planning ) : [ اصطلاح بازار کسب و کار ] یک روش تفصیلی است که برای پیشبرد یک کسب و کار، طرح ریزی شده است.
برنامه ریزی برای کار های روزانه میشهplanning?
برنامه ریزی به معنی سازماندهی و طبقه بندیِ کارها در زمانِ مُعین هستش.
برنامه ریزی یعنی= بر نامه ریزی
یعنی = روی کاغذ ریختن
هر کار یا موضوعی را که بصورت طبقه بندی شده، بر روی کاغذ بنویسیم آن کار یا موضوع را برنامه ریزی کرده ایم. حال بسته به نحوه طبقه بندی و نمایش جزئیات قابل فهم بیشتر، این برنامه ریزی درجه بندی می شود. . .
...
[مشاهده متن کامل]

هر کار یا موضوعی که بر روی کاغذ ( چه کاغذ معمولی و چه صفحه الکترونیکی ) نوشته نشود، فاقد برنامه ریزی است. . .

programme