برازنده

/barAzande/

    tailored
    comely
    becoming
    graceful
    chi-chi
    chichi
    congruous
    elegant
    fit
    handsome
    proper
    style

فارسی به انگلیسی

برازنده بودن
become

برازنده دختر
maiden

برازنده زن
womanly

مترادف ها

graceful (صفت)
دلپذیر، مطبوع، خوش ریخت، فرخ، برازنده، ظریف، ملیح

befitting (صفت)
شایسته، مناسب، در خور، برازنده، فراخور

elegant (صفت)
زیبا، برازنده، لطیف، ظریف، شیک و مد، موزون، با سلیقه، مطابق مد روز

پیشنهاد کاربران

منبع. عکس فرهنگ ریشه واژگان فارسی دکتر علی نورایی
زبان های ترکی�در چند مرحله بر�زبان فارسی�تأثیر گذاشته است. نخستین تأثیر زبان ترکی بر پارسی، در زمان حضور سربازان تُرک در ارتش�سامانیان�روی داد. پس از آن، در زمان فرمان روایی�غزنویان، �سلجوقیان�و پس از�حملهٔ مغول، تعداد بیشتری�وام واژهٔ�ترکی به زبان فارسی راه یافت؛ اما بیشترین راه یابی واژه های ترکی به زبان فارسی در زمان فرمانروایی�صفویان، که ترکمانان�قزلباش�در تأسیس آن نقش اساسی داشتند، و�قاجاریان�بر ایران بود.
...
[مشاهده متن کامل]

• منابع ها. تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. اول و دوم، انتشارات ققنوس، ۱۳۷۴
• تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. سوم، انتشارات بدیهه، ۱۳۷۴
• حسن بیگ روملو، �احسن التواریخ� ( ۲ جلد ) ، به تصحیح�عبدالحسین نوایی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۹. ( مصحح در پایان جلد اول شرح مفصل و سودمندی از فهرست لغات�ترکی�و�مغولی�رایج در متون فارسی از سده هفتم به بعد را نوشته است )
• فرهنگ فارسی، محمد معین، انتشارات امیر کبیر، تهران، ۱۳۷۵
• غلط ننویسیم، ابوالحسن نجفی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۸۶
• فرهنگ کوچک زبان پهلوی، دیوید نیل مکنزی، ترجمه مهشید فخرایی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، ۱۳۷۹

برازندهبرازندهبرازندهبرازنده
متناسب
برازین = بسیار زینت دادن
برازیدن = بسیار آزیدن
در کاربن برازین از بر آزین ( بسیار زیبا ) که به دلیل برچین / برداشت و . . . . صفت فاعلی بخود میگیرد => بسیار زیبا کن
اما در برازیدن از بر آزیدن ( آسیدن = راحتی ) = بسیار راحت و ساده کن
...
[مشاهده متن کامل]

آزی = ایزی = آسی = easy = آسان = آستر ( راحتتر ) = آسمان ( صاف مانند و ساده مانند = بدون پرز و لکه ) و . . .

برازنده
برازنده = سزاوار = شایسته = لایق = درخور
Befitting
Worthy
Deserving
I am glad that you married my son. You really deserve to be our bride. you're Befitting/deserving
شایسته، محبوب، خوب، لایق، سزاوار،