بان


مترادف ها

thereto (قید)
بعلاوه، بدان، بان

thereunto (قید)
بدان، بان، بضمیمیه آن، پیوسته به ان

پیشنهاد کاربران

اینک هم در لری و لکی به جِردَک " کُلرُنی "می گویند.
بان مانند" گوشبان " نگهبان "زبانبان " چشمبان ". دستبان ". پابان و . . . "
ما در زبانِ اوستاییِ جوان واژه ای به نامِ " کَرَنَ: karana" به چمِ " شلوار، تَنپوشی با اندازه ای متوسط" داشته ایم.
در وَندیداد ( V. 8. 24 ) درباره یِ این واژه آمده است: شلواری که هر دو ران را می پوشانَد.
...
[مشاهده متن کامل]

کریستین بارتولومه در زیرنوشتِ این واژه آورده است: اگر بخواهیم باریک تر سخن بگوییم، واژه یِ اوستاییِ " کَرَنَ" برابر با واژه یِ " bruoch " در زبان آلمانیِ بالای میانه ( Mittelhochdeutsch ) است.
برابرِ واژه یِ " کَرَنَ" در زبانِ پارسی میانه - پهلوی " ران پان: rānpān " بوده است که به روشنی از دو تکواژ
1 - ران
2 - پان
ساخته شده است. همین واژه یِ "ران پان" روشن می سازد که واژه یِ "تنبان/تنپان" نیز واژه ای پارسی است که از دو تکواژ
1 - تن
2 - بان/پان
ساخته شده است، این درحالیست که چنین واژه ای در زبانهای بیگانه تواناییِ فروکاهش به تکواژهایِ کوچکتر را ندارد.
" ران پان" همچنین " رانَپو:rānapō " نیز ترگوییده ( =ترجمه ) شده است.
. . . . . . . . . . . . . . . .
پیشنهاد:
ما به آسانی می توانیم برای جامه ای سزنده یِ هر بخش از اندام، از پسوندِ " - پان/ - بان" بهره بگیریم.
ما می توانیم از واژه یِ اوستاییِ " کَرَنَ" به ریختهایِ " کَرَن/کَرَنه" در راستایِ سره سازی در زمینه یِ پوشاک بهره بگیریم.
. . . . . . . . . . . . . . . .
پسگشت:
ستون 451 از نبیگ " فرهنگنامه زبان ایرانی کهن" ( کریستین بارتولومه )

بان
منبع. عکس فرهنگ پاشنگ
بانبانبانبان
بان =
این کلمه علاوه برموارد قبلی که توضیح داده شده ، به معنای دیگری هم به کارمی رود وآن هم :
بان =به معنای فعل امر به اول شخص جمع که به معنای //�بیایید �//ویا سوم شخص مضارع التزامی// �، بیایند �//مضارع التزامی :
...
[مشاهده متن کامل]

بام =بیایم بایم /بایمن =بیاییم
باین =بیایی باینان =بیایید
بای=بیاید. ##بان =بیایند # #
فعل امر :
باو =توبیا # # بان =بیایید ##

بان =این کلمه علاو ه بر اینکه به معنی پسوند فاعلی به کارمیرود مثل سنگر بان =کسی که نگهبان سنگر است .
به معنای دیگری هم در زبان لکی به کار برده می شود . درزبان لکی به معنای ( بالا ) و به لنوان اسم مکان زه کارمی رود .
...
[مشاهده متن کامل]

نگهبان _دربان و دژبان =در هرسه مور دپسوند است.
و بان سرم _کتاب کجاست؟ ها بان میز
دراین جملات ( بان ) به معنای بالا به کار رفته است .

بان در پارسی، برابر نگهدارنده و پاییدن است.
اگر واژه ای که پیش از بان می آید، واج پایانی اش واجی بود که برای گویشش باید کمی درنگ کرد ( برای نمونه ت ) ، میان بان و آن واژه یک "ی" برای گویش آسانتر می آید برای نمونه پشتیبان که بدین شیوه است:
...
[مشاهده متن کامل]

پشت ی بان
که همان پشتبان یا کسی که پشت ما را می پاید و نگه می دارد است یا پشت ما است.

به زمین کوچک کشاورزی � بان �گفته می شود واین اسم بر خیلی از مناطق استان ایلام گذاشته شده است .
بان ریشان - بان بلوط - بان برز - بان لکن - و
غیره . . . . . . . تلفظ دیگر ان بام اشت یعنی زمینی به اندازه بام یک خانه.
پیشوند به معنی نگهدارنده، مراقبت کننده، . . .
بان را اگر بن یا بون یا ریشه بدانیم به چم دارنده می باشد همانطور که در ریش بزرگ = دارنده بزرگی ملاک می باشد در بن / بون / بان ملاک دارندگی می باشد چرا که بن و ریشه ( که گاها در کنار هم نیز می آیند ) به چم دارنده می باشد و در جایگاه خود نیز گاها به اصل و ریشه / زمین و بستر / و . . . کاربرد پیدا کرده و نیز واژه بانی = دارنده ( کسی یا چیزی گه از آن کاری آمده ) نیز نامیده شد
...
[مشاهده متن کامل]

بان = دارنده یا صاحب / میتوان به جای مسئول نیز بکار برد
پاسبان = دارنده پاس ( امانت ) = pass = دادن = امانت ( در دادن امانت نهفته است و کسی که پاس میدهد امانت میسپارد - پاس با پس یکسان نیست و پس یعنی گذروندن و. وقتی میگوییم فلان چیز پس شد یعنی گذشت و واژه past نیز از همین رو گذشته می باشد.

بان= وان= پان= نگهبان و بپا
بان. یعنی به آن
پاسبان =پاس به آن؛ کسی که پاس بهش سپرده شده . . دروازه بان =دروازه به آن ؛کسی که دروازه بهش سپرده شده . . . مهربان =مهر به آن؛ کسی که دارای ویژگی مهر ورزی شده . . نگهبان =نگه به آن ؛کسی که نگهداری و محافظت بهش سپرده شده
باغبان=باغ به آن ؛مراقب باغ
والی آخر. . .
تَنبانگر = از "تن" "بان" و "گر"
طنابی از الیاف درخت خرما یا پیش در زبان ملکی گالی بشکرد
طناب در زبان ملکی گالی بشکرد
بند در زبان ملکی گالی بشکرد
بند ، طناب در زبان ملکی گالی بشکرد
نخلستان کوچک در زبان ملکی گالی بشکرد
زمین کوچک کشاورزی در حاشیه رودخانه در زبان ملکی گالی بشکرد
طناب در زبان ملکی گالی بشکرد

بان در زبان دری.
بان:بذار
بانی:بذازی
بان: در پهلوی پان pān بوده است .
( ( چو بان و چو کافور و چون مشک ناب
چو عود و چو عنبر چو روشن گلاب ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 269. )

که قطعا
گیاهی است کوچک که بلندی آن حدود درخت گز است. برگ های آن مرکب، دو یا سه بار شانه ای و دارای برگچه های سبز، کوچک، بیضی، نوک تیز و پهن می باشد که در روی محور فرعی برگ به طور متقابل قرار دارند و در هر محور
...
[مشاهده متن کامل]
فرعی سه تا شش جفت برگچه با یک برگچه ی انتهایی دیده می شود. گل های آن سفید، زرد یا قرمز می باشد. میوه اش غلافی باریک و دراز به طول چهل و پنج سانتی متر و دانه ها در داخل آن قرار دارند، دانه ی آن در ابعاد نخود یا کمی بزرگ تر و بالدار است. این درخت در آسیای جنوبی و جنوب شرقی و در جزیره ی عرب می روید و به طور کلی از گیاهان بومی هند است که در دیگر نواحی هم کاشته شده است.

چنانچه بعنوان عطر بکار رفته باشه مقصود احتمالا عطر بان یا همان روغن معطری که از درختی به همین نام میگیرند
۱. نگه دارنده؛ محافظت کننده ( در ترکیب با کلمۀ دیگر ) : پاسبان، دربان، دروازه بان، شتربان، باغبان، پالیزبان، فیلبان.
۲. صاحب؛ دارنده ( در ترکیب با کلمۀ دیگر ) : مهربان.
بان ، در گویش کردی ایلامی ، به معنای " بالا " می باشد ، مانند " بانقلان " که معنای دژ بالا است .
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٧)