( آمور ) آمور. ( اِخ ) نام رودی بزرگ ، فاصل سیبریا و منچوری ، و آن را ساخالین نیز نامند.
امور. [ اُ ] ( ع اِ ) ج ِ امر. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) . کارها و عملها و کردارها. ( ناظم الاطباء ) . کارها. ( از آنندراج ) . کارها. عملها. ( فرهنگ فارسی معین ) : شغل امور وزارت و حساب ، بوالخیر بلخی راند. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 233 ) . غالب همت ایشان بمعظمات امور مملکت متعلق باشد. ( گلستان ) . || کاربارها و شغلها و چیزها. ( ناظم الاطباء ) . شغلها. || حادثه ها. ( فرهنگ فارسی معین ) .
... [مشاهده متن کامل]
- امور جمیله ؛کارهای نیک و چیزهای خوب. ( ناظم الاطباء ) .
- امور دولت و دین ؛ کارهای متعلق به دولت و مذهب. ( ناظم الاطباء ) .
- امور عموم ، امور جمهور ؛ کارهای متعلق بعموم. ( ناظم الاطباء ) .
امور. [ اَ ] ( اِخ ) پسر کنعان بن نوح بود. رجوع به اموریون شود.
منبع. لغت نامه دهخدا
کیفَ تنظر للأمور وکیف تراها وکیف تبصرها وکیف تشاهدها؟
نظر و رءا ( رأی ) وبصر وشاهد لیس ذات معنی واحداً.
دیگر امور اساسی زندگی یعنی چی
جستار
وضعیت ها
کارکردها، اقدامات
امور : کارها ، جمع کار ( امر )
توضیح : کلمه ای است از ریشه عربی
***
مثال : شما باید به یاد گیری امور فنی و بنایی بپردازید.
کارها، کار و بار
کارها
واژه آریایی امر amr به معنای فرمان است که ستانده شده از لغت اوستایی مر به معنای گفتن ( با هدف فرمان دادن ) - فرمودن همانطور که لغت murunda* به معنای فرمانده commander لقب بزرگان و اشراف در مردمان سکا بوده است. بدینسان روشن میشود که امیر گویشی دیگر از میر→مر است همانطور که نمونگان دیگری از کشاندن آواها در زبانهای ایرانی وجود دارد مانند سر - سیر=پر - لبالب و پر - پیر=پیرامون و تر - تیر=آنسو - روبرو و زو - زیو=زنده - توانا.
... [مشاهده متن کامل]
عرب لغت جعلی مامور به معنای امربر را از روی لغت ایرانی امر ساخته است.
زمینه ها
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)