امتیاز

/~emtiyAz/

    asset
    brownie point
    charter
    concession
    distinction
    dividend
    franchise
    freedom
    indulgence
    liberty
    odds
    plus
    prerogative
    privilege
    record
    field goal
    licence

فارسی به انگلیسی

امتیاز ارسال نامه های پستی به طور رایگان
frank

امتیاز انتشار
imprimatur

امتیاز انحصاری
monopoly

امتیاز اوردن
score

امتیاز اوردن بیش از دو برابر حریف
lurch

امتیاز برابر
tie

امتیاز برابری
tie

امتیاز برقراری قیمومت
trusteeship

امتیاز بهره برداری انحصاری
patent

امتیاز بیشتر از پار اوردن
bogey

امتیاز بیشتر اوردن
outpoint

امتیاز تحت الحمایگی
mandate

امتیاز چاپ
imprimatur

امتیاز خرید
call

امتیاز دادن
accredit, privilege

امتیاز در بازی های با توپ و راکت
ace

امتیاز رسمی
license

امتیاز ساخت انحصاری
patent

امتیاز صفر
love

امتیاز لازم برای بردن مسابقه
game point

مترادف ها

score (اسم)
حساب، نشان، مارک، امتیاز، نمره، چوب خط، نمره امتحان، حساب امتیازات

plus (اسم)
بعلاوه، امتیاز

grant (اسم)
حقوق بگیر، بخشش، امتیاز، اهداء، عطا، کمک هزینه تحصیلی، اجازه واگذاری رسمی

precedence (اسم)
سبقت، برتری، تقدم، پیشی، امتیاز، اولویت، حق تقدم

privilege (اسم)
مزیت، امتیاز، رجحان، حق ویژه

precedency (اسم)
پیشی، امتیاز، اولویت، حق تقدم

distinction (اسم)
برتری، تشخیص، سر بلندی، امتیاز، تمیز، فرق، رجحان، ترجیح

charter (اسم)
خط، مزایا، فرمان، اجازه نامه، منشور، امتیاز

concession (اسم)
اعطاء، امتیاز، امتیاز انحصاری

prominence (اسم)
برتری، برجستگی، سده، امتیاز، علو، پیش امدگی

fee (اسم)
پرداخت، امتیاز، پاداش، مزد، پول، دستمزد، شهریه، اجرت، پردازه، پردازانه

franchising (اسم)
امتیاز

enfranchisement (اسم)
امتیاز

pas (اسم)
رقص، امتیاز، حق تقدم، گام رقص

prerogative (اسم)
امتیاز، حق ویژه، امتیاز مخصوص، حق ارثی

پیشنهاد کاربران

امتیاز ؛ دارای مزیت و مزایا ، حاوی محتوای برتر
اصطلاح مَزّه در دهان به معنی تمایز دادن و مُمَیِّزی طعم ها در تشخیص شوری و شیرینی و ترشی و شوری و تلخی از همدیگر می باشد.
ترکیب دو حرف ( م ز ) که حرف ( ز ) در قانون قلب ها و منقلب شدن حروف به سمت حروف دیگر قابل تبدیل به حرف ( س ) می باشد در ساختمان کلمات اشاره به وجود و هستی و حیات و زندگی و انرژی و بودن چیزی در درون چیزی دارد.
...
[مشاهده متن کامل]

( مزینان مزایا مزیت مزد مزید مزدا مزون مزنه مظنه مزمن مزار موز موزیک موزه میزوری میزان مزه مصرف ممیز تمایز تموز تمیز مازوت مازیار مازن مازندران مسیج مصدر مستر مستی ماساژ ماست ماضی مزارع )
در قانون بازچینی و بازخوانی حروف به صورت معکوس جهت پی بردن به کاربری و ایجاد بار مخالف در معنا ، کلمه ی زم به معنی عدم وجود چیزی و غایب بودن و نبودن و نیستی و کم شدن یا کم کردن قابل مشاهده است.
( زمستان زمین زمزم زمزمه ضمیر ضمیمه زمن یا ثمن زمره زمام زمهریر سماجت صمغ ضماد ضمانت و. . . )
زمان ؛ کلیدواژه ی زمان از اون دست کلماتی است که مفهومش مرتبط و مُنطبق با حال حاضر و واقعیت موجود نیست بلکه مفهومی است مرتبط با نیستی ، نبودن ، پوکی و پوچی و عدم وجود انرژی و ماده و پنهان بودن که این تعریف فقط برای گذشته و آینده صادق می شود. کلیدواژه ی زمان که ریشه ی اصلی این کلمه از کلمه ی زم منشعب شده و در کلماتی مثل زمستان زمین زمزمه زم زم زمهریر ضمیر ضمیمه زمام ضمانت زمره و غیره، قابل مشاهده است اشاره به کمبود و یا عدم وجود ماده ، انرژی و حرارت در چیزی یا جایی را دارد.
اگر هم متضاد موازی و غیرانطباقی کلمه ی زم و زمان را بخواهیم نام ببریم کلمه ی فرصت می باشد. کلمه ی فرصت نیز در قانون و قواعد ایجاد کلمات منشعب از کلمه ی فارس و پارس به معنی انرژی دارای معنا و مفهوم می باشد.
در زبان انگلیسی امروزی برای کلمه ی زمان از کلمه ی epoch که به معنی دوران به زبان فارسی ترجمه و برگردان شده است در واقع مرتبط با کلمه ی پوچی در زبان فارسی می باشد.
زمستان ؛ ( زمست بعلاوه آن ) به مفهوم سرما و عدم وجود انرژی و گرما. افزونه ی حرف آن جهت ایجاد اسم افزوده شده است مثل نیکان کامران زنگان رحمان و. . .
زمین ؛ به مفهوم خاک سرد و خشک
زم زم یا زمزم ؛ آب خنک خنک ، برند نوشابه ی زمزم نیز بر مبنای خنک نوشی آن نام گذاری گردیده است.
زمزمه ؛ سخن زیر لب و آهسته و کم صدا یا بی صدا یا صدای ضعیف و پَست
گفته که رمزیش نباشد ز بن
لحن بود زمزمه بی سخن.
امیرخسرو
زمهریر ؛ سرمای شدید و سوزناک و زخم زننده یا سرمای حرارت گیرنده.
سماجت ؛ اصرار و پافشاری بر انجام کاری که در آن سود و منفعتی نیست
زمغ یا صمغ ؛ شیره خشک و سرد درختان
زم یا سم ؛ به مفهوم مرگ آور و کشنده و سوزاننده
زمام ؛ گرفتن و مهار کردن و کم نمودن انرژی زیاد تحت عنوان افسار لجام فرمان و غیره
ضَمّه ؛
ضمیر ؛ منشعب از کلمه ی ضم یا زم. ضمایر اشاره به شخصی یا چیزی که دور یا نزدیک است، دارند. و در مکانی که ما هستیم نیست و غایب است.
درحال بگوش هوش من گفت
وصف تو که با ضمیر شد ضم.
خاقانی
ضمیمه ؛ اصطلاح رایج ضمیمه کردن به مفهوم پنهان بودن و نهفته بودن چیزی در درون یا پشت چیزی. در مکاتبات اداری به برگه ای که رو نباشد و در پشت برگه پنهان باشد.
ضمناً ؛ به صورت ضمنی چیزی را که موجود نیست مطرح کردن. جمله ی مثالی؛ ضمناً اگر فلانی فلان کار را می کرد.
زمن یا ثمن ؛ بی ارزش کم بها با اصطلاح رایج ثمن بخس که کلمه ی بخس منشعب از کلمه ی خز به مفهوم سردی و خنکی و بی ارزشی دارای مفهوم می باشد.
زمره ؛ فوج و گروه یا گروه متفرق از مردم که در حال حاضر و در نزد ما نیستند.
مؤنث زَمِر. کم موی و کم پشم.
سوره زمر ؛ سی و نهمین سوره از قرآن کریم است و شامل ۷۵ آیه می باشد. این سوره مکی است و به موضوعات مختلفی از جمله توحید، قیامت، و پاداش و مجازات در آخرت می پردازد.
برخی از محورهای اصلی سوره زمر عبارتند از:
- تأکید بر توحید و یکتاپرستی
- دعوت به اخلاص در عبادت خداوند
- تأکید بر عدالت الهی و حساب و کتاب اعمال در روز قیامت
- سرنوشت نیکوکاران و بدکاران در آخرت
- تشویق به توبه و بازگشت به سوی خداوند
این سوره به ویژه تأکید می کند که انسان ها در روز قیامت به دسته های مختلف تقسیم می شوند و بر اساس اعمال خود مورد حسابرسی قرار می گیرند.
با این تعاریفی که برای اثبات مفهوم کلیدواژه ی زمان شد این اصطلاح رایج مرتبط با این مطلب که گفته می شود دنیا فقط یک روز است دنیا نه گذشته است و نه آینده بلکه دنیا همین امروز است در واقع بر طبق این تعریف از کلمه ی زمان این جمله ایجاد می شود ؛ دنیا فقط لحظه ی حال است لحظه ای که بین دو نیستی، هست شده است.
فلذا با این تفسیر اصطلاح آخر الزمان و اول المزان به معنی آخر و پایان پوچی و نیستی و تاریکی و شروع شکوفایی علم و معارف و شناخت حق و حقیقت دارای مفهوم می باشد. به یک تعبیر دیگر پایان جهنم دنیایی و شروع بهشت زمینی.
در ساختمان تمام کلمات مرتبط بالا حرف مشترک ( ز ) استفاده شده است و ذات حرف ز در قوانین ایجاد کلمات در کلماتی که معمولاً کمیت زیادی ندارند ولی کیفیت زیاد را دارا هستند. اصطلاح فلفل نبین چه ریزه بشکن ببین چه تیزه.
مقدار و کمیت و حجم کم ولی دارای قدرت و نفوذپذیری بالا و بُرد زیاد و رسا با سرعت زیاد را می رساند مثل زمان تیز ستیغ سترگ ثقیل صمغ سماق بزرگ سوزن نیزه زبر و زرنگ زِبِل زبری خزان خزنده خیزش ظرف ظریف زیاد ذات زود زمان گذر زر زهر ضماد روز روزنه زمین زمان حَض زوج ریز زیاد زید مزه نزد نزدیک زدن زنده زندگی فیزیک فیض فضا ضیافت اضافه حذف.

برخی واژگان عربی در گذارده انداختنش بس است زیرا خود گذاردهء فارسی کامل است.
مانند ؛
به امتیاز تبدیل شد که؛
به امتیاز شد است ونیازی به واژه ءتبدیل در گذارده نیست.
از لغت ( ( میز ) ) در زبان عربی گرفته شده به معنی ( متفاوت بودن نسبت به دیگران ) که بر وزن افتعال می شود: امتیاز
" جُدایِه ":امتیاز.
" باشمار ":ها. ( مثبت ) ( باج ) .
" بی شمار ":نا. ( منفی ) ( ناج ) .
" ناشمار ":خا. ( خاج ) .
Bonus
اِمتیاز
فَرداد ، فَردَهه ، بَرتَره ، فَرادِه ، پَوان ، تاژ ، تاژه ، تاژیک ، بَهرَک ، تامیک
اِمتیاز در ریختار اِفتِعال از ریشه ی " مَیَزَ" شاید از مَش ، مَز ، ، مَس ، مَه در مَسین ( = بزرگ در سمنانی ) ، مَهین ، برگرفته شده باشد ، پیشنهاد : مَسه ، مَهه ، مَشه ، مَسانه ، مَسینه ، مَهانه ، مَهینه ، مَشانه ، مَشینه
...
[مشاهده متن کامل]

پرسش :امتیاز طلا در آبادیس را چگونه کسب کنیم. پاسخ:
Plus
شناسه
امتیاز: ما یمتاز به الشیء عن غیره
برابر پارسی: شناسه
امتیاز به طور کلی عبارت است از برخوردار شدن شخصی خاص یا گروهی از اشخاص از مزیت و حقی که عموم افراد از آن بی بهره اند یا به آن دسترسی ندارند. این اصطلاح در علوم اجتماعی بر حق، مزیت، معافیت یا مصونیت خاصی ( قضایی، اقتصادی یا اجتماعی ) دلالت دارد که از طریق قانون یا عرف به گروه و مقام یا طبقه ای خاص تفویض شده است. متن صفحه.
...
[مشاهده متن کامل]

جوهر امتیاز عبارت است از نبودن وظیفه بر عهدهٔ دارندهٔ امتیاز، عبارت است از آزادی از حق یا دعوی در مورد حقی دیگر. امتیاز برخلاف اصطلاح حق، وجود ادعایی صریح در مورد وظیفه ای متقابل یا قرار داشتن چنین وظیفه ای بر عهدهٔ شخص دیگر را بیان نمی کند. بنابارنی چنین استدلال می شود که بسیاری از چیزهایی که مسامحتاً «حق» توصیف شده باید به صورتی درست تر «امتیاز» خوانده شوند.

امتیاز
منابع• https://fa.wikipedia.org/wiki/امتیاز_(بهره)
انسان بالفطره دنبال امتیازات میگرده تا از دیگران متمایز بشه
. . .
إمتیازات واهی به امتیازات جهنمی تبدیل خواهدشد.
"وَ امْتازُوا الْیَوْمَ أَیُّهَا الْمُجْرِمُونَ59"ا
. . .
مُمتاز - تمییز - تَمَیَّزَ - مُمَیَّز - مُمَیِّز - تمایُز - تمایَزَ
. . .
امتیاز
امتیاز: چیزی است که دارای مزیت است
امتیاز: هر چیزی که خوبی، لذت یا سودی به دنبال داشته باشد و از روی لطف یا پاداش کوشش فرد به وی داده می شود تا او را از دیگرانی که همتراز وی هستند و از موقعیت پیشین خودش بالاتر ببرد به گونه ای که ویژگی های او را نمایان سازد.
...
[مشاهده متن کامل]

همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست:
فَرادِه farāde ( اوستایی فرادی frāday )
پَوان ( کردی ) .

اِمتیاز:
١. برتری، برجستگی، خوبی، سود؛ نمره؛ بخشش
٢. پروانه، پروانەیِ بهرەبرداری / درآمدزایی / کار
٣. جداگانگی، نایکسانی؛ جداسازی
واژه امتیاز
معادل ابجد 459
تعداد حروف 6
تلفظ 'emtiyāz
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم مصدر ) [عربی]
مختصات ( اِ ) [ ع . ]
آواشناسی 'emtiyAz
الگوی تکیه WWS
شمارگان هجا 3
منبع فرهنگ فارسی عمید
برترداشتی
بجای واژه ی از ریشه عربی �امتیاز�، آمیخته واژه ی پارسی �برترداشتی� را پیشنهاد می کنم. ( در واژه نامه ی اینترنتی دهخدا افزوده شد. سوم آذر ماه ۱۳۹۴ )
برگرفته از پی نوشت نوشتاری در پیوند زیر:
https://www. behzadbozorgmehr. com/2015/12/blog - post. html
بانه= امتیاز= بهرگ، هغ ویژه، پروانه، برجستگی، شمار، فرداد، برتری، تمییز
برگرفته از فرهنگ نامه ( ( چیلو ) ) .
اسل شناسی واژگان فارسی از ( ( زبان روزمره ) ) و ( ( زبان سازی دیرینه و نو ) ) .
...
[مشاهده متن کامل]

نویسنده:
#مسعودلشکر نجم آبادی امیرمسعودمسعودی
#آسانیک گری
#چیلو
#chilloo
#asaniqism
#امیرمسعودمسعودی
# آسانیکا
#asaniq
#مهدی - اباسلط
راهنمای بهره برداری و اسفایده.
ساختار نوشته شدن برابری واژه ها :
اسل= ساختگی= اسل های دیگر

شاید این واژه با تمییز ( پاک ) همخانواده باشد ، اگر اینطور باشد ، این واژه ای آریایی است نه سامی ، چون:

واژه آریایی تمیز دارای سه معنا است: الف - بسیار پاک ب - استادانه - ج - تشخیص.


...
[مشاهده متن کامل]

الف - تمیز ( ت=بسیار میز= پاک ) لغت میز که در سنسکریت به شکل medhya मेध्य آمده به معنای پاک clean و لغت tu* که شکل اصلی پیشوند تَ به معنای بزرگ شایسته بهینه سترگ زیاد خوب great - good است و در واژگان تلب - طلب ( لب=تمنا ) و تمیز ( میز=پاک ) و تنز - طنز ( نز=شوخی ) و تَلاش ( لاش=کوشش سخت ) نیز به کار رفته است.

ب - تمیز ( تم ایز=استادانه ) - پیشوند تَم به معنای کامل بسیار ( ضد کم ) و ایز به معنای استادی است. تمیز کار کردن=استادانه کار کردن.

ج - تمیز ( تم ایز=تشخیص ) - پیشوند تَم به معنای کامل بسیار و ایز به معنای حکم دادن و سواکردن چیزها از یکدیگر است.

*پیرس: Khotanese Texts, Volume 7 By Harold Walter Bailey

در پهلوی " بهرگ " برابر نسک فرهنگ کوچک زبان پهلوی از مکنزی و برگردان بانو مهشید میرفخرایی.
امتیاز بگونه ای اجاره دار، دارنده حق ویژه ی بهره داری ازکان یا کالائی نام برده در پیمان نیز هست
برتری در زمینه ی هرگونه هم آوردی ورزشی آنچه در زبان انگلیسی competition خوانده میشود
آوانس
داشت آن
از ماده نیز در باب افتعال و به معنای جدا کردن و برتری است.
این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:
پَوان ( کردی )
یاسْدا ( کردی: له یاسادا )
جیاوَک ( کردی )
تاژیار ( کردی: تازیاری )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٦)