امان

/~amAn/

    security
    safety
    quarter
    respite
    refuge
    quarters
    safe
    (cry for) quarfer
    (cry for) quarter
    resrite

فارسی به انگلیسی

امان از دست

امان خواستن
to seek quarter

مترادف ها

security (اسم)
اطمینان، ضامن، تضمین، ضمانت، وثیقه، ضمانت نامه، گرو، سلامت، سلامتی، امان، اسایش خاطر، امنیت، ایمنی، تامین

mercy (اسم)
مروت، بخشش، شفقت، رحم، رحمت، امان

respite (اسم)
مهلت، فرجه، استراحت، امان، تمدید مدت

پیشنهاد کاربران

امان. [ اَ ] ( ع مص ) ایمن شدن. ( مصادر زوزنی ) . بی ترس و بیم گردیدن. بی بیمی. ( از منتهی الارب ) ( از متن اللغة ) ( ناظم الاطباء ) . زنهاری. ( منتهی الارب ) ( بهار عجم ) . بی خوف بودن و ایمنی. ( آنندراج ) . آرامش و اطمینان. ( از اقرب الموارد ) :
...
[مشاهده متن کامل]

آنرا پس سختی ز همه رنج امان بود
وین را پس سختی ز همه رنج امان است.
منوچهری.
یافته و بافته ست شاه چو داود و جم
یافته مهر کمال بافته درع امان.
خاقانی.
ره امان نتوان رفت و دل رهین امل
رفوگری نتوان کرد و چشم نابینا.
خاقانی.
وگر خواهی کزین منزل امان آن سرایابی
امانت دار یزدان را نیابت دار حسان شو.
خاقانی.
بعدل و احسان و امن و امان بیمن کفالت و حسن ایالت شمس المعالی آراسته گشت. ( ترجمه تاریخ یمینی ) .
کنج امان نیست درین خاکدان
مغز وفا نیست درین استخوان.
نظامی.
اقصای برّ و بحر بتابید عدل او
آمد ز تیغ حادثه بر باره امان.
سعدی.
|| امن بودن شهر. امنیت. ( از اقرب الموارد ) . || ( اِ ) پناه. ( ناظم الاطباء ) . آنکه یا آنچه بدان پناهنده شوند :
حلم اوچون کوه و اندر کوه او کهف امان
طبع او چون بحر و اندر بحر او درّ فطن.
منوچهری.
اینک امام حق و امان زاهل روزگار
اینک حریم ایمن و خورشید بی زوال.
ناصرخسرو.
تا زمان قیامت در امان سلامت نگه داراد. ( گلستان ) .
ایمان ما ز غارت شیطان نگاه دار
تا از عذاب و خشم توجان در امان شود.
سعدی.
با باز در زمان تو تیهو مصاحب است
با شیر در امان تو آهو معانق است.
سلمان ساوجی.
- در امان بودن ؛ در پناه بودن. ( فرهنگ فارسی معین ) :
ای خواجه دل تو شادمان باد
جان تو همیشه در امان باد.
مسعودسعد.
بخرمی و بخیر آمدی و آبادی
که از صروف زمان در امان حق بادی.
سعدی.
|| مهلت. ( فرهنگ شعوری ) . فرصت. وقت. با فعل �دادن � استعمال می شود. رجوع به امان دادن شود. || زنهار. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) : گفت چون چاره نیست لابد امانی باید از جهت خداوند سلطان. ( تاریخ بیهقی ) .
کسی کز آسمان باید امانش
نباید بود زیر آسمانش.
امیرخسرو دهلوی
منبع. لغت نامه دهخدا

منبع. عکس فرهنگ ریشه واژگان فارسی دکتر علی نورایی
امانامانامانامان
پناه، زنهار
آماِن
امان از اَ مان ساخته شده و در برخی از گویش و زبان های ایرانی آمان نیز خوانده میشود که میشود بسیار ماندنی ( چیزی که محفوظ است = اطمینان )
از بنواژ ( ریشه واژه ) ماندن آمده و پیشوند آ یا اَ در بسیاری از واژه های ایرانی و اوستایی مرسوم بوده مانند:
...
[مشاهده متن کامل]

آوار = آ وار = بسیار واریده و باریده شده = تخریب
آهنگ = آ هنگ ( بسیار هنگ ( جمع ) ) => منظور تصمیم و اراده جمع شده در افراد است که امروزه به چمار قصد و هدف بکار میرود
آخور = آ خور = خور همان و خوراک دهی می باشد و=> آخور = منبع تغذیه و خوراک ( غذای بسیار / تغذیه بسیار داشتن )
آخوند = آ خوند = کسی که بسیار میخواند
آشنا = ا شنا = بسیار شناسا و معلوم
آتش = آ تش = بسیار تند و تشین = بسیار عصبی ( کنایه از خشم / خشن و سوزان دارد ) و . . . . پس امان = آ یا اَ مان = بسیار ماندن / بسیار در امان ماندن = اطمینان / حفاظت
برای اطمینان در لاتین واژه تراست = trust را داریم که از درست آمده و هر چیز درستی اطمینان بخش می باشد پس میتوان به اطمینان بگوییم تراست و به حفاظت و در پناه مانده بگوییم امان
اطمینان = تراست
مطمئن = تراستطور = تراست طور
امان = که ایرانیست
امانت = پاسداشت ( پاس به چم دادن و کشیک و سپردن چیزی به کسی بوده که بعد ها در پاسگاه و پاسبان و . . . بهره برده شده است => امانت = پاسداشت
مومن = پاسدار
و . . .

آماَن
سلیم
امان: واژه ای اربی ست با پناهندگی یا پناه خاهی در فارسی برابری دارد.
شهر امان پایتخت کشور اردن هاشمی، پادشاه این کشور از فرزندان امام حسن علیه السلام و از اهل سنت می باشد
امان در زبان گیلکی یعنی: ما
امان : ایمنی، آرامش ، حمایت ، پناه ، حفاظت ، بی ترس .
اگر ( م ) آن تشدید داشته باشد معنیش میشود، پایتخت اردن.
در شعر ها به معنی بحر ( دریا ) است.
امان ریشه ی عربی دارد. وبا واژگان امن ، امنیت هم ریشه وهم معنی و مترادف هم هست. درقران هم وجود دارد و کاملا عربی است.
آمان : /amāne/ آمان ( عربی ) 1 - بی بیم شدن، بی ترس؛ ایمن؛ 2 - حفاظت، عنایت؛ 3 - زنهار، پناه؛ 4 - ایمنی، آرامش.
آمانه : /amāne/ آمانه ( عربی ) 1 - اطمینان و آرامش قلب.
آمنه : /āmene/ آمنه ( عربی ) ( مؤنث آمن ) 1 - ایمن و بی خوف، در امن و امان؛ 2 - ( اَعلام ) [حدود 46 پیش از هجرت] دختر وهب ابن عبد مناف ابن زهره و مادر پیامبر اسلام ( ص ) .
...
[مشاهده متن کامل]

اسمهای آمان ، آمانه ، آمنه با همین معانی ذکر شده مورد تایید ثبت احوال ایران برای نامگذاری دختر است .

آمان تو کوردی اسم خانماس معنیشم همون اطمینان میشه
نامی است . ناهی ترکمنی که در این قوم مستعمل است
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٦)