اماده کردن، کج کردن، فهرست کردن، در فهرست وارد کردن، در لیست ثبت کردن، شیار کردن
confect(فعل)
ترکیب کردن، اماده کردن
unlimber(فعل)
اماده کردن، مهیا کردن
پیشنهاد کاربران
آمیدَن: مورد آماده شدن برای شرایطی قرار دادن؛ مثلا: * 🗝️ معلمش برای آزمون نهایی آماده اش کرد. 🔮 آموزگار اَش برای آزمون نهایی آمید اَش. فَرِهْدَن: مورد تهیه شدن قرار دادن امکان های موردنیاز؛ مثلا: ... [مشاهده متن کامل]
* 🗝️ برای سفر نوروزی همه وسایل را آماده کردم. 🔮 برای سفر نوروز همه وسیله ها را فَرِهْدَم. مُهِیْدَن: آماده کردن عملکرد چیزی؛ مثلا: * 🗝️ خودروم را برای سفر نوروزیم آماده کردم. 🔮 خودرو اَم را برای سفر نوروز اَم مُهِیْدَم. تَأْمینْدَن: مورد رفع شدن قرار دادن نیازمندی؛ مثلا: * 🗝️ خواسته هایش را برایش آماده می کردم. 🔮 خواسته ها اَش را بَرایَش می تأمینْدَم. تَهِیْدَن: مورد تهیه شدن قرار دادن؛ مثلا: * 🗝️ پوشاک خانواده ام را برای سال نو آماده کردم. 🔮 پوشاک خانواده اَم را برای سال نو تَهِیْدَم.
تهیه، فراهم، مهیا حمید رضا مشایخی - اصفهان
Poise
make ready آماده کردن
ready somebody/something for something=to make something or someone ready for something SYN prepare