استدلال

/~estedlAl/

    reasoning
    contention
    logic
    ratiocination
    case
    rationale

فارسی به انگلیسی

استدلال از کل به جز
syllogism

استدلال پیش سوی
a priori

استدلال غلط
fallacy

استدلال فریب امیز
sophistry

استدلال قاطع
clincher

استدلال قیاسی
deduction

استدلال متقابل
rebuttal

استدلال مخالف
con

استدلال مخالف کردن
controvert

استدلال کردن
argue, contend, ratiocinate, reason, intellectualize, to reason

مترادف ها

thought (اسم)
نظر، گمان، قصد، اندیشه، خیال، استدلال، عقیده، تفکر، فکر، خاطر، خاطره، پندار، سگال، چیز فکری

argument (اسم)
اثبات، بهی، استدلال، برهان، مباحثه، مشاجره، نشانوند، مناظره، یک سلسله دلایل قابل قبول

argumentation (اسم)
بهی، استدلال، مناظره، چون و چرا

reasoning (اسم)
استدلال، دلیل و برهان

logic (اسم)
استدلال، برهان، منطق، علم منطق

ratiocination (اسم)
استدلال

پیشنهاد کاربران

{آوند} را اگر برابر {دلیل} بگیریم، بگمانم {آوستن} را بتوان برابر {دلیل آوردن/استدلال} گرفت.
بگمانم در اینجا {آ} پیشوند باشد و {وند} هم بن کنونی {وستن} ( بستن )
از همین {آوند} می توان برای واژه سازی برای {مغلطه} نیز بکار برد.
...
[مشاهده متن کامل]

( هعی. یکی نبوده بزنه پس کله من درباره دیدگاه پیشین که این چه جور واژه پیشنهادن است. اگر بنا باشد که بخواهیم جایگزین کنیم پیشوند ها و بن ها را تک به تک از زبان های بیگانه، دیگر این زبان پارسی نمی شود، می شود همان زبان های بیگانه. واژه جایگاهِ نوآوری است. )

فرتاش، فرکاو، آوِش، آوند
با فرتاش گرامی هم رٱیم.
واژه هایی با پیشوند چم به سان جایگزینی با واژه عربی استدلال:
∆ چماورد
∆ چم آری
∆ چمسنج
∆ چمکاوی
∆ چمکاو
∆ چم فام
∆ چماهنگ
∆ ژرفچم
استدلال : چم ورزی ( استدلال کردن: چم ورزیدن )
( این برابرواژه را در چندین نِبیگ همچون دینکرد ( فریدون فضیلت ) دیده ام که به گمانم از ادیب سلطانی وام گرفته است. )
چم گویی : منطق
چم ستیزی یا دویچم گویی : دیالکتیک
...
[مشاهده متن کامل]

نکته: رویهم رفته " چِم" در نقشِ پیشوند به زیبایی می تواند خواسته هایمان را برآورده کند.

فرسخن، رایاگر، فرسنج، فرنگر، فرداد
نگره ها: فرنود، برآورد، سنجش، سنجه، آزمایه
سلیم
استدلال: برداشت، گواهی
اگرچه {بُرهان} واژه ای با ریشه پارسی است، ولی میتوانیم در پارسی واژه {بَرهان} را داشته باشیم که ساختار آن بدین شیوه است:
1 - پیشوندِ {بَر}:برابر {در، کِنار، سوی} است.
2 - {هان}:که در {نَهان/بَهانه} بِکار برده شده است و برابر {سرچشمه، منبع} است.
...
[مشاهده متن کامل]

از آنجا که {برهان} هَمان {دلیل، منبع، سرچشمه} است، پس این واژه برابرِ {بُرهان} است.
بِدرود!

راهبری، فرنایش
"چیمانش"، "چمانش"
چیم= دلیل
چیماندن= دلیل آوردن
چیمانش= استدلال
از واژه "وَند" واژگان دیگری همچون "پیوند، آوند، پسوند، پیشوند" ساخته شده اند. میتوانیم از همین واژه، "وَندِش" را نوبسازیم.
پس واژگان "پیوندش، آوندش، پسوندش، پیشوندش" نیز ساخته می شوند.
گرچه دوتای پایانی بی مینه ( =بی معنی ) هستند!
...
[مشاهده متن کامل]

ولی برابر هر کدام آشکار است:
پیوندش=تماس، ارتباط برقرار کردن
آوندش=دلیل آوردن، استدلال، دلیل آوری
همچنین نو واژه هایی میتوان ساخت:
نِوَندِش=اصیل شدن، ریشه دار شدن، اصالت پیدا کردن
نِوَندی=اصالت
نِوَند=اصیل، اصل
پس با بکار بردن از "وَند" و ساختن "وَندِش، وَندیدَن" از آن می توان واژه های بسیاری از آن ساخت.
اگر واژه های بیشتری میتوان ساخت، به من آگاهی رسانی کنید.
بِدرود!
افزودنی:واژه "وند" برابر "بَند" نیست. این دو را با هم قاطی نکنید.

واژه "پشتوانه" از "پشت" و "وانه" ساخته شده است. "وانه" خود از "وان" و "ه" ساخته شده است.
"وان" بن کنونی "وانیدن، وانش" می باشد که در "استوانش" که از "است" و "وانش" ساخته شده است می بینیم.
پس باید بن واژه "پشتوانش" برابر "استدلال، دلیل آوردن" باشد. پس به جای "دلیل" می توان گفت "پشتوانه" و به "استدلال" "پشتوانش".
...
[مشاهده متن کامل]

بدرود!

استدلال برابر دلیل آوردن است. دلیل برابر چرایی، فرنود، چیم، بُنِبَر و گواه است.
پس استدلال چرایی آوری، فرنودآوری، چیم آوری، بُنِبَر آوری و گواه آوری است.
استدلال
گویش:estedlal
ریشه از:عربی
برابر پارسی:چرایی آوری، چیم آوری، فرنود آوری، بُنِبَر آوری، گواه آوری
فرنودوری
استدلال: گفتارهایی مستند که با آنها نتایج منطقی یک اصل، یک علت یا یک واقعیت برداشت می شود تا درستی یک ادعا در رد یا پذیرش چیزی ثابت گردد. ( https://www. cnrtl. fr/definition )
همتای پارسی این واژه ی عربی، این است:
تندا tandā ( سنسکریت ) .
استدلال گرفتن:
دلیل چیزی رو خواستن
پای استدلالیان چوبین بود
پای چوبین سخت بی تمکین بود
( مولانا )
contention
گواه آوری
استدلال: راینش ( یَ. نِ )
استدلال کردن: راینیدن ( دکتر ملایری )
برای واژه ی استدلال میتوان از واژه ی ( شوندی ) بهره جست
در پارسی میانه �گُواکیه� می گفتند.
دلیل آوردن برای یک چیز
تمسک فکری است به چیزی که اندیشه را به چیزی دیگر راهنمایی کند.
argument
استدلال:[اصطلاح حقوق] تمسک فکری است به چیزی که اندیشه را به چیز دیگر راهنمایی می کند.
دلیل آوری، برهانیدن
استدلال، دلیل Reason
استدلال حقوقی
استدلال حقوقی در باره ی چیزی است که قانون اقتضا می کنددر این نوع استدلال فهم قانون از درون قانون صورت می گیرد و هر گونه روشی غیر از آن مورد قبول نیست .
روزنامه نیویورک تایمز در گزارشی فاش کرد که وزیر امور خارجه آمریکا به دنبال یک استدلال حقوقی است تا نشان دهد که کشورش همچنان عضوی از توافق هسته ای است و از این طریق برای تمدید تحریم تسلیحاتی ایران اعمال فشار کند.
...
[مشاهده متن کامل]


گواهمندی
فرآوند
دلیل = آوند
استدلال = فرآوند/توجیه
این واژه ریشه آریایی دارد:
لغت آریایی دلیل ( دل ال ) ساخته شده از ریشه دل del به معنای سبب بهانه هدف قانون اصل که در زبان روسی به شکل دلو дело و در زبان هلندی به شکل doel به معنایprinciple goal aim cause ثبت شده است.
...
[مشاهده متن کامل]

پسوند دارندگی ال - ئیل همانست که در کاهل و شامل و قابل=کاپل و کامل=گامل و شمایل به کار رفته است. بدینسان روشن میشود که عرب از ریشه فرضی دل ل واژگان دال و دلالت و مدلول را جعل کرده است.
دانستنی است پسوند فاعلی یِل در تبرستان در معنای گذارنده و نهنده و هلنده به کار میرود که شاید از ستاکهای هشتن - هلیدن گرفته شده باشد.

دلیل آوردن
Reasoning
دلیل
چرائی آوری
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٦)

بپرس