99 1511 100 1 آب پز کردن boil poach seethe stew coddle fricassee مترادف کلمه آب پز کردن scald (فعل)اب پز کردن ، با آب گرم سوزاندن ، اب جوش ریختن روی ، تاول زده کردنpoach (فعل)دزدیدن ، لگد زدن ، راندن ، فرو کردن ، بهم زدن ، تجاوز کردن به ، هل دادن ، اب پز کردن ، دزدکی شکار کردن ، برخلاف مقررات شکار صید کردنpot roast (فعل)اب پز کردن کلمات بعدی آب پز کردن را به اشتراک بگذارید معنی یا پیشنهاد شما واژه نام شما رایانامه معنی یا پیشنهاد شما نام نویسی | ورود تازه ترین پیشنهادها علی باقری > آلوده شدن :) > preference akamrahimi50@gmail.com > double whammy مهدی نصر > baton تورک > پرسپولیس hamid > sprawled پريا > پريا مصطفی زواری > it slipped my mind نگارش واژه نو | پیشنهادهای امروز کوشاترین کاربران در یک هفته گذشته Farhoodمحمدرضا ایوبی صانعA.C.Eرهگذرسحر نجات پورdi darkestarعلی باقریEnglish User فهرست کامل کوشاترین کاربران پرگفتگوترین واژگان در یک هفته گذشته army گریسته اند تفکر امیز پرفروغ شگفت انگیز تحسین آمیز well done cruise