94 1523 100 1 آب دادن water quench to plate to coat with siver / gold / etc to temper or anneal معنی آب دادن به انگلیسی پته را آب دادنtalk مترادف کلمه آب دادن temper (فعل)میزان کردن ، مخلوط کردن ، اب دادن ، ملایم کردن ، ابدیده کردن ، درست ساختن ، درست خمیر کردنwater (فعل)خیساندن ، خیس عرق شدن ، خیس کردن ، اب دادنdrench (فعل)خیساندن ، خیس کردن ، نوشانیدن ، اب دادنirrigate (فعل)اب دادن ، ابیاری کردن کلمات بعدی | آب درمانی | آب دزدک | آب دست | آب دنگ | آب دهان | آب دادن را به اشتراک بگذارید پیشنهاد کاربران احمد رضا لو دادن،آماده کردن برای کاری S.E به انزال رسیدن،به اوج لذت جنسی رسیدن معنی یا پیشنهاد شما واژه نام شما رایانامه معنی یا پیشنهاد شما نام نویسی | ورود تازه ترین پیشنهادها Celestia > nicol oliver میترا شعبانی پنبه زار کتی > مشنا Sunflower > Show good faith Sunflower > mark time M > aboveboard ایلیا > rip محمد کراری > Openness to explanation English User > discreet نگارش واژه نو | پیشنهادهای امروز کوشاترین کاربران در یک هفته گذشته پارسا حیدری حمیدرضا دادگر_فریمانمحمدرضا ایوبی صانعرهگذرFarhoodA.C.E🌀👑❄⚡🌊🌟 Dark Light 🌟🌊⚡❄👑🌀di darkestar فهرست کامل کوشاترین کاربران پرگفتگوترین واژگان در یک هفته گذشته تحسین آمیز پرفروغ مرساد ستوده اند آتریسا cruise binoculars یارا