بگدایی انداختنبگرمى از او استقبال کردبگرمیبگرمی استقبال کرد ازبگل نشاندنبگل نشستن کشتیبگناه متهم کردنبگوش خوردنبلابلا استفادهبلا تصدیبلا شرطبلا نه پناه بردنبلا واسطهبلا ی ناگهانیبلاعوضبلافاصلهبلالبلبلبلدرچینبلژیکیبلسانبلعبلعیدنبلغمبلغوربلندبلند اوابلند اوازهبلند پایهبلند شدنبلند شدن بطور متراکمبلند مرتبهبلند نظربلند همتبلند همتیبلند و باریکبلند کردنبلند کردن چیزیبلندپروازی کردنبلندتر کردنبلندگوبلندگوی گوشیبلندیبلهبلوابلوربلور الاتبلور دوتایی محوطهبلوری کردن