بغ بغو کردنبغازبغرنجبغرنج شدبغرنج کردنبغرنجیبغضبغلبغل گرفتنبغل کردنبغلط تفسیر کردنبغلط قضاوت کردنبفال نیک گرفتنبفراوانی دوربفرضبفروش رفتنبفعالیت پرداختنبفعالیت واداشتنبفهرست دراوردنبفکرخطور دادنبقابقاءبقالبقالب زدنبقالیبقایابقایای جسد انسان پس از مرگبقتل رساندنبقچهبقچه بستنبقدربقدر کفایتبقدر یک سطلبقدر یک قاشق چای خوریبقدر یک قاشق سوپ خوریبقدریبقراربقرار در صدبقسمتهای کوچک تقسیم کردنبقطعات تقسیم کردنبقعهبقهقرا رفتنبقوتبقید کفیل ازاد کردنبقیهبگدایی انداختنبگرمى از او استقبال کردبگرمیبگرمی استقبال کرد ازبگل نشاندن