amir

/əˈmɪr//əˈmɪə/

رجوع شود به: emir

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: a variant of emir.

جمله های نمونه

1. The senior functionary on boards was Amir Aslan Afshar, the grand master of ceremonies.
[ترجمه گوگل]کارگزار ارشد هیئت ها امیر اصلان افشار، مجری بزرگ تشریفات بود
[ترجمه ترگمان]کارمند ارشد، امیر جان Afshar بود که رئیس تشریفات بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. It is governed by an Amir, chosen by and from the members of the royal family.
[ترجمه گوگل]توسط امیری اداره می شود که توسط و از اعضای خانواده سلطنتی انتخاب می شود
[ترجمه ترگمان]آن توسط یک امیر که توسط اعضای خانواده سلطنتی انتخاب و انتخاب شده است اداره می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. An absolute monarch, the Amir governs through an appointed Cabinet.
[ترجمه گوگل]امیر یک پادشاه مطلقه، از طریق کابینه منصوب شده حکومت می کند
[ترجمه ترگمان]یک پادشاه مستبد، امیر از طریق کابینه منصوب می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Amir: For you, a thousand times over.
[ترجمه گوگل]امیر: برای تو هزار برابر
[ترجمه ترگمان] برای تو، هزار بار تموم شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Amir Khan believes in acting in less number of films and acting in good films.
[ترجمه گوگل]امیرخان معتقد به بازی در تعداد کمتر فیلم و بازی در فیلم های خوب است
[ترجمه ترگمان]امیر خان به بازیگری در تعداد کم تر فیلم و بازیگری در فیلم های خوب معتقد است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Amir Or's poems have been translated and published into more than 20 languages.
[ترجمه گوگل]اشعار امیر اور به بیش از 20 زبان ترجمه و منتشر شده است
[ترجمه ترگمان]اشعار امیر به بیش از ۲۰ زبان ترجمه و منتشر شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Originally an admiral was an amir, or a Saracen chief.
[ترجمه گوگل]در اصل یک دریاسالار یک امیر یا یک رئیس ساراسین بود
[ترجمه ترگمان]در اصل یک دریاسالار بود، یا یک رهبر Saracen
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Amir: I'm going to find a boy. His father meant a lot to me.
[ترجمه گوگل]امیر: من برم یه پسر پیدا کنم پدرش برای من ارزش زیادی داشت
[ترجمه ترگمان]امیر: می خواهم یک پسر پیدا کنم پدرش برای من خیلی اهمیت داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. "Read it again please, Amir agha, "Hassan would say.
[ترجمه گوگل]حسن می گفت: «لطفاً یک بار دیگر بخوان امیرآقا
[ترجمه ترگمان]حسن می گفت: \" لطفا دوباره بخوانید، امیر آقا \"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. There is no act more wretched than stealing, Amir.
[ترجمه گوگل]هیچ کاری بدتر از دزدی نیست امیر
[ترجمه ترگمان]هیچ حرکتی از دزدی و دزدی نیست، امیر
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. To Detroit for Rip Hamilton, Tayshaun Prince and Amir Johnson.
[ترجمه گوگل]به دیترویت برای ریپ همیلتون، تایشون پرینس و امیر جانسون
[ترجمه ترگمان]به دیترویت برای Rip هامیلتون، Tayshaun پرنس و امیر جانسون
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. This committee also includes Lieutenant General Amir al - Saadi, an adviser to Saddam.
[ترجمه گوگل]این کمیته همچنین شامل سپهبد امیر السعدی، مشاور صدام است
[ترجمه ترگمان]این کمیته همچنین شامل سپهبد امیر al، مشاور صدام است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. This time they collaborated on the Amir high top sneaker.
[ترجمه گوگل]آنها این بار روی کفش کتانی بلند بلند امیر با هم همکاری کردند
[ترجمه ترگمان]این بار آن ها در بالای sneaker امیر بزرگ با هم هم کاری کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• male first name
emir, muslim ruler (i.e. prince, commander, etc.); title for a descendant of muhammad prophet of islam

پیشنهاد کاربران

AMIR
امیر امیری
در زبانِ اربیِ امروزی، *أمیر* به چَمِ فرزندِ نَرِ شاه یا همان شاهزاده است و *أمیرة* به چَمِ فرزندِ مادۀِ شاه یا همان شاهدخت یا شازده بانو است. به فرمانده و امرکننده هم *قائد* یا *آمِر* میگویند. پس:
أمیر = PRINCE/LORD
...
[مشاهده متن کامل]

قائد/آمر = COMMANDER
اما در گذشته *أمیر* بیشتر به کسی گفته میشد که جایگاهِ ساستاری و جنگی و نظامی بالایی داشت و یا اشراف زاده بود. اما امروزه، بکارگیری از واژۀ أمیر با چَمارِ فرماندۀ لشکر بسیار کاهش یافته و فرمانده جای خود را به ( قائد ) و ( آمر ) داده است و خودِ أمیر به هم ارزی برایِ واژۀِ شاهزاده یا پرنس شده است.

Wabb1u Celcom 150

بپرس