zonk


(خودمانی)، ضربه زدن، کتک زدن، کوفتن، گیج کردن، مبهوت کردن، از هوش رفتن، از خود بی خود شدن، از حال رفتن، (ندا - صدا) دنگ !، زرپ !، از پا افتادن 2 از هوش بردن، بیهوش کردن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
(1) تعریف: (slang) to intoxicate or stupefy (usu. fol. by "out").

- All that wine zonked him out.
[ترجمه نیلوفر نصیری] همه آن شراب او را از حال برد.
|
[ترجمه گوگل] تمام آن شراب او را از بین برد
[ترجمه ترگمان] همه اون شراب اون رو از بین برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- That hike really zonked me.
[ترجمه گوگل] آن پیاده‌روی واقعاً مرا تحت تأثیر قرار داد
[ترجمه ترگمان] اون پیاده روی واقعا منو گیج کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to knock out or stun.
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: zonks, zonking, zonked
• : تعریف: (slang) to become unconscious from drugs, exhaustion, or the like (usu. fol. by "out").

انگلیسی به انگلیسی

• (slang) hit a person heavily; zonk out, lose consciousness (from using illegal drugs or consuming a large amount of alcohol)

پیشنهاد کاربران

"Zonk" means to fall asleep suddenly or to become completely exhausted.
It can symbolize reaching a state of extreme tiredness where one can no longer stay awake or function.
ناگهان خواب رفتن یا به طور کامل خسته شدن.
...
[مشاهده متن کامل]

رسیدن به حالتی از خستگی شدید که در آن شخص دیگر نمی تواند بیدار بماند یا کار کند.
مثال؛
After the long hike, he zonked out as soon as he hit the bed.
The kids zonked out in the back seat after a day at the amusement park.
She was so tired from the trip that she zonked out on the couch.
مترادف: Crash, conk out, pass out
متضاد: Wake up, stay alert, be active

بپرس