فعل گذرا ( transitive verb )
• (1) تعریف: (slang) to intoxicate or stupefy (usu. fol. by "out").
- All that wine zonked him out.
[ترجمه نیلوفر نصیری] همه آن شراب او را از حال برد.|
[ترجمه گوگل] تمام آن شراب او را از بین برد[ترجمه ترگمان] همه اون شراب اون رو از بین برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- That hike really zonked me.
[ترجمه گوگل] آن پیادهروی واقعاً مرا تحت تأثیر قرار داد
[ترجمه ترگمان] اون پیاده روی واقعا منو گیج کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] اون پیاده روی واقعا منو گیج کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to knock out or stun.
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: zonks, zonking, zonked
حالات: zonks, zonking, zonked
• : تعریف: (slang) to become unconscious from drugs, exhaustion, or the like (usu. fol. by "out").