zestful

/ˈzestfəl//ˈzestfəl/

معنی: خوش مزه، با مزه، بارغبت
معانی دیگر: zestful خوشمزه

جمله های نمونه

1. Converse said, attempting to convey zestful satisfaction in his profession.
[ترجمه گوگل]کانورس گفت و سعی کرد رضایت کاملی را در حرفه خود ایجاد کند
[ترجمه ترگمان]Converse در حالی که سعی می کرد satisfaction خود را در حرفه خود بیان کند، گفت:
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Zestful personality charms all who meet him!
[ترجمه گوگل]شخصیت پر ذوق همه کسانی را که با او ملاقات می کنند را مجذوب خود می کند!
[ترجمه ترگمان]همه کسانی که با او ملاقات می کنند جذابیت خود را حفظ می کنند!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Being active and zestful meanwhile, calm makes me feel, that I am a little different from other ones.
[ترجمه گوگل]در عین حال، فعال بودن و شوق بودن، آرامش به من این احساس را می دهد که کمی با دیگران متفاوت هستم
[ترجمه ترگمان]در عین حال، فعال بودن و در عین حال آرامش، باعث می شود احساس کنم که کمی متفاوت از بقیه هستم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Zestful Tasting term used to describe a fresh, crisp wine, usually white, with a good balance of fruit and acidity.
[ترجمه گوگل]اصطلاح Zestful Tasting برای توصیف یک شراب تازه و ترد، معمولاً سفید، با تعادل خوبی از میوه و اسیدیته استفاده می شود
[ترجمه ترگمان]عبارت Zestful Tasting برای توصیف یک شراب تازه، ترد، معمولا سفید، با یک تعادل خوب از میوه و اسیدیته استفاده می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Books are friends who are not zestful, but faithful.
[ترجمه گوگل]کتاب ها دوستانی هستند که ذوق زده نیستند، اما وفادار هستند
[ترجمه ترگمان]کتاب ها دوستانی هستند که zestful، اما وفادار هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Zestful black cherry flavors are indicative of the small clustered, blue-black berries of the vine. This wine is an ensemble of coastal Pinot Noir growing regions of California.
[ترجمه گوگل]طعم‌های دلپذیر گیلاس سیاه نشان‌دهنده توت‌های خوشه‌ای کوچک و آبی-سیاه درخت انگور است این شراب مجموعه ای از مناطق در حال رشد پینو نوآر ساحلی کالیفرنیا است
[ترجمه ترگمان]طعم های گیلاس و گیلاس سیاه نشان دهنده خوشه کوچک خوشه کوچک، آبی - سیاه از مو هستند این شراب دسته ای از مناطق ساحلی pinot در حال رشد در کالیفرنیا است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Aunt Alicia found solace in the little Sara, as bubbly and zestful as her nephew had been.
[ترجمه گوگل]عمه آلیشیا در سارا کوچولو آرامش پیدا کرد، به همان اندازه که برادرزاده‌اش بود
[ترجمه ترگمان]عمه \"آلیشا\"، به عنوان برادر زاده اش، از \"سارا\" کوچولو آرامش و آرامش پیدا کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Look for a long time, interpret character need not fear individual translator loses enthusiasm gradually, total meeting has more zestful person to join come in.
[ترجمه گوگل]برای مدت طولانی نگاه کنید، شخصیت را تفسیر کنید، نیازی نیست ترسید که مترجم به تدریج اشتیاق خود را از دست بدهد، جلسه کلی افراد مشتاق تری برای پیوستن به آن دارد
[ترجمه ترگمان]به دنبال زمان طولانی باشید، تفسیر شخصیت نیازی نیست که مترجم فردی به تدریج شور و اشتیاق خود را از دست بدهد، کل جلسه به فرد zestful بیشتری برای پیوستن به آن نیاز دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. I was joyfully expecting my first child at the same time that my once-energetic,(Sentence dictionary) zestful mother was losing her battle with a brain tumor.
[ترجمه گوگل]من با خوشحالی منتظر اولین فرزندم بودم در همان زمانی که مادر پرهیجان (فرهنگ جملاتی) من در نبرد با تومور مغزی شکست می خورد
[ترجمه ترگمان]من با خوشحالی منتظر اولین فرزند ام در همان زمان بودم که مادرم once (حکم جمله)در حال از دست دادن مبارزه خود با یک تومور مغزی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Seeing his family after three months away was a zestful moment.
[ترجمه گوگل]دیدن خانواده او پس از سه ماه دوری، لحظه لذت بخشی بود
[ترجمه ترگمان]پس از سه ماه که خانواده اش را دید یک لحظه zestful شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. I was joyfully expecting my first child, at the same time that my once-energetic. Zestful mother was losing her battle with a brain tumor.
[ترجمه گوگل]من با خوشحالی منتظر اولین فرزندم بودم، همان زمانی که زمانی پر انرژی بودم مادر پرشور در حال شکست در مبارزه با تومور مغزی بود
[ترجمه ترگمان]در همان حال با شور و شوق در انتظار بچه اولم بودم مادر zestful داشت her را با یک تومور مغزی از دست می داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

خوش مزه (صفت)
yummy, delicate, luscious, piquant, savory, flavorous, tasty, palatable, delicious, toothsome, zesty, flavored, zestful, sapid, gustable, interesting, jestful

با مزه (صفت)
funny, tasty, zesty, racy, zestful, sapid

بارغبت (صفت)
zesty, zestful

انگلیسی به انگلیسی

• enthusiastic; flavorful

پیشنهاد کاربران

بپرس