zero

/ˈzɪroʊ//ˈzɪərəʊ/

معنی: هیچ، صفر، عدد صفر، مبداء، علامت صفر، محل شروع، روی صفر میزان کردن، نقطه گذاری کردن
معانی دیگر: کمترین، (از ریشه عربی)، این نشان: o، (در حرارت سنج و غیره) نقطه ی انجماد، دیل هسیرش، تنظیم درجه ی جنگ افزار، قلق گیری کردن، (هواپیمایی) ارتفاع کمتر از پنجاه پا، ارتفاع بسیار کم، (در هوای مه آلود) امکان دید بسیار کم، (زبان شناسی) صفر، تصریف فرضی، روی صفر (یا درجه ی صفر) قرار دادن، پایین ترین نقطه

بررسی کلمه

اسم ( noun )
حالات: zeroes, zeros
(1) تعریف: the number represented by the Arabic numeral 0; cipher.
مترادف: aught, cipher, naught, nought

- The number one million has six zeros.
[ترجمه ....] عدد یک ملیون دارای ۶ صفر است
|
[ترجمه گوگل] عدد یک میلیون شش صفر دارد
[ترجمه ترگمان] این رقم یک میلیون عدد صفر صفر دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: the number that precedes one in the sequence of cardinal numbers.
مترادف: aught, naught, nothing
مشابه: nil

- One hundred minus one hundred equals zero.
[ترجمه گوگل] صد منهای صد برابر با صفر است
[ترجمه ترگمان] صد و یک صد برابر با صفر
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: nothing; naught; nil.
مترادف: naught, nil, nothing
مشابه: nullity

- On such a fine day, we have zero to complain about.
[ترجمه گوگل] در چنین روز خوبی، ما هیچ شکایتی نداریم
[ترجمه ترگمان] در چنین روز خوبی، ما صفر داریم که در مورد آن شکایت کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: the lowest point or level.
مترادف: rock bottom
مشابه: bottom, nadir, the pits

- My knowledge of the subject was at zero before I took the class.
[ترجمه گوگل] قبل از شرکت در کلاس، دانش من در مورد این موضوع صفر بود
[ترجمه ترگمان] قبل از اینکه کلاس را بگیرم، دانش من درباره این موضوع صفر بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
صفت ( adjective )
• : تعریف: being none or nothing in number or quantity.
مترادف: no
مشابه: nonexistent, null

- a zero change in prices
[ترجمه گوگل] صفر تغییر قیمت
[ترجمه ترگمان] یک تغییر صفر در قیمت ها
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. zero divisor
بخشیاب صفر

2. zero point five (0. 5)
صفر ممیز پنج

3. zero point two milligram
یک ممیز دو میلی گرم

4. zero function
(ریاضی) تابع صفر

5. zero in
1- (درجه ی صفر جنگ افزار را) تنظیم کردن،تیار کردن،قلق گیری کردن 2- هدف گیری کردن،نشانه رفتن (یا گرفتن)،واداشتن

6. zero in on
1- (جنگ افزار را) هدف گیری کردن،تنظیم کردن 2- (توجه و غیره را روی چیزی) متمرکز کردن

7. absolute zero
صفر مطلق

8. we suffered zero casualties
هیچ تلفاتی متحمل نشدیم.

9. his chances of success sank to zero
شانس موفقیت او به هیچ رسید.

10. the fact that water freezes at zero degree (centigrade) is demonstable
این که آب در صفر درجه یخ می زند واقعیتی قابل اثبات است.

11. it was a mismatch and we lost zero to eight
تیم ها نابرابر بودند و ما صفر به هشت باختیم.

12. you're laughing now, but when you see your zero (poor) grade (in the exam) you'll laugh on the other side of your face!
حالا می خندی ولی وقتی نمره ی صفر خودت را دیدی گریه خواهی کرد!

13. Put it dissolve into zero, whether not become poison.
[ترجمه گوگل]آن را در صفر حل کنید، چه تبدیل به سم نشود
[ترجمه ترگمان]آن را در صفر بگذارید، خواه سم شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. It was ten degrees below zero last night .
[ترجمه گوگل]دیشب ده درجه زیر صفر بود
[ترجمه ترگمان] دیشب ۱۰ درجه زیر صفر بوده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Water freezes at zero degrees Centigrade.
[ترجمه گوگل]آب در دمای صفر درجه سانتیگراد یخ می زند
[ترجمه ترگمان]آب در دمای صفر درجه سانتیگراد منجمد می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Five, four, three, two, one, zero. We have lift-off!
[ترجمه babak] پنج، چهار، سه، دو، یک، صفر ما شروع کرده ایم
|
[ترجمه گوگل]پنج، چهار، سه، دو، یک، صفر ما لیفت آف داریم!
[ترجمه ترگمان]پنج، چهار، سه، دو، یک، صفر! ما بلند شدیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. Make X greater than or equal to zero.
[ترجمه گوگل]X را بزرگتر یا مساوی صفر کنید
[ترجمه ترگمان]X را بزرگ تر یا برابر با صفر قرار دهید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. When the thermometer is below zero water will freeze.
[ترجمه گوگل]وقتی دماسنج زیر صفر باشد آب یخ می زند
[ترجمه ترگمان]هنگامی که دماسنج زیر صفر است، آب یخ می زند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

هیچ (اسم)
naught, whit, nix, zero, nil, nought

صفر (اسم)
naught, null, nullity, nothing, anything, aught, zero, nil

عدد صفر (اسم)
zero, cipher

مبداء (اسم)
start, zero

علامت صفر (اسم)
zero

محل شروع (اسم)
zero

روی صفر میزان کردن (فعل)
zero

نقطه گذاری کردن (فعل)
point, zero, punctuate

تخصصی

[کامپیوتر] صفر
[برق و الکترونیک] صفر هیچ . اغلب کامپیوترها از صفر مثبت و منفی، هر دو استفاده می کنند. صفر دودویی مثبت معمولاً با عدم وجود ارقام یا پالسها در لغت نشان داده می شود و صفر دودویی منفی ( در کامپیوتری که بر اساس مکملهای یک عمل می کنند ) با پالسی در هر موقعیت پالس در لغت مشخص می شود . در کامپیوتر دهدهی رمز شده ممکن است که صفر ده دهی و صفر دودویی نمایش یکسانی نداشته باشند. - صفر
[فوتبال] عددصفر
[مهندسی گاز] صفر
[نساجی] صفر - گره - حلقه کور در نخ
[ریاضیات] صفر، جواب، ریشه، هیچ

انگلیسی به انگلیسی

• being 0 in number
number 0, quantity of none, null
turn to zero, nullify, adjust, regulate
zero is the number 0.
zero is also freezing point on the centigrade scale. it is often written as 0?c.
you can use zero to say that there is none at all of the thing mentioned.
to zero in on a target means to aim at it or move towards it.
if you zero in on a problem or subject, you give it your full attention.

پیشنهاد کاربران

This term refers to opium, a highly addictive narcotic drug derived from the opium poppy. It is called “zero” as a slang term because it often leaves users feeling numb or devoid of emotion.
این اصطلاح به تریاک اشاره دارد. به عنوان یک اصطلاح عامیانه "zero" نامیده می شود زیرا اغلب باعث می شود کاربران احساس بی حسی یا عاری از احساسات کنند.
...
[مشاهده متن کامل]

“He was addicted to zero and struggled to break free from its grip. ”
In discussions about drug addiction, someone might say, “Zero is a dangerous substance that can ruin lives. ”
A recovered addict might share their experience, “I used to be hooked on zero, but now I’m sober and living a better life. ”

منابع• https://fluentslang.com/slang-for-opium/
1 -
Zero as an adjective means not any or none. It is used to emphasize the absence or lack of something, such as growth, inflation, chance, evidence,
or sense.
Zero به عنوان صفت به معنای نه هیچ یا نه است. از آن برای تأکید بر نبود یا عدم وجود چیزی مانند رشد، تورم، شانس، شواهد یا حس استفاده می شود.
...
[مشاهده متن کامل]

The economy experienced zero inflation last year.
He has zero chance of winning.
There is still zero evidence that she was involved.
2 -
This slang term is used to describe someone who is considered to be a complete failure or disappointment. It implies that the person has no worth or value and is often used as an insult.
این اصطلاح عامیانه برای توصیف شخصی استفاده می شود که به عنوان نماد یک شکست کامل یا ناامید در نظر گرفته می شود. به این معنی است که شخص ارزش یا اهمیتی ندارد و اغلب به عنوان توهین به کار می رود.
“He’s a zero – he can’t even hold down a job. ”
In a discussion about someone’s dating life, someone might say, “He’s a total zero when it comes to relationships. ”
A person might use this term self - deprecatingly, saying, “I felt like a zero when I didn’t make the team. ”

منابع• https://www.merriam-webster.com/dictionary/zero• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/zero• https://fluentslang.com/slang-for-loser/
مهندسی عمران و معماری: پاس جوشکاری
ساده - عادی
مفرد کلمه ی تورانیان
هیچ چیز
آدم حقیر
آدم هیچی ندار
آدم بی ارزش
روی صفر تنظیم کردن ( دستگاه )
کف هر چیز ( در مقابل سقف هر چیز ) ، مبدأ، پایین ترین نقطه هر چیز

بپرس