🔸 معادل فارسی:
آرام شدن / رفتن به حالت مراقبه / رها کردن تنش / در سکوت فرو رفتن
در زبان محاوره ای:
ریلکس کرد، رفت تو فاز آرامش، همه چی رو ول کرد، تو حال خودش بود
________________________________________
... [مشاهده متن کامل]
🔸 تعریف ها:
1. ( احساسی – غیررسمی ) :
رسیدن به حالت آرامش ذهنی و احساسی، معمولاً با رها کردن استرس یا تمرکز بر لحظه ی حال
مثال: I just need to zen out after this crazy day.
بعد از این روز دیوونه کننده فقط باید برم تو فاز آرامش.
2. ( فرهنگی – الهام گرفته از ذن ) :
الهام گرفته از فلسفه ی ذن بودایی، به معنای فرو رفتن در سکوت، تمرکز، و بی فکری آگاهانه
مثال: He zen - ed out by meditating in the garden.
با مراقبه تو باغ رفت تو حالت ذن.
3. ( محاوره ای – سبک زندگی ) :
توصیف لحظه ای که فرد از هیاهو فاصله می گیره و به آرامش درونی یا فضای مینیمال پناه می بره
مثال: She zen - ed out with candles and soft music.
با شمع و موسیقی آروم رفت تو حال خودش.
________________________________________
🔸 مترادف ها:
chill out – unwind – relax – meditate – tune out – find peace – decompress
آرام شدن / رفتن به حالت مراقبه / رها کردن تنش / در سکوت فرو رفتن
در زبان محاوره ای:
ریلکس کرد، رفت تو فاز آرامش، همه چی رو ول کرد، تو حال خودش بود
________________________________________
... [مشاهده متن کامل]
🔸 تعریف ها:
1. ( احساسی – غیررسمی ) :
رسیدن به حالت آرامش ذهنی و احساسی، معمولاً با رها کردن استرس یا تمرکز بر لحظه ی حال
مثال: I just need to zen out after this crazy day.
بعد از این روز دیوونه کننده فقط باید برم تو فاز آرامش.
2. ( فرهنگی – الهام گرفته از ذن ) :
الهام گرفته از فلسفه ی ذن بودایی، به معنای فرو رفتن در سکوت، تمرکز، و بی فکری آگاهانه
مثال: He zen - ed out by meditating in the garden.
با مراقبه تو باغ رفت تو حالت ذن.
3. ( محاوره ای – سبک زندگی ) :
توصیف لحظه ای که فرد از هیاهو فاصله می گیره و به آرامش درونی یا فضای مینیمال پناه می بره
مثال: She zen - ed out with candles and soft music.
با شمع و موسیقی آروم رفت تو حال خودش.
________________________________________
🔸 مترادف ها: