yogi

/ˈjoʊɡi//ˈjəʊɡi/

معنی: جوکی، مرتاض هندی
معانی دیگر: (هندی) جوکی، مرتاض، یوگی (yogin هم می گویند)، yogin جوکی، مرتا­ هندی

بررسی کلمه

اسم ( noun )
حالات: yogis
• : تعریف: a person who practices the Hindu discipline of yoga.

جمله های نمونه

1. The yogi of action is the karma yogi.
[ترجمه گوگل]یوگی عمل همان کارما یوگی است
[ترجمه ترگمان]The عمل، کارمای فکری است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. A perfect yogi would have remained indifferent, but the Mahatma was not completely detached.
[ترجمه گوگل]یک یوگی کامل بی تفاوت می ماند، اما مهاتما کاملاً جدا نشده بود
[ترجمه ترگمان]یک yogi کامل بی تفاوت باقی می ماند، اما ماهاتما کاملا جدا نمی شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Cal freshman center Michael Stewart answers to Yogi.
[ترجمه گوگل]مرکز دانشجوی سال اول مایکل استوارت به یوگی پاسخ می دهد
[ترجمه ترگمان]کال freshman سال اول \"مایکل استوارت\" به \"Yogi\" جواب میده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Another is a yogi on the scrubbing brush.
[ترجمه گوگل]دیگری یوگی روی برس شستشو است
[ترجمه ترگمان]دیگری a روی برس scrubbing است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Mahatma Gandhi was a karma yogi.
[ترجمه گوگل]مهاتما گاندی یک کارما یوگی بود
[ترجمه ترگمان]ماهاتما گاندی a yogi بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. A closer look at the yogi demographics, however, offers clues into purchasing behavior.
[ترجمه گوگل]با این حال، نگاه دقیق‌تر به جمعیت‌شناسی یوگی، سرنخ‌هایی برای رفتار خرید ارائه می‌دهد
[ترجمه ترگمان]با این حال، نگاهی دقیق تر به آمار جمعیت شناختی، سرنخ هایی را به رفتار خرید پیشنهاد می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Fixing the idea, the yogi can't hear outer information and have no reaction on it.
[ترجمه گوگل]با رفع این ایده، یوگی نمی تواند اطلاعات بیرونی را بشنود و هیچ واکنشی نسبت به آن ندارد
[ترجمه ترگمان]تعمیر این ایده، the قادر به شنیدن اطلاعات بیرونی نیستند و هیچ واکنشی به آن ندارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The yogi should eat moderately and abstemiously; otherwise, how ever clever, he cannot gain success.
[ترجمه گوگل]یوگی باید معتدل و پرهیز بخورد در غیر این صورت، هر چقدر هم که باهوش باشد، نمی تواند موفقیت کسب کند
[ترجمه ترگمان]The باید اعتدال را رعایت کنند، و در غیر این صورت، او تا چه حد باهوش است، نمی تواند به موفقیت دست یابد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. As yogi Berra reportedly put it, the hardest thing to predict is the future.
[ترجمه گوگل]همانطور که یوگی برا گفته است، سخت ترین چیز برای پیش بینی آینده است
[ترجمه ترگمان]همانطور که yogi Berra گزارش شده است، سخت ترین چیز برای پیش بینی آینده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. So, we take consolation from another great statesman, Yogi Berra, who observed that prediction is really hard especially about the future.
[ترجمه گوگل]بنابراین، ما از یک دولتمرد بزرگ دیگر، یوگی برا، تسلیت می گوییم، که مشاهده کرد که پیش بینی واقعاً سخت است، به ویژه در مورد آینده
[ترجمه ترگمان]بنابراین، ما از یک دولتمرد بزرگ دیگر، Yogi Berra، که مشاهده کرد که پیش بینی واقعا به خصوص در مورد آینده سخت است، تسلیت می گوییم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. My vision of a yogi was a guy in the forest, sitting on a piece of tree bark — or in the deluxe version, a deerskin. He didn't have a yoga mat carrier!
[ترجمه گوگل]تصور من از یک یوگی مردی در جنگل بود که روی تکه ای از پوست درخت نشسته بود - یا در نسخه لوکس، یک پوست آهو او تشک یوگا نداشت!
[ترجمه ترگمان]تصویری که در جنگل دیده بودم، پسری در جنگل بود که روی یک تکه پوست درخت نشسته بود - یا در ورژن لوکس، یک پوست گوزن اون حصیر کلاس یوگا نداره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. As a Yogi, I insist on separating practice from the daily life.
[ترجمه گوگل]من به عنوان یک یوگی اصرار دارم که تمرین را از زندگی روزمره جدا کنم
[ترجمه ترگمان]به عنوان یک Yogi، من بر جدا کردن عمل از زندگی روزمره پافشاری می کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. When abstention from theft is perfected, the yogi can have whatever he desires.
[ترجمه گوگل]هنگامی که پرهیز از دزدی کامل شد، یوگی می تواند هر آنچه را که می خواهد داشته باشد
[ترجمه ترگمان]هنگامی که خودداری از دزدی کامل شد، yogi هرچه می خواهد داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. In Tibet a great yogi called Milarepa who is respected by all schools in Tibetan Buddhism.
[ترجمه گوگل]در تبت یک یوگی بزرگ به نام میلارپا که مورد احترام تمام مکاتب بودیسم تبتی است
[ترجمه ترگمان]در تبت یک yogi بزرگ به نام Milarepa که توسط تمام مدارس بودایی تبت مورد احترام است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Yogi Berra: Baseball is ninety percent mental. The other half is physical.
[ترجمه گوگل]یوگی برا: بیسبال نود درصد ذهنی است نیمه دیگر آن فیزیکی است
[ترجمه ترگمان]Yogi Berra: بیسبال نود درصد ذهنی است نیمه دیگر فیزیکی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

جوکی (اسم)
skinflint, yogi

مرتاض هندی (اسم)
yogi

تخصصی

[یوگا] کسی که یوگا تمرین می کند

انگلیسی به انگلیسی

• one who practices yoga; adherent of the yoga philosophy; teacher of yoga
a yogi is a person who has spent many years practising yoga, and is considered to have reached an advanced state of spiritual awareness.

پیشنهاد کاربران

یوگاورز
مرتاض
یوگی، فردی که متخصص تمرینات یوگا است

بپرس