yearning

/ˈjɝːnɪŋ//ˈjɜːnɪŋ/

معنی: مایل
معانی دیگر: آرزو، حسرت، ویار، ویار a deep yearning for freedom آرزوی ژرف برای آزادی

بررسی کلمه

اسم ( noun )
مشتقات: yearningly (adv.)
• : تعریف: a deep desire, longing, or need.
مترادف: craving, desire, hankering, hunger, longing, thirst
مشابه: appetite, greed, hope, itch, lust, mania, passion, rage, want, wish, yen

- The unwanted child had a yearning to be loved by somebody.
[ترجمه گوگل] کودک ناخواسته اشتیاق داشت که کسی او را دوست داشته باشد
[ترجمه ترگمان] این کودک ناخواسته آرزو داشت کسی او را دوست داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. a deep yearning for freedom
آرزوی ژرف برای آزادی

2. give me your tired, your poor, your huddled masses yearning to breathe free
(مجسمه ی آزادی) به من بدهید وامانده های خود را،مسکینان خود را،توده های درهم کز کرده ی خود را که آرزوی تنفس در آزادی را دارند.

3. He looked at her with yearning.
[ترجمه گوگل]با اشتیاق به او نگاه کرد
[ترجمه ترگمان]با اشتیاق به او نگاه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. A letter contains bitterness,taking away yearning and leaving loving thoughts behind. Another letter is another expectation,and my love for you will never change in the following years.
[ترجمه گوگل]یک نامه حاوی تلخی است، اشتیاق را از بین می برد و افکار عاشقانه را پشت سر می گذارد نامه دیگر انتظار دیگری است و عشق من به تو در سالهای بعد هرگز تغییر نخواهد کرد
[ترجمه ترگمان]نامه تلخی دارد، yearning را از خود دور می کند و افکار عاشقانه را پشت سر می گذارد نامه دیگر انتظار دیگری است، و عشق من به شما در سال های بعد هرگز تغییر نخواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The unending yearning, like a boat with broken oars, rows across the sea of my sad heart.
[ترجمه گوگل]اشتیاق بی پایان، همچون قایق با پاروهای شکسته، بر دریای دل غمگین من پارو می زند
[ترجمه ترگمان]اشتیاق بی پایان، مانند زورقی که پاروها را شکسته باشد، در میان دریای غم و اندوه من، در آن سوی دریا،
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. They had a deep yearning for their homeland.
[ترجمه گوگل]آنها آرزوی عمیقی برای وطن خود داشتند
[ترجمه ترگمان]آن ها اشتیاق عمیقی برای میهن خود داشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He spoke of his yearning for another child.
[ترجمه گوگل]او از آرزوی فرزندی دیگر گفت
[ترجمه ترگمان]در آرزوی یک بچه دیگر بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He always had a yearning to be a schoolteacher.
[ترجمه گوگل]او همیشه آرزو داشت معلم مدرسه شود
[ترجمه ترگمان]همیشه دلش می خواست معلم مدرسه باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. There was a yearning look in his eyes.
[ترجمه گوگل]نگاهی مشتاق در چشمانش بود
[ترجمه ترگمان]در چشمانش اشتیاق موج می زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. She had no great yearning to go back.
[ترجمه گوگل]او هیچ آرزوی زیادی برای بازگشت نداشت
[ترجمه ترگمان]دیگر میلی به بازگشت نداشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Might a nostalgia have overtaken him, a yearning for a sweeter time just past?
[ترجمه گوگل]ممکن است دلتنگی او را فرا گرفته باشد، آرزوی زمان شیرین‌تری که همین الان گذشته؟
[ترجمه ترگمان]شاید دل تنگی به او رسیده باشد، و آرزوی کمی شیرین تر از گذشته را داشته باشد؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. A yearning pierced through her, burning, like hot metal.
[ترجمه گوگل]اشتیاق در او رخنه کرد، مانند فلز داغ می سوزد
[ترجمه ترگمان]اشتیاق در درونش موج می زد، می سوخت، مثل فلز داغ
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. I am but a poor struggling soul yearning to be wholly good. . . .
[ترجمه گوگل]من فقط یک روح فقیر مبارز هستم که آرزو دارد کاملاً خوب باشد
[ترجمه ترگمان]من فقط یک روح ضعیف دارم که آرزوی خوب بودن را دارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. During law school I had the customary yearning to sample what a big firm would really be like.
[ترجمه گوگل]در طول دانشکده حقوق، من این اشتیاق مرسوم را داشتم که نمونه ای از یک شرکت بزرگ را به نمایش بگذارم
[ترجمه ترگمان]در طول مدرسه حقوق من آرزوی مرسوم برای نمونه بودن یک شرکت بزرگ را داشتم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. He suddenly had a yearning for sunshine and people.
[ترجمه گوگل]او ناگهان حسرت آفتاب و مردم را در سر داشت
[ترجمه ترگمان]او ناگهان اشتیاقی به نور آفتاب و مردم داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مایل (صفت)
disposed, willing, longing, keen, solicitous, wishing, desirous, inclined, fond, hankering, bent, oblique, wanting, craving, sideling, sidling, wishful, yearning

انگلیسی به انگلیسی

• desire, longing, craving; pining, missing someone or something
a yearning is a strong desire for something.

پیشنهاد کاربران

آرزو. حسرت
مثال:
a yearning for the countryside
یک آرزو و حسرت برای ییلاق {رفتن}
1 - اشتیاق ( اسم )
2 - آرزو یا حسرت دیرینه
آرزو یا حسرت دیرینه
بیرون کشیدن اشتیاق و میل. . .
تعریف و تمجید کردن
پر زدن دل برای چیزی یا کسی
اشتیاق ( اسم )
Longing :
1. Desirous : مشتاق adj
*2. strong desire : اشتیاق و میل شدید n
Yearn : احساس میل یا آرزو کردن نسبت به چیزی یا نسبت به انجام دادن چیزی
( Desire Strongly ( v
Yearning : آرزو - میل شدید - آرزو و میل و خواسته ای که با حس بد همراهه - اسم هست این واژه و قابل شمارش ( با s میتونه بیاد )
...
[مشاهده متن کامل]

( Desire ( n
مترادف های yearn اینان : long - pine
🔴Yearn suggests a strong desire for something combined with a feeling of sadness.
مثال : They yearn for the day when they can be together again
🔴long is used like yearn and may also suggest a desire for something that you can only get or achieve by working hard or being lucky.
مثال : She longs to be a famous artist.
🔴pine suggests that you grow weak while continuing to want something that you may never have.
مثال : He pines for his homeland.
پس هر سه شون میشه want badly ولی با تفاوت های گفته شده

بپرس