yearly

/ˈjɪrli//ˈjɜːli/

معنی: سالیانه، همه سال، سال بسال، سالیانه
معانی دیگر: سالانه، سالی یکبار، هرسال یک دفعه، هرساله

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
(1) تعریف: occurring, done, or produced once a year or every year; annual.

- Our neighborhood party was a yearly event.
[ترجمه گوگل] جشن محله ما یک رویداد سالانه بود
[ترجمه ترگمان] مهمونی همسایه مون یه مراسم سالانه بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: of or pertaining to a year or each year.

- his yearly salary
[ترجمه گوگل] حقوق سالانه او
[ترجمه ترگمان] حقوق سالانه او
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
قید ( adverb )
• : تعریف: once each year; annually.

- He cleans his garage yearly.
[ترجمه گوگل] او سالانه گاراژ خود را تمیز می کند
[ترجمه ترگمان] او سالیانه گاراژ را تمیز می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
حالات: yearlies
• : تعریف: a publication, such as a magazine, that is issued only once each year.

جمله های نمونه

1. a yearly event
رویداد هرساله

2. each farmer receives his yearly distribution of chemical fertilizers
هر کشاورزی سهم سالیانه ی کودشیمیایی خود را دریافت می کند.

3. The flower show is a yearly event in our town.
[ترجمه گوگل]نمایش گل یک رویداد سالانه در شهر ما است
[ترجمه ترگمان]نمایشگاه گل یک رویداد سالانه در شهر ما است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The average yearly increment in labour productivity in industry was 5 per cent.
[ترجمه گوگل]متوسط ​​افزایش سالانه بهره وری نیروی کار در صنعت 5 درصد بود
[ترجمه ترگمان]میانگین افزایش سالانه بهره وری نیروی کار در صنعت ۵ درصد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The earth makes a yearly revolution around the sun.
[ترجمه گوگل]زمین هر سال یک دور به دور خورشید می چرخد
[ترجمه ترگمان]زمین یک انقلاب سالانه در اطراف خورشید ایجاد می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. We pay a yearly visit to my uncle.
[ترجمه گوگل]ما سالیانه به عمویم سر می زنیم
[ترجمه ترگمان]ما با عمویم ملاقات می کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The seven major industrial countries will have their yearly meeting in London.
[ترجمه گوگل]هفت کشور بزرگ صنعتی نشست سالانه خود را در لندن خواهند داشت
[ترجمه ترگمان]هفت کشور بزرگ صنعتی اولین نشست خود را در لندن برگزار خواهند کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The magazine is issued twice yearly .
[ترجمه گوگل]این مجله دو بار در سال منتشر می شود
[ترجمه ترگمان]این مجله سالانه دو بار منتشر می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. She settled a small yearly sum on each of her children.
[ترجمه گوگل]او سالانه مبلغ کمی را برای هر یک از فرزندانش تسویه می کرد
[ترجمه ترگمان]در هر یک از فرزندانش مبلغی کوچک گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Christmas is a yearly festival.
[ترجمه گوگل]کریسمس یک جشنواره سالانه است
[ترجمه ترگمان]کریسمس یک جشنواره سالانه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Pay is reviewed on a yearly basis.
[ترجمه گوگل]پرداخت به صورت سالانه بررسی می شود
[ترجمه ترگمان]پرداخت به صورت سالانه مورد بررسی قرار می گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. In Holland, the government sets a yearly budget for health care.
[ترجمه گوگل]در هلند، دولت بودجه سالانه ای را برای مراقبت های بهداشتی تعیین می کند
[ترجمه ترگمان]در هلند، دولت بودجه سالیانه برای مراقبت های بهداشتی تعیین می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The land was held on a yearly tenancy.
[ترجمه گوگل]زمین به صورت اجاره سالانه نگهداری می شد
[ترجمه ترگمان]این زمین در یک قرارداد اجاره سالانه برگزار شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. We're preparing for the yearly descent of thousands of visitors on the village for the pop festival.
[ترجمه گوگل]ما در حال آماده شدن برای نزول سالانه هزاران بازدید کننده از دهکده برای جشنواره پاپ هستیم
[ترجمه ترگمان]ما در حال آماده شدن برای نسل سالانه هزاران بازدیدکننده در این روستا برای جشنواره پاپ هستیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

سالیانه (صفت)
annual, yearly

همه سال (صفت)
yearly

سال بسال (قید)
yearly

سالیانه (قید)
yearly, per annum

انگلیسی به انگلیسی

• occurring every year; continuing for a year
once a year, every year, annually; throughout the year
you use yearly to describe something that happens once a year or every year.
you also use yearly to describe something such as an amount that relates to a period of one year.

پیشنهاد کاربران

سالیانه ، سالانه
annual
به صورت سالیانه یا سالانه
He makes yearly visits to his parents in Paris, usually in April
او هر سال به دیدار پدر و مادر ش در پاریس میرود، معمولا در آپریل

بپرس