wrongheaded

/ˈrɒŋˌhedəd//ˈrɒŋˌhedəd/

کله شق، سرسخت، لجباز، مصر (در خطاکاری)، کجرو، لجباز در عقیده و عمل، مصر در اشتباه خود

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: wrongheadedly (adv.), wrongheadedness (n.)
(1) تعریف: perversely and obstinately adhering to a wrong opinion or course of action.
مشابه: perverse

- It was wrongheaded of him to refuse to put on sunscreen, especially considering the cancer scare he experienced last year.
[ترجمه گوگل] این اشتباه بود که او از زدن کرم ضد آفتاب خودداری کرد، به خصوص با توجه به ترس از سرطان که سال گذشته تجربه کرد
[ترجمه ترگمان] این اشتباه او نبود که از استفاده از کرم ضد آفتاب خودداری کند، به خصوص با در نظر گرفتن ترس سرطان که سال گذشته تجربه کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: contrary to sound judgment.

- Her leaving school is a wrongheaded decision that she will surely regret.
[ترجمه گوگل] ترک تحصیل او تصمیم اشتباهی است که مطمئناً از آن پشیمان خواهد شد
[ترجمه ترگمان] مدرسه رفتن او یک تصمیم غلط است که مطمئنا پشیمان خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. He admitted that the party had followed policies which were now considered as wrong-headed.
[ترجمه گوگل]او اعتراف کرد که حزب از سیاست هایی پیروی کرده است که اکنون اشتباه تلقی می شود
[ترجمه ترگمان]او قبول کرد که این حزب از سیاست هایی پیروی کرده است که در حال حاضر به عنوان سر راه اشتباه در نظر گرفته شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The policy was ill-conceived and wrong-headed.
[ترجمه گوگل]این سیاست نادرست و اشتباه بود
[ترجمه ترگمان]سیاست خطا و اشتباه بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The young man's speech was full of wrongheaded ideas about "the evils of capitalism".
[ترجمه گوگل]سخنرانی مرد جوان مملو از ایده های نادرست در مورد "شرارت های سرمایه داری" بود
[ترجمه ترگمان]سخنرانی این مرد جوان از ایده های نادرست درباره \"مضرات سرمایه داری\" بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. It is deeply offensive, some people find it wrong-headed and ill-informed.
[ترجمه گوگل]این عمیقا توهین آمیز است، برخی افراد آن را اشتباه و بی اطلاع می دانند
[ترجمه ترگمان]خیلی توهین آمیز است، بعضی از مردم آن را اشتباه تشخیص می دهند - به من خبر می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. She also is nicely complicated: at times arrogant, stubborn, wrong-headed and voyeuristic.
[ترجمه گوگل]او همچنین به خوبی پیچیده است: گاهی مغرور، سرسخت، اشتباه فکر و فضول
[ترجمه ترگمان]هم چنین او به خوبی پیچیده است: گاهی مغرور، سرسخت، غلط، و voyeuristic
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. It was wrongheaded because shareholders pay managers to make their company more valuable.
[ترجمه گوگل]این اشتباه بود زیرا سهامداران به مدیران پول می دهند تا شرکت خود را با ارزش تر کنند
[ترجمه ترگمان]این یک اشتباه است زیرا سهامداران به مدیران پول می دهند تا شرکت خود را ارزشمندتر کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Beneath its wrongheaded, headline goal to slash net immigration, the government has sensibly made sure that a route remains open for entrepreneurs.
[ترجمه گوگل]در زیر هدف اشتباه و اصلی خود برای کاهش خالص مهاجرت، دولت به طرز معقولی اطمینان حاصل کرده است که مسیری برای کارآفرینان باز است
[ترجمه ترگمان]در زیر wrongheaded، هدف اصلی کاهش مهاجرت خالص است، دولت عاقلانه اطمینان حاصل کرده است که مسیر برای کارآفرینان همچنان باز است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Nor is the potential fallout from Mr Obama's wrongheaded decision limited to trade.
[ترجمه گوگل]پیامدهای احتمالی تصمیم اشتباه آقای اوباما نیز محدود به تجارت نیست
[ترجمه ترگمان]اثرات احتمالی تصمیم نادرست آقای اوباما محدود به تجارت نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Still, the prescription is wrongheaded.
[ترجمه گوگل]با این حال، نسخه اشتباه است
[ترجمه ترگمان]با این حال، نسخه نادرست است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Every aspect of administrative life is influenced by what is most fatuous, wrongheaded and vile.
[ترجمه گوگل]هر جنبه ای از زندگی اداری متاثر از زشت ترین، نادرست ترین و زشت ترین آن است
[ترجمه ترگمان]هر جنبه از زندگی مدیریتی تحت تاثیر آنچه که اغلب احمقانه و نادرست است، قرار می گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The prime minister can not hide behind pressure from his coalition partners to justify such a wrongheaded decision as Har Homa.
[ترجمه گوگل]نخست وزیر نمی تواند پشت فشار شرکای ائتلافی خود برای توجیه تصمیم اشتباهی مانند حر هما پنهان شود
[ترجمه ترگمان]نخست وزیر نمی تواند پشت فشار شرکای ائتلاف خود برای توجیه چنین تصمیم گمراه کننده به عنوان هار هما را پنهان کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. At $ 99 each they're a steal, and proof, if anybody still needs it, that the theory that iPads are good only for consuming content is silly and wrongheaded.
[ترجمه گوگل]هر کدام با قیمت 99 دلار یک دزدی هستند، و اگر کسی هنوز به آن نیاز دارد، اثبات می کند که این نظریه که آی پدها فقط برای مصرف محتوا خوب هستند، احمقانه و اشتباه است
[ترجمه ترگمان]در ۹۹ دلار هر یک دزدی، و اثباتی بر این باور است که اگر کسی هنوز به آن نیاز داشته باشد، این نظریه که آی پد تنها برای مصرف مطالب مفید است، احمقانه و نادرست است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. After all, liberal and centre-right politicians spent the recent European elections calling each other dangerous and wrongheaded.
[ترجمه گوگل]به هر حال، سیاستمداران لیبرال و راست میانه در انتخابات اخیر اروپا، یکدیگر را خطرناک و اشتباه خواندند
[ترجمه ترگمان]بعد از همه، سیاستمداران لیبرال و راست، انتخابات اخیر اروپا را که یکدیگر را خطرناک و نادرست خواندند سپری کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The president and his aides know that the G. O. P. approach to the budget is wrongheaded and destructive.
[ترجمه گوگل]رئیس جمهور و دستیارانش می دانند که رویکرد G O P به بودجه اشتباه و مخرب است
[ترجمه ترگمان]رئیس جمهور و دستیارانش می دانند که جی ا پی نزدیک شدن به بودجه نادرست و مخرب است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. But the results have led Mr Simonsohn to rethink the earlier tests of seemingly wrongheaded consumers.
[ترجمه گوگل]اما نتایج باعث شد که آقای سیمونسون در آزمایشات قبلی مصرف کنندگان به ظاهر اشتباه فکر کند
[ترجمه ترگمان]اما نتایج به آقای Simonsohn منجر شد که درباره تست های قبلی مصرف کنندگان نادرست تجدید نظر کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• perverse; stubborn; stubbornly defending wrong principles
a wrong-headed action is based on poor judgement although it is carried out in a very determined way.

پیشنهاد کاربران

عبارت "wrong - headed" به معنای "غلط اندیش" یا "اشتباه فکر کردن" است. این اصطلاح معمولاً برای توصیف شخصی به کار می رود که نظر یا رویکردی نادرست یا غیرمنطقی دارد.
### مثال:
"Her wrong - headed approach to solving the problem only made things worse. "
...
[مشاهده متن کامل]

( "رویکرد غلط اندیش او به حل مسئله، فقط اوضاع را بدتر کرد. " )
### مفهوم در استدلال های فلسفی:
در فلسفه، "wrong - headed" می تواند اشاره به نظریه ها یا استدلال هایی داشته باشد که بر پایه فرضیات نادرست، تعاریف مبهم، یا استنتاج های نادرست بنا شده اند. این نوع استدلال ها معمولاً به نتایج غیرمنطقی یا غیرقابل دفاع منجر می شوند.
توجه به تفاوت با کلمات مشابه می تواند به درک بهتر این کلمه کمک کند:
1. **Misguided**: به معنای "راهنمایی نادرست" است و بیشتر به نیتی خوب اما به دلیل فقدان اطلاعات صحیح اشاره دارد.
2. **Ill - conceived**: نشانه این است که یک ایده یا نظر از ابتدا نادرست طراحی شده است.
3. **Fallacious**: به معنای مغالطه آمیز است و در مورد استدلال هایی به کار می رود که دارای خطاهای منطقی هستند.
استفاده از کلمه "wrong - headed" معمولاً به انتقاد از یک نظر یا رویکرد خاص با تأکید بر عدم درک صحیح یا تفکر منطقی اشاره دارد.

The term "wrongheaded" is used to describe a person or their ideas as misguided, mistaken, or fundamentally flawed. It implies that someone's thinking or approach to a situation is not based on sound reasoning or is contrary to what is considered to be sensible or correct. "Wrongheaded" is often used to criticize or express disapproval of a particular viewpoint or decision.
...
[مشاهده متن کامل]

اصطلاح "نامعقول" برای توصیف یک شخص یا ایده های او به عنوان اشتباه، نادرست یا اساساً ناقص استفاده می شود. دلالت بر این دارد که تفکر یا رویکرد کسی به یک موقعیت مبتنی بر استدلال صحیح نیست یا با آنچه معقول یا صحیح تلقی می شود مغایرت دارد. "نامعقول" اغلب برای انتقاد یا ابراز عدم تایید یک دیدگاه یا تصمیم خاص استفاده می شود.
1. The company's wrongheaded decision to cut corners on safety measures led to a serious accident.
2. His wrongheaded belief that success is solely determined by luck rather than hard work is holding him back.
3. The politician's wrongheaded policies have been met with widespread criticism from the public.
4. It was a wrongheaded move to invest all of his savings in a volatile market without proper research.
5. The teacher's wrongheaded approach to discipline only served to alienate the students rather than promote positive behavior.

منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/wrongheaded• https://www.merriam-webster.com/dictionary/wrongheaded
نامعقول

بپرس