wronged

/ˈrɒŋd//rɒŋd/

معنی: دچار خطا و انحطاط
معانی دیگر: متضرر، مظلوم

جمله های نمونه

1. he wronged her and then left her
آن زن را خراب کرد و سپس او را ترک کرد.

2. he wronged his parents
نسبت به والدین خود خوب رفتار نکرد.

3. he was wronged by false charges
با تهمت های دروغین در حق او بی انصافی کردند.

مترادف ها

دچار خطا و انحطاط (صفت)
wronged

پیشنهاد کاربران

. They wronged me
آنها در حق من کم لطفی کردند.
در حق کسی ظلم کردن
کار اشتباهی در حق کسی کردن
She enjoys playing the wronged wife
مورد بی انصافی واقع شده

بپرس