اسم ( noun )
• (1) تعریف: one who writes or is capable of writing.
• مشابه: amanuensis, calligrapher, copyist, correspondent, penman, scribbler, scribe, scrivener
• مشابه: amanuensis, calligrapher, copyist, correspondent, penman, scribbler, scribe, scrivener
- My sister is the writer in the family; she never fails to send a note for every occasion.
[ترجمه گوگل] خواهرم نویسنده خانواده است او هرگز در ارسال یک یادداشت برای هر مناسبت کوتاهی نمی کند
[ترجمه ترگمان] خواهر من نویسنده است و هرگز برای هر بار یادداشتی می فرستد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] خواهر من نویسنده است و هرگز برای هر بار یادداشتی می فرستد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Being a good writer is helpful in most jobs.
[ترجمه گوگل] نویسنده خوب بودن در بیشتر مشاغل مفید است
[ترجمه ترگمان] نویسنده خوب بودن در اکثر مشاغل مفید است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] نویسنده خوب بودن در اکثر مشاغل مفید است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: one who writes as a job or profession; journalist; author.
• مترادف: author, wordsmith
• مشابه: columnist, correspondent, critic, dramatist, essayist, hack, journalist, litt�rateur, novelist, penman, playwright, poet, reporter, reviewer, screenwriter, scribbler, scribe, stringer
• مترادف: author, wordsmith
• مشابه: columnist, correspondent, critic, dramatist, essayist, hack, journalist, litt�rateur, novelist, penman, playwright, poet, reporter, reviewer, screenwriter, scribbler, scribe, stringer
- His wife was a writer of mystery novels.
[ترجمه گوگل] همسرش نویسنده رمان های معمایی بود
[ترجمه ترگمان] زنش نویسنده داستان های مرموز بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] زنش نویسنده داستان های مرموز بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید