write

/ˈraɪt//raɪt/

معنی: نوشتن، تالیف کردن، انشاء کردن، تحریر کردن
معانی دیگر: (با دست یا ماشین تحریر و غیره) نوشتن، نگاشتن، تصنیف کردن، سرودن، انشا کردن، نامه نوشتن، (با نگارش) اطلاع دادن، (انگلیسی) با حروف کوچک نوشتن (در برابر: با حروف بزرگ نوشتن to print)، نویسندگی کردن، نوشته شدن، نگاشته شدن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: writes, writing, written, wrote
(1) تعریف: to form (letters, words, symbols, or characters) on a surface with a pen, pencil, typewriter, or other instrument.
مشابه: communicate, compose, convey, etch, express, impart, indite, inscribe, jot, letter, note, pen, pen, pencil, put down, record, relate, report, say, scrawl, scribble, script, sign, tell, type, typewrite, versify, voice

- Write your name at the top of the paper.
[ترجمه گوگل] نام خود را در بالای کاغذ بنویسید
[ترجمه ترگمان] نام خود را در بالای این مقاله بنویسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to express or record by writing.
مشابه: draft, draw up, pen, put down, take

- She wrote her ideas in her journal.
[ترجمه گوگل] او ایده های خود را در مجله خود نوشت
[ترجمه ترگمان] اون ایده هاش رو توی دفتر خاطراتش نوشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Her fianc� wrote that he would be returning soon.
[ترجمه Mmmmmmmmmd] خاله او میخواهد بیاید
|
[ترجمه گوگل] نامزدش نوشته بود که به زودی برمی گردد
[ترجمه ترگمان] نامزدش می نوشت که به زودی به خانه باز می گردد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She wrote her mother that she had passed her exam.
[ترجمه گوگل] او به مادرش نوشت که امتحانش را پس داده است
[ترجمه ترگمان] او مادرش را برای مادرش نوشت که او امتحان را رد کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to author or compose.
مترادف: author, compose, pen
مشابه: contribute, create, draft, originate, poeticize, produce, versify

- She wrote that song.
[ترجمه گوگل] اون آهنگ رو نوشت
[ترجمه ترگمان] اون آهنگ رو نوشته
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: to fill in the spaces of or cover with writing.
مترادف: pen
مشابه: scrawl, scribble, type

- He wrote six pages.
[ترجمه گوگل] شش صفحه نوشت
[ترجمه ترگمان] شش صفحه نوشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(5) تعریف: to leave the evidence or signs of.
مترادف: display, evidence, evince, exhibit, manifest, show
مشابه: betray, declare, disclose, indicate, reveal, signify, uncover

- Guilt is written all over his face.
[ترجمه گوگل] احساس گناه در تمام صورتش نوشته شده است
[ترجمه ترگمان] احساس گناه بر چهره اش نوشته شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: writes, writing, written, wrote
عبارات: write off, write up, write down
(1) تعریف: to form letters, words, symbols, or characters on a surface with a pen, pencil, typewriter, or other instrument.
مشابه: contribute, etch, mark, print, record, scrawl, scribble

- These children are learning how to write.
[ترجمه گوگل] این کودکان در حال یادگیری نوشتن هستند
[ترجمه ترگمان] این کودکان در حال یادگیری نحوه نوشتن هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to create written material as a job or profession.
مترادف: compose

- She writes and her husband paints.
[ترجمه گوگل] او می نویسد و شوهرش نقاشی می کند
[ترجمه ترگمان] او می نویسد و شوهرش نقاشی می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to communicate by sending letters.
مترادف: correspond
مشابه: communicate

- Write to me soon.
[ترجمه زرنگ کلاس] به زودی برای من نامه بنویس
|
[ترجمه گوگل] زود برام بنویس
[ترجمه ترگمان] به زودی به من نامه بنویس
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. write a precis of this story
خلاصه ای از این داستان را بنویسید.

2. write again
باز هم بنویس.

3. write down everything i say and don't omit even a word
هر چه می گویم بنویس و یک کلمه را هم نیانداز.

4. write down the measurements of the box
اندازه ی ابعاد جعبه را بنویسید.

5. write down your address
نشانی خود را بنویسید.

6. write it, or else you'll hear from me
بنویس والا هر چه ببینی از چشم خودت دیده ای !

7. write me before you come
پیش از آمدن به من کتبا اطلاع بده.

8. write my name correctly!
اسم مرا درست بنویس !

9. write on every other line
یک سطر در میان بنویسید.

10. write the address on the envelope
نشانی را روی پاکت بنویس.

11. write the first draft; editing and rewriting it is ahmad's department
من نسخه ی اول را می نویسم ; بازنویسی و ویراستاری آن کار احمد است.

12. write back
کتبا پاسخ دادن

13. write down
1- یادداشت کردن،نت برداشتن،نوشتن

14. write in
(امریکا) اسم کسی را روی برگه ی اخذ رای نوشتن،به فهرست نام کاندیدها افزودن

15. write off
1- از حساب بدهی (و غیره) حذف کردن،کاستن 2- رجوع شود به: 3 amortize- درنظر نگرفتن،از فهرست مطالب مورد مذاکره (وغیره) زدن

16. write out
1- نوشتن،تحریر کردن 2- به تفصیل نوشتن،جزئیات را نگاشتن

17. write up
1- شرح چیزی را نوشتن،شرح دادن،مورد نگارش قرار دادن 2- (در نگارش) مورد تحسین قرار دادن،تعریف کردن از 3- (حسابداری)بیش از حد قیمت برای چیزی تعیین کردن،زیاد نمودار کردن

18. don't write your name; print it with a pen
نام خود را با حروف کوچک ننویسید; با قلم و حروف بزرگ بنویسید.

19. i write a prescription for the pharmacist to fill
من نسخه می نویسم که داروساز آنرا بپیچد.

20. i write this dictionary single-handedly
من این فرهنگ را خودم تنها می نویسم.

21. i'll write to him directly
به زودی به او خواهم نوشت.

22. to write a letter
نامه نگاشتن

23. to write in an angry strain
با لحن خشم آمیزی نگاشتن

24. to write large
درشت نوشتن

25. to write music
موسیقی تصنیف کردن

26. to write on (or with) a typewriter
با ماشین تحریر نوشتن

27. to write one's father for money
برای پول به پدر خود نامه نوشتن

28. to write with ease
روان نوشتن

29. did they write the letter?
آیا (آنها) نامه را نوشتند؟

30. do not write on other people's walls
روی دیوار دیگران ننویس.

31. he can write well only when the spirit moves him
فقط وقتی که به صرافت بیافتد می تواند خوب بنویسد.

32. i will write later on
بعدا خواهم نوشت.

33. i will write tomorrow
فردا خواهم نوشت.

34. try to write perspicuously
سعی کن روشن بنویسی.

35. we can write it ourselves
می توانیم خودمان (به تنهایی) آن را بنویسیم.

36. you must write legibly!
باید خوانا بنویسی !

37. each student must write a weekly theme
هر شاگرد باید هفته ای یک انشا بنویسد.

38. enough time to write this book
وقت بسنده برای نگارش این کتاب

39. he had to write it over again
او مجبور شد دوباره آن را بنویسد.

40. he used to write for ten hours at a stretch
او عادت داشت هر بار ده ساعت چیز بنویسد.

41. remain dumb and write no more poems
بی سخن بمان و دیگر شعر ننویس.

42. we used to write our homework in (black) ink
ما مشق هایمان را با مرکب می نوشتیم.

43. you can't possibly write that alone
امکان ندارد بتوانی تنهایی آن را بنویسی.

44. a poet does not write ex nihilo
یک شاعر از هیچ شعر نمی سازد.

45. he was hacked to write the children's page
او اجیر شده بود که صفحه ی کودکان را بنویسد.

46. i expected you to write me letters
توقع داشتم برایم نامه بنویسی.

47. it is better to write it yourself
بهتر است خودت (آن را) بنویسی.

48. she can't read or write
او نه می تواند بخواند نه بنویسد.

49. they use chalk to write on a blackboard
با گچ روی تخته ی سیاه می نویسند.

50. what motivates me to write this dictionary is not money
آنچه که مرا به نوشتن این فرهنگ ترغیب می کند،پول نیست.

51. i expect my students to write concisely
انتظار دارم که شاگردانم واضح و مختصر بنویسند.

52. i'll call, if not, i'll write
تلفن خواهم زد،اگر نشد،نامه خواهم نوشت.

53. many writers of verse can't write true poetry
بسیاری از نظم نویسان قادر به نوشتن شعر راستین نیستند.

54. she complained that i don't write to her
گله کرد که به او نامه نمی نویسم.

55. stop crowding me, i can't write any faster!
اذیتم نکن ! از این تندتر نمی توانم بنویسم !

56. nothing (or not much) to write home about
غیرجالب توجه،پیش پا افتاده،آنچه که آش دهان سوزی نیست

57. asghar did not come, nor yet write
اصغر نه آمد و نه حتی نامه نوشت.

58. let's change over--you read and i'll write
بیا کار را معکوس کنیم -- تو بخوان و من می نویسم.

59. they gave us complete freedom to write what we pleased
ما را کاملا آزاد گذاشتند که هرچه می خواهیم بنویسیم.

60. we labored night and day to write those dictionaries
برای نگارش آن فرهنگ ها شب و روز کار کردیم.

61. i gave up my leisure time to write this dictionary
من وقت آزاد خود راصرف نگارش این فرهنگ کردم.

62. it is not to your benefit to write this letter
به سود شما نیست که این نامه را بنویسید.

63. the prodigious amount of work needed to write this book
مقدار کار عظیمی که برای نگاشتن این کتاب لازم بود

64. don't wobble the table; i am trying to write
میز را تکان نده ; دارم سعی می کنم چیز بنویسم.

65. now that the children are gone, i can write in peace
حال که بچه ها رفته اند می توانم با آسودگی به نگارش بپردازم.

66. the letter of recommendation i have been requested to write
توصیه نامه ای که از من درخواست شده است بنویسم

67. my darling who went to no school and yet could write
نگار من که به مکتب نرفت و نامه نوشت

68. she loved to go to her cozy little nest and write poetry
او عاشق این بود که به کاشانه ی دنج و کوچک خود برود و شعر بنویسد.

مترادف ها

نوشتن (فعل)
character, pen, inscribe, write, write down, set down, indite

تالیف کردن (فعل)
compile, write

انشاء کردن (فعل)
redact, paragraph, write, indite

تحریر کردن (فعل)
redact, write

تخصصی

[کامپیوتر] نوشتن - نوشتن، ضبط کردن - ضبط اطلاعات دیجیتالی بر روی یک دیسک یا نوار.
[برق و الکترونیک] نوشتن ارائه اطلاعات به شکلی از حافظه در کامپیوتر .

انگلیسی به انگلیسی

• mark with symbols and letters on a surface (with a pen, pencil, etc.); record, register; compose; carve, engrave; record data onto a storage medium (computers)
when you write something, you use a pen or pencil to produce words, letters, or numbers on a surface.
if you write something such as a book, a poem, or a piece of music, you create it and record it on paper.
someone who writes creates books, stories, or articles, usually for publication.
when you write to someone or write them a letter, you give them information, ask them something, or express your feelings in a letter.
when you write something such as a cheque or a receipt, or write it out, you put the necessary information on it and sign it.
see also writing, written, wrote.
if you write back to someone who has sent you a letter, you write them a letter in reply.
when you write something down, you record it on a piece of paper using a pen or pencil.
if you write in to an organization, you send them a letter.
in the united states, if people want to vote for someone whose name is not printed on a ballot paper, they sometimes write in that person's name on the paper themselves.
if a rule or detail is written into a contract or agreement, it is included in it when the contract or agreement is made.
if you write off an amount of money you have lost, you accept that you will never get it back.
if you write off to a company or organization, you send them a letter asking for something.
if you write off a plan or project, you accept that it will not be successful and you do not continue to support it.
if you write someone off, you decide that they are unimportant or that they have failed.
if you write out something such as a report or a list, you write it on paper.
if you write up something that has been done or said, you record it on paper in a neat and complete form.

پیشنهاد کاربران

به رشتۀ تحریر درآوردن
What language can you write
Let's write on water, on trees, on bird's wings, on clouds
بیا بنویسیم روی آب، رو درخت، رو پر پرنده، رو ابرا
واژه write به معنای نوشتن
واژه write یک فعل است که معادل فارسی آن نوشتن است. نوشتن در واقع به معنای به شکل نوشتاری در آوردن هر چیزی است. ممکن است نوشتن با دست و یا دستگاه انجام شود. مثال:
. i need to write my essay ( باید انشایم را بنویسم. )
...
[مشاهده متن کامل]

گاهی اوقات از فعل write برای نوشتن قطعات موسیقی نیز استفاده می شود. مثال:
to write a symphony ( نوشتن یک سمفونی )
در مثال بالا واژه compose مترادف مستقیم write می شود.
منبع: سایت بیاموز

Be written all over sb's face
از چهره کسی پیدا بودن، از وجنات کسی پیدا بودن
pen down
نوشتن و تالیف کردن
نوشتن.
مانند l write my homework
تکالیفم را مینویسم
نوشتن
he was writing a letter between 9 and 10 last night
او ساعت 9 و 10 دیشب داشت نامه ای می نوشت 🏔🏔🏔
در بعضی مواقع معنای Letter یا همون نامه را هم میدهد
به عنوان مثال: . he sometimes writes to me او ( مرد ) گاهی اوقات به من نامه می نویسد.
بنویس
نوشتن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)

بپرس