wrinkle

/ˈrɪŋkl̩//ˈrɪŋkl̩/

معنی: چروک، چین خوردگی، اژنگ، چین، چین دادن، چروکیدن، چین و چروک خوردن، چروکیده شدن
معانی دیگر: کیس، انجوخ، آژنگ، سگرمه، چین و چروک، پستی و بلندی، ناصافی، موج، شیار، ناهمواری، چین انداختن، چروکاندن، چروکیده کردن، آژنگ دار کردن، چروک کردن، چروک افتادن، اشاره ی مفید، پیشنهاد مفید، راهنمایی، نوآوری، ابتکار، روش جدید، چروک شدن، چین افتادن، آژنگ دار شدن، (عامیانه) ترفند، وسیله یا روش جدید، فکر تازه

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a crease or ridge on a normally flat surface such as cloth or skin.
مترادف: crease, crumple, pucker
مشابه: corrugation, crimp, crinkle, fold, gather, pleat, ridge, rumple, tuck

- The suitcase had been packed too tightly and all the clothes had wrinkles.
[ترجمه جلال پراذران] جامه دان فشرده بسته شده بود و همه لباسها چروک برداشته بودند.
|
[ترجمه گوگل] چمدان خیلی سفت بسته شده بود و تمام لباس ها چروک شده بود
[ترجمه ترگمان] چمدان خیلی محکم بسته شده بود و تمام لباس ها چین و چروک داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He noticed deep wrinkles in his forehead.
[ترجمه محمد] او ناگهان متوجه شد که روی پیشانیش چین و چروک های عمیقی وجو دارد.
|
[ترجمه جلال پراذران] متوجه چین های عمیق پیشانی او شد.
|
[ترجمه گوگل] متوجه چروک های عمیق در پیشانی اش شد
[ترجمه ترگمان] چین های درشت پیشانی او را دید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: (informal) a minor problem or obstacle.
مترادف: catch, complication, drawback, flaw, glitch, hitch, impediment, kink, rub, snag

- A few wrinkles need to be ironed out before we can proceed.
[ترجمه محمد] قبل از اینکه برویم سر صحبت، باید چند مشکل کوچک را حل کنیم.
|
[ترجمه جلال پراذران] قبل از ادامه کار تعدادی از چین و چروکهای باید صاف شوند.
|
[ترجمه گوگل] قبل از اینکه بتوانیم ادامه دهیم، باید چند چین و چروک از بین برود
[ترجمه ترگمان] بعضی از چین و چروک باید قبل از ادامه کار اتو شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: wrinkles, wrinkling, wrinkled
(1) تعریف: to make or cause wrinkles in.
مترادف: crease, crinkle, crumple, pucker, rumple
مشابه: corrugate, crimp, furrow, gather, knit, muss, purse, ridge

- Sitting at the concert wrinkled the back of her skirt.
[ترجمه کاربران] نشستن در کنسرت، پشت دامنش را چروک کرد ( کرده بود )
|
[ترجمه گوگل] نشستن در کنسرت پشت دامنش را چروک کرد
[ترجمه ترگمان] در کنسرتی که از پشت دامنش بیرون زده بود نشسته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to draw up (the nose) in wrinkles; pucker.
مترادف: pucker
مشابه: crinkle

- The baby wrinkled her nose at the smell of the carrots.
[ترجمه گوگل] بچه از بوی هویج بینی اش را چروک کرد
[ترجمه ترگمان] بچه با بوی هویج بینی اش را چین انداخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: wrinkleless (adj.), wrinkly (adj.)
• : تعریف: to form or acquire wrinkles.
مترادف: crease, crumple, knit, pucker, rumple
مشابه: crush, ridge

- Linen wrinkles easily.
[ترجمه گوگل] کتانی به راحتی چروک می شود
[ترجمه ترگمان] چین های پیراهن به آسانی نمایان می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
• : تعریف: (informal) an approach, method, development, device, or the like (usu. prec. by new).
مترادف: innovation
مشابه: approach, invention, tack

- This is a new wrinkle in data processing.
[ترجمه گوگل] این یک چروک جدید در پردازش داده است
[ترجمه ترگمان] این یک چین و چروک جدید در پردازش داده ها است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. to wrinkle one's brow
پیشانی خود را چین انداختن،اخم کردن

2. to wrinkle one's brow
ابروی خود را چین انداختن (درهم کشیدن)

3. a new wrinkle whereby smoke is refined
روش تازه ای که توسط آن دود پالایش می شود.

4. a slight wrinkle on the surface of the ice
یک ناصافی خفیف بر سطح یخ

5. thank you for the wrinkle about writing that note
از راهنمایی شما درباره ی نوشتن آن یادداشت متشکرم.

6. The harsh light revealed every crevice and wrinkle in his face.
[ترجمه گوگل]نور شدید هر شکاف و چین و چروک صورتش را آشکار کرد
[ترجمه ترگمان]نور شدید هر شکاف و چین و چروک صورتش را آشکار کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Years may wrinkle the skin, but to give up enthusiasm wrinkles the soul.
[ترجمه گوگل]سالها ممکن است پوست را چروک کند، اما دست کشیدن از اشتیاق روح را چروک می کند
[ترجمه ترگمان]سال ها ممکن است پوست را چین و چروک کند، اما اشتیاق و شور و شوق را در روح ایجاد کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Too much sunbathing will wrinkle your skin.
[ترجمه گوگل]آفتاب گرفتن بیش از حد پوست شما را چروک می کند
[ترجمه ترگمان]حمام آفتاب خیلی زیاد باعث چروک شدن پوست شما خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Her skin was still without a wrinkle.
[ترجمه گوگل]پوستش هنوز بدون چین و چروک بود
[ترجمه ترگمان]پوستش بدون چین و چروک بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The clothes may wrinkle up in water.
[ترجمه گوگل]لباس ممکن است در آب چروک شود
[ترجمه ترگمان]لباس ها ممکن است در آب چروک شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. She wore a brown shirt pressed without a wrinkle.
[ترجمه گوگل]او یک پیراهن قهوه ای بدون چروک پوشیده بود
[ترجمه ترگمان]پیراهن قهوه ای رنگی به تن داشت که چروک نشده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Shiseido's Wrinkle Smoothing Concentrate works on the principle of an optical illusion.
[ترجمه گوگل]کنسانتره صاف کننده چین و چروک Shiseido بر اساس اصل یک توهم نوری کار می کند
[ترجمه ترگمان]هموارسازی Wrinkle Shiseido s روی اصل یک خطای نوری عمل می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Every hair and wrinkle of him is big, as though I was looking at him with one of those microscopes.
[ترجمه گوگل]هر مو و چروک او بزرگ است، انگار با یکی از آن میکروسکوپ ها به او نگاه می کردم
[ترجمه ترگمان]همه موها و چین او بزرگ است، انگار که من با یکی از میکروسکوپ at به او نگاه می کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. She would wrinkle her nose, show all her teeth and give a little puff of a snort.
[ترجمه گوگل]بینی اش را چروک می کرد، تمام دندان هایش را نشان می داد و کمی خرخر می کرد
[ترجمه ترگمان]بینی اش را چین می انداخت، دندان هایش را به هم نشان می داد و یک خرده خرناس می کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. A nose wrinkle, with nostrils flaring backwards: betrays annoyance or disgust.
[ترجمه گوگل]چین و چروک بینی، با سوراخ های بینی که به سمت عقب باز می شوند: نشان دهنده آزار یا انزجار است
[ترجمه ترگمان]یک چین بینی، با پره های بینی، از عقب، نفرت یا بیزاری را نشان می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. The added wrinkle of possible impeachment proceedings only heightened investors' concern over the budget stalemate in Washington.
[ترجمه گوگل]چروک مضاعف روند احتمالی استیضاح تنها نگرانی سرمایه گذاران را نسبت به بن بست بودجه در واشنگتن افزایش داد
[ترجمه ترگمان]چین و چروک اضافه شده از روند استیضاح، تنها نگرانی سرمایه گذاران در مورد بن بست بودجه در واشنگتن را افزایش داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. How cunningly nature hides every wrinkle of her inconceivable antiquity under roses and violets and morning dew. Ralph Waldo Emerson
[ترجمه گوگل]طبیعت چقدر زیرکانه هر چروک قدمت غیرقابل تصور خود را زیر گل رز و بنفشه و شبنم صبحگاهی پنهان می کند رالف والدو امرسون
[ترجمه ترگمان]چه سرشت زیرکانه همه چین باستان را زیر گل سرخ و بنفشه و شبنم صبحگاهی پنهان می کند رالف والدو امرسون
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. Already frost was whitening every wrinkle of her sleeve.
[ترجمه گوگل]از قبل یخبندان هر چروک آستین او را سفید می کرد
[ترجمه ترگمان]در همین حال یخ بندان هر چین آستین او را سفید می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

چروک (اسم)
wrinkle, pucker, shrinkage, plica

چین خوردگی (اسم)
wrinkle

اژنگ (اسم)
wrinkle

چین (اسم)
flexure, offset, fold, fringe, frill, crispiness, chitlings, crease, wrinkle, fluting, crimp, chitlins, chitterlings, furbelow, lock, pucker, plication, plica, plait, tuck, pleat

چین دادن (فعل)
quill, shirr, wrinkle, furbelow, corrugate

چروکیدن (فعل)
wrinkle, crimp

چین و چروک خوردن (فعل)
wrinkle

چروکیده شدن (فعل)
wrinkle

تخصصی

[زمین شناسی] برجستگی،چین خوردگی

انگلیسی به انگلیسی

• crease; fold; trick, maneuver (slang)
crease; become creased
wrinkles are lines which form on someone's face as they grow old.
if something wrinkles or if you wrinkle it, it gets folds or lines in it.
when you wrinkle your nose or forehead, you tighten the muscles in your face so that the skin folds.
see also wrinkled.

پیشنهاد کاربران

1. چروک. چین و چروک 2. پند. راهنمایی 3. چروک انداختن 4. اخم کردن 6. چروک شدن. چروک افتادن
مثال:
noun
fine wrinkles around her mouth
چروکهای ریز اطراف دهانش
( informal ) learn the wrinkles from someone more experienced
...
[مشاهده متن کامل]

{در زبان محاوره ای} پند و راهنمایی های کسی که تجربه ی بیشتری دارد را یاد بگیر.
verb
his coat tails wrinkled up
دم کتش چروک شده بود.

نواوری
[پزشکی] چین و چروک
چروکیدن، چین وچروک، چین خوردگی، چین دادن، چروکیده شدن/کردن
پستی وبلندی، ناصافی، ناهمواری،
پیشنهاد/اشاره مفید، فکرتازه، راهنمایی، ابتکار، روش جدید، ترفند
( دانش فیزیک: ) چین خوردگی
وَ ( نام یک رُمان )
a wrinkle in time
چین خوردگی در زمان
Wrinkle one's nose:
to show surprise, uncertainty, or disgust at something:
"Oooh, yuck!" 7 - year - old Pamela says, wrinkling her nose as she wipes gooey paste from her fingers onto her sweat pants
...
[مشاهده متن کامل]

حرکتی برای نشان دادن تعجب، تردید یا تنفر که در فارسی بیشتر اخم کردن یا درهم کشیدن چهره معنی می شه تا چین انداختن بینی

منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/wrinkle-your-nose
چوروکیدن. چینیدن.
آژنگیدن.
وِنجیدَن/ونجاندن
چین و چروک صورت not smooth
نکته، مورد کوچک
چین و چروک صورت
مشکل کوچک
شیار
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٤)

بپرس