فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: wrests, wresting, wrested
حالات: wrests, wresting, wrested
• (1) تعریف: to take, take away, or obtain with or as if with a forcible twist or yank.
• مشابه: extract, pluck, tear, wrench
• مشابه: extract, pluck, tear, wrench
- The policeman wrested the gun from the suspect's hand.
[ترجمه گوگل] پلیس اسلحه را از دست مظنون خارج کرد
[ترجمه ترگمان] پلیس اسلحه را از دست مظنون بیرون کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] پلیس اسلحه را از دست مظنون بیرون کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The rebels wrested power from the king.
[ترجمه گوگل] شورشیان قدرت را از شاه گرفتند
[ترجمه ترگمان] شورشیان قدرت را از پادشاه سلب کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] شورشیان قدرت را از پادشاه سلب کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to extract by effort and persistence.
• مشابه: extract, pry
• مشابه: extract, pry
- The pioneers wrested a living from the wilderness.
[ترجمه گوگل] پیشگامان زندگی را از بیابان بیرون کشیدند
[ترجمه ترگمان] The یک زندگی از طبیعت بکر به دست گرفتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] The یک زندگی از طبیعت بکر به دست گرفتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
• : تعریف: the act of wresting; wrench; twist.
• مشابه: wrench
• مشابه: wrench