🔸 معادل فارسی:
با زور بیرون کشیدن / به سختی بیرون آوردن / از چنگ کسی درآوردن / به زور گرفتن
در زبان محاوره ای:
کندنش، کشیدنش بیرون، به زور درآوردنش
🔸 تعریف ها:
1. ( فیزیکی – عملی ) :
... [مشاهده متن کامل]
بیرون کشیدن چیزی با زور یا تلاش زیاد، معمولاً وقتی گیر کرده یا محکم شده
مثال: He wrenched the nail out of the wood.
میخ رو با زور از چوب بیرون کشید.
2. ( احساسی – استعاری ) :
بیرون کشیدن احساس، حقیقت یا اطلاعات از کسی با فشار یا تلاش زیاد
مثال: She managed to wrench the truth out of him.
با زور حقیقت رو ازش بیرون کشید.
3. ( روانی – دردناک ) :
توصیف تجربه ای که باعث درد یا ناراحتی شدید می شه، مثل جدا شدن از کسی یا چیزی
مثال: The memory was wrenched out of her heart.
اون خاطره با درد از دلش بیرون کشیده شد.
🔸 مترادف ها:
pull out – yank out – extract – tear out – drag out
با زور بیرون کشیدن / به سختی بیرون آوردن / از چنگ کسی درآوردن / به زور گرفتن
در زبان محاوره ای:
کندنش، کشیدنش بیرون، به زور درآوردنش
🔸 تعریف ها:
1. ( فیزیکی – عملی ) :
... [مشاهده متن کامل]
بیرون کشیدن چیزی با زور یا تلاش زیاد، معمولاً وقتی گیر کرده یا محکم شده
مثال: He wrenched the nail out of the wood.
میخ رو با زور از چوب بیرون کشید.
2. ( احساسی – استعاری ) :
بیرون کشیدن احساس، حقیقت یا اطلاعات از کسی با فشار یا تلاش زیاد
مثال: She managed to wrench the truth out of him.
با زور حقیقت رو ازش بیرون کشید.
3. ( روانی – دردناک ) :
توصیف تجربه ای که باعث درد یا ناراحتی شدید می شه، مثل جدا شدن از کسی یا چیزی
مثال: The memory was wrenched out of her heart.
اون خاطره با درد از دلش بیرون کشیده شد.
🔸 مترادف ها: