فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: wrenches, wrenching, wrenched
حالات: wrenches, wrenching, wrenched
• (1) تعریف: to twist suddenly and with force.
• مشابه: rack, tug, turn, twist, wring, yank
• مشابه: rack, tug, turn, twist, wring, yank
- The force of the collision wrenched her neck.
[ترجمه گوگل] شدت برخورد گردنش را فشرده کرد
[ترجمه ترگمان] نیروی برخورد به گردنش فشار آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] نیروی برخورد به گردنش فشار آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to damage or sprain by twisting.
• مترادف: sprain, turn, twist
• مشابه: pull, strain, tear
• مترادف: sprain, turn, twist
• مشابه: pull, strain, tear
- She wrenched her knee while playing basketball.
[ترجمه گوگل] او هنگام بازی بسکتبال زانویش را فشار داد
[ترجمه ترگمان] در حالی که بسکتبال بازی می کرد زانو زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] در حالی که بسکتبال بازی می کرد زانو زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: to twist, jerk, or pull (something) forcibly so that it splits or is dislodged.
• مشابه: jerk, pull, yank
• مشابه: jerk, pull, yank
- The two dogs wrenched the Frisbee apart.
[ترجمه گوگل] دو سگ فریزبی را از هم جدا کردند
[ترجمه ترگمان] دو سگ دو سگ را از هم جدا کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] دو سگ دو سگ را از هم جدا کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The police wrenched the car door open and helped the passenger out.
[ترجمه گوگل] پلیس در ماشین را با آچار باز کرد و به مسافر کمک کرد تا بیرون بیاید
[ترجمه ترگمان] پلیس در اتومبیل را باز کرد و به مسافر کمک کرد تا بیرون برود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] پلیس در اتومبیل را باز کرد و به مسافر کمک کرد تا بیرون برود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: to remove, extract, or obtain by, or as if by, twisting, jerking, or pulling; wrest.
• مترادف: wrest
• مشابه: extract, force, pluck, pry, pull, snatch, tear, wring
• مترادف: wrest
• مشابه: extract, force, pluck, pry, pull, snatch, tear, wring
- The soldier wrenched the baby from its mother's arms.
[ترجمه گوگل] سرباز بچه را از آغوش مادرش بیرون آورد
[ترجمه ترگمان] سرباز بچه را از آغوش مادر بیرون کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] سرباز بچه را از آغوش مادر بیرون کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He finally wrenched the tight ring off his finger.
[ترجمه گوگل] بالاخره حلقه محکم را از روی انگشتش کشید
[ترجمه ترگمان] بالاخره حلقه را از انگشتش بیرون کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] بالاخره حلقه را از انگشتش بیرون کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She kept questioning him until she wrenched the truth from him.
[ترجمه گوگل] او مدام از او بازجویی کرد تا اینکه حقیقت را از او گرفت
[ترجمه ترگمان] او تا زمانی که حقیقت را از او بیرون بکشد از او سوال می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او تا زمانی که حقیقت را از او بیرون بکشد از او سوال می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (5) تعریف: to twist the meaning or nature of; distort.
• مترادف: distort, pervert, twist, warp
• مشابه: deform, falsify, garble, mangle, misrepresent, torture
• مترادف: distort, pervert, twist, warp
• مشابه: deform, falsify, garble, mangle, misrepresent, torture
- You are wrenching my words out of context.
[ترجمه گوگل] شما داری حرف های من را خارج از چارچوب می نویسی
[ترجمه ترگمان] شما کلمات مرا از متن خارج می کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] شما کلمات مرا از متن خارج می کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (6) تعریف: to cause suffering to.
• مترادف: afflict, distress, harrow, pain, wring
• مشابه: anguish, hurt, perturb, torment, trouble, wound
• مترادف: afflict, distress, harrow, pain, wring
• مشابه: anguish, hurt, perturb, torment, trouble, wound
- The pitiful sight wrenched her heart.
[ترجمه گوگل] این منظره رقت انگیز قلبش را آزار داد
[ترجمه ترگمان] این منظره رقت انگیز قلبش را درهم کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] این منظره رقت انگیز قلبش را درهم کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• (1) تعریف: to give a sudden twist, turn, or pull; yank.
• مترادف: jerk, pull, yank
• مشابه: tug
• مترادف: jerk, pull, yank
• مشابه: tug
• (2) تعریف: to make a sudden twist or turn; swerve.
• مترادف: sheer, swerve, veer
• مشابه: deviate, skew, turn, yaw
• مترادف: sheer, swerve, veer
• مشابه: deviate, skew, turn, yaw
اسم ( noun )
• (1) تعریف: a tool, often with adjustable jaws, that is used to grip and turn an object, often one threaded into another, such as a bolt or pipe.
• مشابه: monkey wrench, socket wrench
• مشابه: monkey wrench, socket wrench
- I'll need a bigger wrench to turn this nut.
[ترجمه گوگل] برای چرخاندن این مهره به یک آچار بزرگتر نیاز دارم
[ترجمه ترگمان] من یه آچار بزرگ تر لازم دارم تا این دیوونه رو برگردونم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] من یه آچار بزرگ تر لازم دارم تا این دیوونه رو برگردونم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: a sudden forcible twist.
• مترادف: jerk, wrest
• مشابه: pull, sprain, tug, turn, twist, yank
• مترادف: jerk, wrest
• مشابه: pull, sprain, tug, turn, twist, yank
- The dentist gave the tooth a wrench, and the troublesome thing was out.
[ترجمه گوگل] دندانپزشک یک آچار به دندان داد و مشکل از بین رفت
[ترجمه ترگمان] دندان پزشک دندان را به دندان گرفت و آن چیز دردسر ساز خاموش شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] دندان پزشک دندان را به دندان گرفت و آن چیز دردسر ساز خاموش شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: a strain or sprain, as to an ankle or knee, caused by such a twist.
• مترادف: sprain, strain, twist
• مترادف: sprain, strain, twist
- He'll be out for the rest of the season due to the wrench of his knee.
[ترجمه گوگل] او تا پایان فصل به دلیل آچار زانویش از میادین دور خواهد بود
[ترجمه ترگمان] بقیه فصل را به خاطر آچار پایش بیرون خواهد کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] بقیه فصل را به خاطر آچار پایش بیرون خواهد کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: a sharp emotional pang, or the cause thereof.
• مترادف: pang
• مشابه: anguish, heartache, heartbreak, hurt, jolt, pain, throe
• مترادف: pang
• مشابه: anguish, heartache, heartbreak, hurt, jolt, pain, throe
- He felt a wrench at leaving home.
[ترجمه گوگل] او در خروج از خانه یک آچار احساس کرد
[ترجمه ترگمان] او احساس کرد که می خواهد خانه را ترک کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او احساس کرد که می خواهد خانه را ترک کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (5) تعریف: a sharp twist in form or meaning; distortion.
• مترادف: distortion, twist
• مشابه: deformation, perversion, slant
• مترادف: distortion, twist
• مشابه: deformation, perversion, slant