wreathy


معنی: پیچیده، حلقه حلقه شده، تافته، دور هم انداخته
معانی دیگر: پیچیده، تافته، دور هم انداخته، حلقه حلقه شده

مترادف ها

پیچیده (صفت)
abstruse, complex, intricate, wrapped, twisted, involved, knotty, sigmoid, indirect, crooked, rolled, obscurant, wreathy, recondite, crabby, crimpy, unintelligible, revolute, verticillate

حلقه حلقه شده (صفت)
convolute, wreathy

تافته (صفت)
wreathy

دور هم انداخته (صفت)
wreathy

پیشنهاد کاربران

بپرس