اسم ( noun )
• (1) تعریف: violent or fierce anger, indignation, or resentment.
• مترادف: anger, fury, ire, rage
• متضاد: delight
• مشابه: bad blood, bile, bitterness, choler, displeasure, dudgeon, enmity, frenzy, furor, gall, indignation, passion, rancor, resentment, spleen
• مترادف: anger, fury, ire, rage
• متضاد: delight
• مشابه: bad blood, bile, bitterness, choler, displeasure, dudgeon, enmity, frenzy, furor, gall, indignation, passion, rancor, resentment, spleen
- The king was finally forced to face the wrath of the wronged nobles.
[ترجمه گوگل] شاه سرانجام مجبور شد با خشم اشراف مظلوم روبرو شود
[ترجمه ترگمان] پادشاه بالاخره مجبور شد با خشم اشراف رو به رو شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] پادشاه بالاخره مجبور شد با خشم اشراف رو به رو شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Seething with wrath, she stabbed him twice.
[ترجمه گوگل] غضب خشم او را دو ضربه چاقو زد
[ترجمه ترگمان] با خشم و غضب، دو بار به او چاقو زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] با خشم و غضب، دو بار به او چاقو زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: retribution or punishment of another that is sparked by this anger.
• مترادف: revenge, vengeance
• مشابه: punishment, retribution, venom
• مترادف: revenge, vengeance
• مشابه: punishment, retribution, venom
- The wealthy landowners at last suffered the wrath of the peasants.
[ترجمه محمدنوریان] مالکین ثروتمنددرپایان/یانهایت/خشم دهقانان راچشیدند/یابه خوددیدند|
[ترجمه گوگل] مالکان ثروتمند سرانجام از خشم دهقانان رنج بردند[ترجمه ترگمان] مالکین ثروتمند سرانجام خشم روستاییان را کشیدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: punishment for sin from a divine being.
- They believed that this disease was the wrath of God.
[ترجمه محمدنوریان] آنهااعتقادداشتندبیماری ازخشم خداوند است|
[ترجمه گوگل] آنها معتقد بودند که این بیماری خشم خداوند است[ترجمه ترگمان] آن ها معتقد بودند که این بیماری خشم خداوند است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید