wrath

/ˈræθ//rɒθ/

معنی: خشم، غضب، غیظ، قهر، اوقات تلخی زیاد
معانی دیگر: وروت، (شدید) تنبیه، گوشمالی

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: violent or fierce anger, indignation, or resentment.
مترادف: anger, fury, ire, rage
متضاد: delight
مشابه: bad blood, bile, bitterness, choler, displeasure, dudgeon, enmity, frenzy, furor, gall, indignation, passion, rancor, resentment, spleen

- The king was finally forced to face the wrath of the wronged nobles.
[ترجمه گوگل] شاه سرانجام مجبور شد با خشم اشراف مظلوم روبرو شود
[ترجمه ترگمان] پادشاه بالاخره مجبور شد با خشم اشراف رو به رو شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Seething with wrath, she stabbed him twice.
[ترجمه گوگل] غضب خشم او را دو ضربه چاقو زد
[ترجمه ترگمان] با خشم و غضب، دو بار به او چاقو زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: retribution or punishment of another that is sparked by this anger.
مترادف: revenge, vengeance
مشابه: punishment, retribution, venom

- The wealthy landowners at last suffered the wrath of the peasants.
[ترجمه محمدنوریان] مالکین ثروتمنددرپایان/یانهایت/خشم دهقانان راچشیدند/یابه خوددیدند
|
[ترجمه گوگل] مالکان ثروتمند سرانجام از خشم دهقانان رنج بردند
[ترجمه ترگمان] مالکین ثروتمند سرانجام خشم روستاییان را کشیدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: punishment for sin from a divine being.

- They believed that this disease was the wrath of God.
[ترجمه محمدنوریان] آنهااعتقادداشتندبیماری ازخشم خداوند است
|
[ترجمه گوگل] آنها معتقد بودند که این بیماری خشم خداوند است
[ترجمه ترگمان] آن ها معتقد بودند که این بیماری خشم خداوند است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. the wrath of god
خشم خداوند

2. a vessel of wrath
مورد خشم

3. an explosion of wrath
انفجار خشم

4. god visited his wrath upon them
خداوند آنان را مورد خشم خود قرار داد.

5. to feel the wrath of god
خشم خدا را حس کردن

6. he incurred the king's wrath
او خشم شاه را نسبت به خود برانگیخت.

7. his dread of god's wrath . . .
بیم او از خشم خداوند . . . .

8. soft answer turns away wrath
با زبان خوش می توان مار را از سوراخ کشید بیرون

9. his diatribes aroused the king's wrath
نکوهش های شدید او خشم پادشاه را برانگیخت.

10. The play has incurred the wrath/anger of both audiences and critics.
[ترجمه گوگل]این نمایش خشم/خشم مخاطبان و منتقدان را برانگیخته است
[ترجمه ترگمان]این نمایش خشم و عصبانیت هر دوی تماشاگران و منتقدان را متحمل شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. This remark brought the judge's full wrath down on Sergeant Golding.
[ترجمه گوگل]این اظهارات خشم کامل قاضی را بر سرگروهبان گلدینگ فرو برد
[ترجمه ترگمان]این حرف خشم و غضب قاضی را بر گروهبان Golding فرود آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He was warned to fly from the emperor's wrath.
[ترجمه علیرضا کلانتر] به او هشدار داده شد که از خشم امپراطور پروا کند.
|
[ترجمه گوگل]به او هشدار داده شد که از خشم امپراتور پرواز کند
[ترجمه ترگمان]اخطار کرده بود که از خشم امپراطور بگریزد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He incurred the wrath of the authorities in speaking out against government injustices.
[ترجمه گوگل]او در اعتراض به بی عدالتی های دولتی مورد خشم مقامات قرار گرفت
[ترجمه ترگمان]او خشم مقامات را در صحبت علیه بی عدالتی های دولت متحمل شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. God's wrath will be visited on sinners.
[ترجمه گوگل]غضب خدا بر گناهکاران خواهد رسید
[ترجمه ترگمان]خشم خداوند بر گناهکاران دیده خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. He fled the country to escape the king's wrath.
[ترجمه گوگل]او برای در امان ماندن از خشم شاه از کشور گریخت
[ترجمه ترگمان]اون از کشور فرار کرد تا از خشم پادشاه فرار کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. He incurred Helen's wrath by arriving late.
[ترجمه گوگل]او با دیر رسیدن خشم هلن را برانگیخت
[ترجمه ترگمان]او خشم هلن را با رسیدن به دیر باز کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. What had she done to provoke his wrath?
[ترجمه گوگل]او برای برانگیختن خشم او چه کرده بود؟
[ترجمه ترگمان]چه کرده بود که خشمش را برانگیخته بود؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. He was scared of incurring his father's wrath .
[ترجمه گوگل]او می ترسید که خشم پدرش را برانگیزد
[ترجمه ترگمان]از قبول خشم پدرش می ترسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. His wrath got out of hand.
[ترجمه گوگل]خشمش از کنترل خارج شد
[ترجمه ترگمان]خشمش از کنترل خارج شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

خشم (اسم)
bate, resentment, irritation, temper, anger, rage, wrath, fury, indignation, ire, ramp, rampage, tantrum, choler, furiosity, furiousness, furore, teen, heebie-jeebies

غضب (اسم)
bate, irritation, anger, rage, wrath, fury, huff, ire, exasperation, bait, muck

غیظ (اسم)
resentment, anger, rage, wrath, fury, indignation, dudgeon, tantrum

قهر (اسم)
wrath, tantrum, miff, grumps, sulks

اوقات تلخی زیاد (اسم)
wrath

انگلیسی به انگلیسی

• fury, anger, rage
wrath is great anger; a literary word.

پیشنهاد کاربران

به خشم دریا ( طوفان دریایی ) نیز گفته میشود.
Very great anger= rage
خشم - غیض - اوقات تلخی
wrath ( n ) ( r�θ ) =extreme anger, e. g. the wrath of God. wrathful ( adj ) , wrathfully ( adv ) e. g. “Where have you been. ” she demanded wrathfully.
wrath
خشم، غضب
خشم
خشم انتقام جویانه ( غضب )
خشم طوفانی
extreme anger

ژکیدن
ترس خشم بیش از حد *فقط برای اگاهی مردم نوشتم

بپرس